گزارش

هویت ملی و عناصر هویت‌ساز در ادبیات پایداری گزارش نشست‌های تخصصی اندیشکده / زهرا قاسمی

شعر انقلاب اسلامی

نشست چهارم

چهارمین نشست روز چهارشنبه 21 مهر 1400 با سخنرانی دکتر محمدرضا ترکی و دکتر مهدی کاموس در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد. دکتر محمدرضا ترکی، بهصورت مجازی در این نشست حضور داشتند. اختلال در ارتباط موجب شد که بخشی از زمان از دست برود و بخشی از صحبتها نیز نامفهوم باشند.

موضوعی که دکتر ترکی به آن پرداختند، ارتباط ادبیات پایداری با هویت و ارتباط ادبیات پایداری با ادبیات عامه بود. ازنظر ایشان، یکی از اصلیترین وجوه ادبیات پایداری، شکلگیری آن بر محور هویت است. هویت هم شکل فردی دارد و هم جمعی. خانواده کوچکترین و ملت بزرگترین جمعهایی هستند که هویت در آنها شکل میگیرد.

ادبیات پایداری مجموعهای از آثار ادبی است که برای دفاع از یک هویت، اعماز هویت فردی و جمعی شکل گرفته است. زمانی ادبیات پایداری به وجود میآید که این هویت در معرض خطر باشد؛ خطری که بتواند به آن آسیب جدی وارد کند. ادبیاتی که بیشتر به موضوع پایداری پرداخته، ادبیات عامه است. در ادبیات درباری و رسمی، ادبیات پایداری به معنایی که گفته شد، وجود ندارد. ادبیات درباری ستایشی و مدحی است. ادبیات رسمی انعکاسدهندۀ پایداری نبوده است. آنچه بهعنوان ادبیات پایداری شناخته میشود، در ادبیات عامه است که در طول زمان در بین مردم شکل گرفته است. ادبیات عامه یکی از شاخههای مهم ادبیات پایداری است. در دفاع مقدس هم بخش فعال ادبیات جنگ، همین ادبیات عامه بود. یکی از نمونههای این ادبیات، نوحههایی است که در طول جنگ خوانده شد.

در ادبیات دورههای گذشته نمونههایی از ادبیات پایداری وجود دارد. در ادبیات خانقاهی، در مورد اهل ثغور، یعنی مرزداران، صحبت شده است. اهل ثغور مجاهدان صوفی بودند که برای رضای خدا از دیار خود به مرزهای سرزمینهای اسلامی میرفتند تا در صورت حملۀ کفار بتوانند از سرزمینشان دفاع کنند. در گلستان، سعدی میگوید که من در طرابلس با فرنگیها جنگ میکردم و آنجا به اسارت افتادم، این یکی از نمونههای ادبیات پایداری است.

در ادبیات عرفانی هم میتوان مصادیقی برای ادبیات پایداری آورد. جهاد با نفس یک سالک، میتواند دفاع او از خودش در برابر نفس و شیطان باشد و وقتی این مسئله در ادبیات منعکس میشود، میتوان آن را ادبیات پایداری بهحساب آورد. شعر شاعرانی را که در مبارزه با یک حاکم سروده میشد هم میتوان از مصادیق ادبیات عامه و ادبیات پایداری بهحساب آورد. بسیاری از ترانههایی که در جریانهای مختلف مانند نهضت جنگل، درگیریهای جنوب کشور و... در زبان مردم کوچه و بازار جاری بوده و بهعنوان ادبیات عامه شناخته میشوند، ادبیات پایداری است.

در پایان صحبت دکتر ترکی، یکی از اعضای نشست پرسشی مطرح کردند که در دورۀ مشروطه ادبیاتی داریم که در مقابله با دشمن خارجی و داخلی، هر دو، شکل گرفته است. به کدامیک از اینها ادبیات پایداری میگوییم؛ مقابله با استبداد محمدعلیشاهی یا با استعمار روس و انگلیس؟

دکتر ترکی در پاسخ به این پرسش گفتند که وقتی ادبیاتی در دفاع از هویت در معرض خطر موجود میشود، ادبیات پایداری است. درصورتیکه ادبیات خلقشده این مشخصه را نداشته باشد، میشود ادبیات اعتراضی و سیاسی.

دکتر سنگری، در مورد ادبیات عامه در صحبتهای دکتر ترکی، توضیحی دادند مبنیبر اینکه اگر بهجای ادبیات عامه، اصطلاح ادبیات مردمی استفاده شود، شاید بهتر باشد.

