معرفی کتاب

ده شاعر انقلاب در گفـت‌وگـو با محمـدکاظم کاظــمی سید جلال قوامی

شعر انقلاب اسلامی

با سلام و درود. استاد برای شروع گفتوگو بفرمایید تعریف شما از شعر انقلاب چیست؟

سلام و عرض احترام. نگاهی که من به ادبیات انقلاب دارم، در واقع آن جریان ادبی است که در حدود صد سال پیش در شعر فارسی شروع شده است و تکیه در آن بر بازگشت به هویت اسلامی در پرتو یک نگاه انقلابی است. یعنی آن کسانی که انقلابیگری و نگرشهای مبارزهجویانه را با گرایش اسلامی مطرح کردند، بهنظر بنده بهنوعی شاعر این انقلاب شمرده میشوند. بهنظرم زمزمههای این انقلاب از حدود صد یا صدوپنجاه سال پیش در جهان اسلام مطرح شده است و یک توقع علاقهمندی در برخی روشنفکران و شاعران و نویسندگان این سرزمینها وجود داشته است که یک نظام و بهنوعی یک نهضت اسلامی در این سرزمینها شکل بگیرد. مشخصاً اگر بخواهیم شعر انقلاب را در زبان فارسی دنبال كنیم، اولین جرقۀ این تفكر در شعر اقبال لاهوری زده میشود. یعنی او اولین کسی است که در شعرش شاخصهها و خطوط اصلی انقلاب وجود دارد. برای مثال، یکی از این شاخصهها میتواند بازگشت به هویت اسلامی با یک نگاه جهان-وطنی و برخورداری از سرچشمههای تفکر و مبارزه اسلامی باشد؛ موضوع دیگر میتواند رویارویی با غرب و استعمار در جهان باشد که انقلاب اسلامی هم این خصوصیت را داشت؛ و موضوع سوم هم میتواند گرایش و اتکا به تفکر اسلامی باشد. این شاخصهها كه در انقلاب دیده میشود، در شعر اقبال بیان شده است.

این اتفاق در شعرِ برخی شاعران در ایران میافتد و از حوالی دهۀ 40 و بعد از واقعۀ 15خرداد 1342 این موضوع بهطور روشنتر مطرح میشود. بارقههای این شعر را برای مثال در شعر مرحوم حمید سبزواری و برخی دیگر میبینیم. در افغانستان هم در حدود دهۀ 30 و 40، خطوطی همچون بازگشت به هویت اسلامی در شعر علامه سید اسماعیل بلخی دیده میشود منتهی نه آن هویت سنتی که به اسم اسلام در جوامع ما معمول بوده و نماد آن هویت اسلام دورۀ قاجاری و صفوی است بلکه هویت آموزههای مبتنیبر شیوههای انقلابی و عدالتجویی صدر اسلام.

بعد از آن هم در دهۀ 40 و 50 و پیش از پیروزی انقلاب در شعر دیگرانی مانند طاهره صفارزاده، علی موسوی گرمارودی، نعمت میرزازاده، علی معلم و... دیده میشود. این خطوط بعد از انقلاب بهصورت گسترده در قلمرو جریان شعر انقلاب خودش را نشان میدهد.

 

 شـــمــا شـــاعــرانــی مــثــل اخـــوان ثــالــث و ملکالشعرای بهار را، که در همان دهههای 30 و 40 با همین مضامین شعرهایی دارند، جزو شاعران انقلاب محسوب میکنید؟

اگر ما مبارزه و پایداری را بهصورت کلی درنظر بگیریم، شعر بسیاری را شامل میشود. خیلیها در شعر مشروطه این نگرشها را مطرح میكنند منتهی با سه گرایش: یکی، روشنفكری با گرایش ملیگرایی و بازگشت به هویت ملی ایرانی. دیگری روشنفكری با گرایش چپگرا (همان چپ مارکسیستی روسیه و چین) است. و سومی گرایش اسلامی است. بنابراین، اگر شعر پایداری را بهطورکلی یا انقلاب را بدون صفت اسلامی درنظر بگیریم، در شعر همۀ این شاعران بهنوعی آن نهضت و جنبش ضدحکومتی وجود دارد. حال در برخی مثل فرخی یزدی پررنگتر است و در برخی کمرنگتر.

اما اگر منظورمان از انقلاب، انقلاب اسلامی و شاخصههای آن است، این بزرگانی كه نام بردید در شاخصههای انقلاب اسلامی نمیگنجند. درست است که شاعران مسلمانی هستند و شعرهایی برای مفاهیم اسلامی و بزرگان دین دارند، مثلاً ملکالشعرای بهار خودش ملکالشعرای آستان قدس رضوی است و برای امام رضا شعر دارد، منتهی چون شاخصۀ اصلیِ فكری شعر بهار نوعی آزادیخواهی برمبنای وطن است؛ مثلاً شعری كه در لوزان سوئیس سروده، بیشتر بازگشت به هویت ملی قبل از اسلام است. حتی شعر اخوان هم بازگشت به هویت ملی قبل از اسلام و در برخی جاها مثل شعر «میراث» گرایشهای چپگرا از نوع سوسیالیسم و نه ماركسیسم دیده میشود. منتها با اتكا به نگرش اسلامی نیست. فقط باید توجه داشت كه وقتی میگوییم با اتكا به نگرش اسلامی نیست، بدان معنا نیست كه مردود باشند. یعنی اگر انقلاب را با پسوند و تعریف اسلامی درنظر بگیریم، شعر این شاعران در شمار آن نمیگنجد، ولی در شاعری مثل اقبال میگنجد.

 

 با تشكر از توضیحات شما، اگر موافق باشید به بحث كتاب خوبتان بپردازیم و لطف كنید بفرمایید ایدۀ اولیه کتاب ده شاعر انقلاب از کجا شکل گرفت؟

در حقیقت ایدۀ اولیه آن در من شكل نگرفت و از سمت دوستان حوزه هنری پیشنهاد شد. منتهی مواد و ملزومات این کتاب بهنوعی قبل از پیدایش ایدۀ آن شروع شده بود. در آن زمان، مجله شعر حوزه، که مصطفی محدثی خراسانی سردبیرش
بود، ویژهنامههایی برای شعرای مختلف انقلاب اسلامی منتشر میکرد. مثلاً یک ویژهنامه داشت برای مرحوم قیصر امینپور، استاد علی معلم، طاهره صفارزاده و برخی دیگر. آقای محدثی از دیرباز با من ارتباط دوستی و کاری و قلمی داشتیم و از من میخواست که برای این ویژهنامهها مطلب بنویسم. مثلاً نقدی بر آثار استاد معلم به اسم «بر این رواق مُقرنس» و مرحوم قیصر به اسم «پرنده در پنجره» نوشتم. بعد از مدتی، آقای محدثی پیشنهاد داد که چند شاعر دیگر هم انتخاب کنم و بر آثارشان نقدهایی بنویسم و مجموعۀ اینها را در یک کتاب چاپ کنم. البته خودم از قدیم فکرِ کتاب ساختن را از مطالبی که نوشته بودم داشتم؛ مثلاً کتاب روزنه هم حاصلِ مطالب آموزشیای بود كه مینوشتم یا کتاب رصد صبح که نوشتم مجموعه نقدهایی بود که برای شاعران جوان مینوشتم و در بخشی از مجلۀ شعر منتشر میشد. خلاصه اینکه چند شاعر دیگر هم که هنوز برایشان نقدی نوشته نشده بود مثل مرحوم نصرالله مردانی اضافه کردم و نقدی بر آثارشان نوشتم و این شد که کتاب تشکیل و تکمیل شد.

 

 شاعرانی که بعد اضافه شدند، نظر شما بود یا آقای محدثی پیشنهاد دادند؟

براساس همفکری با هم بود در واقع.

 

 آیا شاعرانی که از قبل برایشان نقد نوشته بودید مورد بازنگری قرار دادید؟

بله. در واقع بازنویسی شد. برخی نقدها جامعتر و کاملتر هم شد. مثلاً دربارۀ احمد عزیزی، مطلب اولی که نوشتم براساس گزیدۀ شعر او به نام خواب میخک بود. اما بعد تمام آثارش مانند کفشهای مکاشفه و شرجی آواز و غزلها و مثنویها و چهارپارههای ایشان را خواندم و دوباره نقد را بازنویسی کردم. بقیه هم به همین ترتیب بود.