آقای صمدزاده در مورد مطلب دکتر ترکی که ادبیات پایداری در ادبیات عامه شکل میگیرد، نکتهای را متذکر شدند. ایشان گفتند که اگر بنا نیست ادبیات پایداری ادبیات رسمی باشد، تمام تلاشی که در اندیشکده ادبیات پایداری برای رسمی شدن این ادبیات و تشکیل رشته دانشگاهی برای آن شده است، به چه دلیل است. برای هرکدام از این اصطلاحات باید تعریف دقیقی داشته باشیم؛ ادبیات رسمی یعنی چی؟ معمولاً ادبیات کلاسیک را ادبیات رسمی حساب میکنند. لازم است با تعریف دقیق، به مصادیق مناسب برسیم.

در ادامۀ نشست، دکتر مهدی کاموس به طرح بحث خود پرداختند؛ اینکه انقلاب اسلامی چه ادبیاتی دارد و ادبیات با این انقلاب چه میکند و رابطۀ این ادبیات با هویت چگونه است. نیاز به تعریف دقیق از عبارت انقلاب اسلامی، تعریف انسان ایرانی و انقلابی، تعریف ادبیات انقلاب اسلامی برمبنای دیدگاه امام خمینی و هویت امت اسلامی فارغ از مرزهای جغرافیایی، حس و معنای هویتساز برآمده از ادبیات انقلاب اسلامی، منابع مؤثر در شکلگیری ادبیات انقلاب اسلامی، اصول هویت ملی ایرانی و ارتباط انقلاب اسلامی با آنها و تصویرها و نمادهای هویتساز برآمده از ادبیات انقلاب اسلامی سرفصل مطالبی بود که در نشست مطرح شد.

وقتی میگوییم انقلاب اسلامی، باید مشخص شود که منظور از این عبارت چیست. منظور ما از اسلام کدام است. اگر محور تمام این بحثها انسان باشد و انسان انقلاب اسلامی باشد، این انسان انقلاب اسلامی چه رابطهای با انسان ایرانی پیدا میکند؟ چه رابطهای با انسان دفاع مقدس پیدا میکند؟ چه رابطهای با انسان تمدن نو اسلامی پیدا میکند؟ آیا ادبیات انقلاب اسلامی ادبیات سیاسی است؟ آیا ادبیات چریکی است؟ آیا ادبیات زندان است؟ و از همه مهمتر، آیا ادبیات اقلیت است یا ادبیات اکثریت؟ محور ادبیات انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انسان است؟ آیا ادبیات انقلاب اسلامی از انسان ایرانی کوچ کرده است و بهسمت انسان جهانی حرکت کرده است؟ در زندگینامۀ شهدای مدافع حرم دیده میشود که هرکدام از شهدا متعلق به یک کشور هستند، شهید پاکستانی، افغانستانی و... . این یعنی انسان انقلاب اسلامی در حال تغییر مکان است و خودش را گسترش میدهد.

سه قرائت مشهور از اسلام وجود دارد: قرائت سلفیگری که داعیهدار آن عربستان است و بازتاب آن در عربستان جدید تا طالبان و داعش دیده میشود. قرائت دوم، قرائت تصوف از اسلام که در ترکیه مطرح است. قرائت باز و سادهای از اسلام ارائه میدهد و بار احکام را کم میکند. قرائت سوم، قرائت برخاسته از فقه سیاسی حضرت امام خمینی است؛ قرائت انقلاب اسلامی که نمایندۀ آن جمهوری اسلامی ایران است. امام میفرمایند من این جغرافیا را قبول ندارم و هویت ما، هویت امت اسلامی است. از این دیدگاه، انقلاب اسلامی چه ادبیاتی دارد و ادبیات با این انقلاب اسلامی چه میکند و چه رابطهای با هویت برقرار میکند؟

وظیــفه و کــارکــرد ادبیــات بــهطورکــلی ســادهسازی موضوعهای پیچیده و کلان و مسائل بزرگ فلسفی در زندگی روزمره است. این اتفاق در مورد انقلاب اسلامی هم افتاده و ادبیات آن را تبدیل به موضوعی ساده کرده است. ادبیات میتواند یک بحث سیاسی را به یک امر فرهنگی تبدیل کند.

در ادبیات، بیش از محتوا، حس و معنایی که منتقل میشود مهم است. ادبیات انقلاب اسلامی چه حس و معنایی را به مخاطب منتقل میکند؟ آن حس و معنا، سازندۀ هویت فردی و سپس جمعی و بعد هویت جهانی است، اینجاست که میتوان رابطۀ هویت، ادبیات و زبان را مشخص کرد.