 

 ساختار و طرحی که برای نگارش این کتاب در ذهن داشتید چه بود؟

طرح من این بود که در کارها غالباً دو نگرش را دنبال کنم: هم نگرش صوری شعرها، یعنی کیفیتی كه شاعر ازلحاظ هنری در کارش داشت و هم از لحاظ محتوایی، یعنی آن فکری که در کار شاعر مطرح شده بود و به نوعی نسبت آن فکر با تفکرات انقلاب اسلامی. در بعضیها مثل مرحوم حمید سبزواری، جنبۀ فکری و محتوایی پررنگتر بود. یا مرحومه طاهره صفارزاده یا علی معلم هم تا حدودی همین طور بود. در برخی هم مثل مرحوم قیصر امینپور جنبههای تکنیکی و هنری قویتر بود.

روش كارم برای همۀ شاعران این مجموعه یکسان نبود. اینطور نبود که یک مبنای رایج کلاسیک نقدنویسی داشته باشم. مثلاً من مبناهایی را كه دانشگاهیان دارند و در سطح زبانی، در سطح محتوایی، در سطح واژگانی و آرایهای و از این قبیل بررسی میكنند و برای همه یک نظام واحد قائل میشوند نداشتم. من برخی از شعرها را حتی براساس آثار شاعر و تحول شعری او در کتابهایش پیش رفتم. برخی را براساس قالبهای شعری شاعر پیش رفتم و برخی دیگر را براساس موضوعات مطرحشده در شعرهایش. بسته به اینکه در شعر آن شاعر کدام یک امکانش وجود داشت. مثلاً قالبهای مثنوی و غزل را باید در شعر احمد عزیزی تفکیک کنیم. یا در مورد نصرالله مردانی که عمدتاً غزل میگفته، قالب را تفکیک نكردم و بیشتر از لحاظ جریان زمانی بررسی کردم، چون شعرش در گذر زمان تحول محتوایی زیادی داشت. یا نقد آثارِ شاعری كه شعر کلاسیک گفته یا شعر نو نیز فرق داشت. در مجموع، نوع نقد و نگاه در هر شاعر متفاوت بود.

 

 آیا سیر تحولی یا احیاناً تنزلی آثار هم بررسی شده است؟

در مورد بعضی شاعران بله. مثلاً در خصوص نصرالله مردانی، به شعرهای قبل از انقلابش اشاره كردهام که اصولاً غزلسرای عاشقانه است و بعد کمکم تحول پیدا میکند. یا مثلاً علی معلم، که در كتاب مشخصاً دو یا سه علی معلم را درنظر گرفتهام: یکی، معلمی كه در سالهای قبل انقلاب است، با یک افق فکر و افکاری که به افکار دکتر شریعتی نزدیک است و همان تضاد دائمی خیر و شر را (دكتر شریعتی در کتاب حسین وارث آدم بیان میكند) مطرح میكند. دومی، در شعرهای بعد از انقلاب و مثلاً دهۀ 70، ایشان بیشتر گرایشهای فکری-فلسفی در جامعه را بررسی میکند و گرایشش تقریباً فردیدی است. البته در كتاب خیلی به فلسفۀ دکتر فردید و تفکراتش و رسوخش در شعر معلم نپرداختهام، اما این را نشان دادهام که دغدغۀ علی معلم بیشتر  مسئلۀ هویت فکری جامعه و رسوخ عقلگرایی یونانی در جامعه و در بین متفکران است که مثلاً در مثنوی شبها دیده میشود.

 آیا موانع و مشکلاتی هم در طول این کار داشتید؟

اتفاقاً این کتاب خیلی راحت پیش رفت. به چند دلیل: یکی اینکه من با شعر این شاعران از جوانی آشنا بودم و زندگی کرده بودم. مثلاً من بیشتر شعرهای علی معلم و قیصر امینپور و حسن حسینی و نصرالله مردانی را حفظ بودم و حتی نقدهایی را که بر شعرشان نوشته شده بود خوانده بودم. این زمینه ذهنی خیلی به من کمک کرد.

راجع به شعرایی مانند موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده که کمتر از آنها خوانده بودم کمی دشواری داشتم که خوشبختانه کتابهایشان در دسترس بود و مطالعه کردم. ضمن اینکه برخی مثل آقای گرمارودی نقدی را که نوشته بودم دیدند و یک سری ملاحظاتی داشتند که به من گفتند، مِنجمله اینکه کاش مثلاً فلان شعر را هم بررسی میکردی و از این قبیل. در مجموع، کتاب برای من راحت پیش رفت و شاید طی یک سال همۀ کارهایش انجام شد، برخلاف كار بعدی كه هشت سال طول كشید. هم با شعر شاعران آشنا بودم پیشاپیش، هم منابع و آثار شاعران در اختیارم بود، و از همه مهمتر اینکه خود من ازنظر ذهنی آماده بودم و فراغت داشتم. یعنی در دهۀ 80 تمام ذهن و کار و وقت من درگیر نوشتن بود. برعکس دهۀ 90 که کتاب دیگری مشابه این كتاب و بررسی هشت شاعر دیگر انقلاب به اسم هشت رود دارم كه حدود ده سال طول کشید و بهزودی چاپ میشود.

 

 یعنی در ادامۀ این مسیر، شما کتاب هشت رود را آماده کردهاید كه به شاعران متأخر میپردازد.

الزاماً شاعران متأخر نیستند. بعضی از آنها همزمان با شاعران کتاب قبلی هستند. وقتی ده شاعر را کار کردم، دوستان مؤسسه شهرستان ادب گفتند شعرای دیگر را هم بررسی کنم که حدود نیمنسلی بعد از آنها بودند. ابتدا حدود بیست نفر از شاعران سرشناس دهۀ 70 و 80 درنظر داشتیم، اما بعد بهدلیل مشغلههایی که برایم پیش آمد، آنها را به ده شاعر و نهایتاً به هشت شاعر تقلیل دادیم که آن را هم بعد از هشت سال توانستم انجام دهم. این کتاب را مؤسسه شهرستان ادب آماده کرده و بهزودی به بازار خواهد آمد.

 

 آیا برای ادامه دادن کار و پرداختن به مابقی شعرا برنامه دارید؟

الان خیر. به چند دلیل؛ یکی اینکه کارهای ناتمامی دارم که باید انجام دهم. دیگر اینکه ارتباطات بیرونی خودم و توقعات دوستان در جاهای مختلف برای کار و حضور- هم در مسائل افغانستان و هم در مسائل شعر و ادبیات در ایران- زیاد شده است. الان نسبت به دهۀ 80 مشغلۀ خیلی بیشتری دارم. دهۀ 80 دهۀ آرامی بود؛ هم اوضاع مملکت آرامتر بود و هم در دنیا آرامش بیشتر بود. مانند الان وضعیت پربحرانی نبود، چه به لحاظ زندگی شخصی و چه اوضاع اجتماع و کشور و دنیا. بنابراین، فعلاً درگیر کتابهای عقبافتادهام مانند تجدید چاپ کتاب گزیده غزلیات بیدل یا بررسی شعر افغانستان که خیلی از مطالبش آماده است هستم. برای من همیشه نقد آثار شاعران لذتبخش است. حتی قرار بود به آثار دو شاعر دیگر مثل فاضل نظری و محمدسعید میرزایی در کتاب دوم بپردازم که به همان دلایل پیشگفته میسر نشد.

 

 آیا ملاحظاتی برای شعرها یا شاعران یا نحوۀ پرداختن به آنها بود که به شما گوشزد کنند؟

خیر. مطلقاً. ملاحظۀ محتوایی بههیچوجه مطرح نبود. تنها ملاحظۀ فنّی مطرح بود، یعنی در جریان تدوین کتاب فقط جنبههای کیفیتِ شعرِ شاعر برای انتخابِ شاعر مطرح نباشد و پیشکسوت بودن شاعر هم مطرح باشد. ضمن آنکه من در نقد شاعران، سرشناس بودن و مطرح بودن را دخیل نکردم و در عین احترام و نگه داشتن حرمت پیشکسوتان، آنها را نقد کردهام و نقاط ضعف هم بیان شده است.

 

 بعد از انتشار کتاب، چه بازخوردهایی از محافل ادبی و شعری و عموم مخاطبان دریافت کردید؟

چیزی که برای من خیلی خوشایند بود این بود که بعدها دیدم خیلی از دوستان برای نقد این شاعران به همین کتاب مراجعه میکنند و بهنوعی به کتاب مرجع و منبع تبدیل شد. ضمن اینکه مقدمهای ده بیست صفحهای بر کتاب نوشتم دربارۀ سیر تحول شعر انقلاب که بعدها وقتی از من میخواستند مقالهای دربارۀ شعر انقلاب بنویسم، میدیدم که همۀ مطالب را بهطور کامل در آنجا گفتهام. در کل برای من بازخورد مثبتی داشت. تعدد چاپها هم خیلی خوشایند بود، یعنی کتاب طی مدت کوتاهی سه بار تجدید چاپ شد. من خودم ابتدا چنین تصوری نداشتم. تصور من و آقای محدثی در حد یک چاپ بود و تجدید چاپ آن برای ما خوب بود و انتظارش را نداشتیم. در این کتاب ازلحاظ جریانی و مفصل بودن نقدهای آن، کار خوبی شده بود و بازخورد خوبی داشت.