نکتۀ بعدی در این بحران مشروعیت این است که منابع ادبیات انقلاب اسلامی کدام است؟ یکی از منابع، مذهب و تاریخ مذهبی ماست. آیا ادبیات انقلاب اسلامی ما ریشه در نوعی بیگانهستیزی دارد؟ شکستهایی که در طول سالها از یونانیها، اعراب، مغولها و روسها خوردیم تا پیروزی انقلاب اسلامی، نوعی ناسیونالیسم رمانتیک در ما ایجاد کرد؟ آیا این مسئله ایجاب کرده که در یک واکنش منفعلانه ادبیات انقلابی ایجاد شود؟

اگر تعریف و تلقی از هویت بر سه اصل قرار گیرد: انگاره، احساس و شناخت خود، یعنی هویت چیزی است که شناخت، احساس و انگاره میدهد، ارتباط هویت ملی با ادبیات اینطور میشود که ادبیات و بهطورکلی اسطورهها و افسانهها و روایتهای مهم یک کشور، شناسنامۀ آن کشور است.

هویت ملی چهار اصل دارد: ملیت ایرانی، اسلام، انسان متجدد و شاعرانگی ایرانیها. باید مشخص شود که ادبیات انقلاب اسلامی با هریک از این اصول چگونه ارتباط برقرار میکند.

در بحث ادبیات، ناگفتهها هم اهمیت دارند. فراموش کردن و نگفتن، اجازه ندادن به یک صدا هم یک عمل اجتماعی است. ادبیات انقلاب اسلامی به کدام انسان میخواهد بپردازد و در این پرداختن، کدام صدا را میخواهد برجسته کند؟

ادبیات انقلاب اسلامی دارای دو بخش اساسی است: یک، انسان انقلاب اسلامی و دو، انسان زیسته در دوران انقلاب اسلامی.

تصویر ادبیات انقلاب اسلامی از انسان دهۀ 60 دو چیز است: یک، آدمهایی که از دنیا بریدند و آمادگی دارند که بروند خودشان را فدا بکنند برای خدا و دو، میخواهد بگوید این انسانهایی که از مادیات گذر کردند، از جنس مردم هستند، با مردم مهربان هستند و مردم آنها را دوست دارند.

ادبیات مشهور به ادبیات دهۀ 60 که در این 20 ساله اخیر نوشته شده، دو انگاره از انسان زیسته در دوران انقلاب اسلامی نشان میدهد: یک، انسانی که مرتب گشت کمیته، گشت ثارالله، او را میگیرد و دو، انسانی که در صف کوپن ایستاده است. ادبیات با نماد کار میکند و بهوسیله آن مفاهیم را انتقال میدهد. همین نمادها میشوند هویت ملی.

آقای صمدزاده تذکری در مورد انتقال هویت با حس برآمده از ادبیات دادند و گفتند که امکان انتقال حس نوستالژیک انسان زیسته در دوره انقلاب به دیگرانی که نسبتی با این موضوع ندارند، ممکن نیست و اگر انتقال هویت را وابسته به انتقال این حس بدانیم، این انتقال ازطریق ادبیات صورت نخواهد گرفت.

 

نشست پنجم

پنجمین نشست اندیشکده با عنوان «هویت ملی، ادبیات فارسی، ادبیات انقلاب اسلامی» چهارشنبه 26 آبان 1400 در سالن طاهره صفارزاده حوزه هنری با سخنرانی دکتر رضا چهرقانی برگزار شد. 

دکتر سنگری در ابتدای نشست اشارهای کردند که در شناخت سازههای هویتبخش زبان و ادبیات فارسی، عناصر و اجزای زبان هم هویتبخش هستند و باید به آنها توجه کرد. مثلاً اگر قرار باشد در باب هویت حماسی ایرانی سخن گفته شود، اولین چیزی که به ذهن میرسد شاهنامه است؛ یا در باب هویت عرفانی، مثنوی مطرح خواهد شد؛ در داستانسرایی هم آثار نظامی، مرزباننامه، کلیلهودمنه میتوانند عناصر هویتبخش باشند.

تعریف ادبیات پایداری، تعریف هویت، هویت انسان ایرانی معاصر و پاسخ به پرسش اعضای نشست، مباحثی بودند که دکتر چهرقانی مطرح کردند.

جوهر ادبیات پایداری نفی و اعتراض است. هنر نوعی اعتراض به واقعیتِ موجود است. بنابراین، به محض آفرینش هنری، نوعی پایداری در برابر واقعیت موجود اتفاق افتاده است.

از یک نگاه، جوهر نفی و اعتراض میتواند به هر نوع انحراف، بیعدالتی و فسادی که در عرصۀ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی روی میدهد، تعلق گیرد و این معنای عام ادبیات پایداری است. در مفهوم خاص، ادبیات پایداری دو حوزۀ استبداد داخلی و هجمه و تجاوز خارجی را دربر میگیرد.