 

 شما جریان شعر انقلاب را ازنظر فنّی و محتوایی رو به افول میبینید یا رو به تعالی؟

در دهۀ 80 بهنظر میرسید جریان شعر انقلاب رو به افول میرود. شعرای برجستۀ آن دهه یا فوت کرده بودند مانند قیصر امینپور و نصرالله مردانی و احمد عزیزی که بیمار بود یا مثل علی معلم کارنامۀ شعریشان بسته شد و دیگر کاری ارائه نمیکردند. در آن زمان، جریانها و نحلههای مختلف و زیادی در شعر پدیده آمده بود. در اواسط دهۀ 80 موجبازیها زیاد بود. در دهۀ 80 بهنظر میرسید اتفاق دیگری در بستر انقلاب و شعر انقلاب نخواهد افتاد. نه مواجهه بیرونی در عراق و سوریه و داعش در میان بود و نه مسائل برجام و نحوۀ تعامل و رویارویی با جهان غرب و اینها. در آن زمان اینها از دغدغههای ذهنی مردم خارج شده بود و اوضاع داخلی هم آرامش بیشتری داشت. بنابراین در آن زمان اگر میخواستم قضاوت کنم، جریان شعر انقلاب به آن صورت نمیتواند ادامه پیدا کند. اما از اواخر دهۀ 80 و دهۀ 90 یک پوستاندازی صورت گرفت و نسل جوانتری از شاعران که در دهۀ 70 رشد کرده بودند، بهخصوص در نهادهایی مانند حوزه هنری و شهرستان ادب که پرورش هنرمندان انقلابی را در دستور داشتند، یک جریان جدید شروع میشود. افرادی مانند علیمحمد مؤدب ظهور میکند. دیگر شعر مؤدب مثل گرمارودی نیست، یک قدم جلوتر است. محمدمهدی سیار و مهدی جهاندار و دیگران ظهور میکنند. در شعر اینها تپش و حس و نبض جدیدی از نگرشهای اسلامی-انقلابی دیده میشود. البته مسائلی هم در آن سالها مثل جریانات سوریه، مسائل و مشکلات تنشهای سیاسی داخل ایران، تقابل با جهان اتفاق افتاد و بهنظر میرسید چالش و پویش شاعر انقلاب در جهان خودش و اطراف خودش ادامه دارد. من حتی فکر میکنم به لحاظ تکنیکی میتوان گفت نسل شاعران دهۀ 90 از نسل دهۀ 70 نیرومندتر هم هستند. منتهی یک مسئلۀ کلی را نباید ازنظر دور داشت که بهطور کلی روحیۀ انقلابی در طول زمان و در نسلهای بعد افت میکند. این طبیعت ناگزیر بشر است. آن روحیۀ انقلابی دیگر مانند دهۀ 60 نیست و ما نمیتوانیم این را انکار کنیم؛ چه در شاعران و چه در مسئولان و چه نهادهای فرهنگی. ازطرفدیگر، با گسترش فعالیت آموزشی و محافل ادبی، تعداد شاعران خوبی که شعرشان قابل توجه است زیاد میشود. یعنی میتوانیم بگوییم سقف این شعر شاید ازنظر شور و هیجان و انقلابیگری خیلی مرتفع نباشد ولی تعداد افراد بیشتری زیر این سقف جمع شده است. در دهۀ 60، تعداد شاعرانی که شعرشان قابل ارائه و تأثیرگذار بود، ده پانزده نفر بود. نصرالله مردانی و علی معلم و سید حسن حسینی و قیصر امینپور و حسین اسرافیلی و سلمان هراتی و علی رضا قزوه و سهیل محمودی و یوسفعلی میرشکاک و علی موسوی گرمارودی بودند. از این سطح که پایین میآمدیم، شعرها خیلی ازنظر فنّی قابل تأمل و دفاع نبودند. اما الان همان ده تا شدهاند حداقل پنجاه تا. منتهی شور و حال انقلابی که در آن ده نفر بود، در این پنجاه نفر نیست. چون آنها به انقلاب و فضای جامعه نزدیک بودند.