هر اثری که متضمن مضمون ستیز، اعتراض، یا تابآوری در برابر هر نوع اعمال قدرت نامشروع باشد، ادبیات پایداری است. نامشروع به این معنا که مخالف با قوانین موضوعه یک کشور، قانون اساسی و قوانین موضوعه در داخل یک کشور یا مغایر با قوانین و مقررات بینالمللی باشد. برای مشخص کردن ارزشها، اگر ارزشهای بشری در اعصار مختلف غربال شوند، آنچه باقی میماند، ارزشهای انسانی و تقریباً منطبق با فطرت انسانی ازجمله صداقت، عفت، حکمت، شجاعت، عدالت، آزادی و... است.

ادبیات پایداری با اعتقاد به مبدأ و معاد همراه است. بدون خداباوری و دینباوری نمیتوان ادبیات پایداری را توجیه کرد.

هویت چیزی است که در برابر «او کیست» مطرح میشود. با پرسش از چیستی یک پدیده، ماهیت آن پدیده مشخص میشود.

هویت زاییده دو مقوله است: 1. تعلق و تشابه و 2. تمایز و تفاوت. یعنی یک روی سکه هویت تعلق به یک گروه و یا مفهوم است و روی دیگر آن تمایز و مرزبندی و تفاوت با گروهها و هویتهای دیگر است.

هویت در طول زمان و در طول تاریخ ایجاد میشود و امری تاریخی است. ازسویدیگر امری ترکیبی است یعنی میتواند عناصر و سازمایهها و مؤلفههای گوناگونی داشته باشد و امری پویا است.

هویت انسان ایرانی مسلمان معاصر بر سه پایه استوار شده است: ایرانیت، اسلامیت و تجدد یا مدرنیزاسیون. نقطه عطف و تحول ایران معاصر با گذشته، دورۀ مشروطه است. بعد از پیروزی مشروطیت و در جریان استقرار مشروطیت، روشنفکران غربگرا نهاد اسلام و نهاد ملیت را کنار میزنند. با حذف یکی از این مؤلفهها، در بین مردم نوعی مقاومت شکل میگیرد.

بهدلیل این مقاومتها، این جنبش نافرجام میماند و یک نظام استبدادی ظهور میکند که میخواهد مدرنیزاسیون را در جامعه حاکم کند. ملیگرایی هم در حد روبنایی وجود دارد و در اوایل دورۀ مشروطه تقریباً حذف میشود و بعد از دورهای که مشکلات کنار گذاشتن ملیگرایی مشهود میشود، دوباره ملیگرایی فرصت ظهور مییابد. این وضعیت ادامه پیدا میکند تا دورۀ پهلوی دوم که نهضت اسلامی شکل میگیرد و منجر به انقلاب اسلامی و ادبیات انقلاب اسلامی میشود. برای رسیدن به یک جامعۀ فرهنگی سازگار، باید بتوان بین این سه مؤلفه اجماع کرد. هویت انسانی تا زمانی که بر اصول و ارزشهای عام انسانی مثل عدالت، آزادی، حکمت، عفت و شجاعت و هر آنچه که بشر در طول تاریخ آنها را بهعنوان ارزش میشناخته است متعهد باشد، معتبر است.

نظری در مقابل پایههای سهگانه هویت مطرح شد که مدرنیته هویتکُش است نه هویتبخش. مدرنیته به شکلی در حال ساختن جادۀ جهانیسازی، نفی دین و ملیت است.

در پایان این بخش از صحبتهای آقای چهرقانی، پرسشی با این مضمون مطرح شد که از دیدگاه ایشان بهعنوان صاحبنظر در حوزۀ ادبیات پایداری، مسئلۀ ادبیات پایداری چیست؟ ایشان مسئلۀ اصلی ادبیات پایداری را بحث قدرت دانسته و گفتند از اینجاست که ادبیات پایداری با ادبیات سیاسی هم پیوند
می
خورد.

مسئلۀ دیگر از نظر ایشان، نسبت ادبیات پایداری با هویت است. با اولویتبندی و سازماندهی علمی مسائل و پرداختن به آنها، میتوان نظریه تولید کرد. 

پرسش بعدی این بود که از ارکان سهگانه هویتساز در ایران، کدامیک بیشتر مسئلهساز هستند؟

ازنظر دکتر چهرقانی، برای رسیدن به قدرت و مسند حکومت، نیاز به هویت است. هر قدرتی، بخشی از این هویت را فعال میکند و بخشهای دیگر را نادیده میگیرد. هم در درون این سه ضلع میتواند نزاعی بر سر قدرت شکل بگیرد و هم یک قدرت خارجی میتواند کل این هویت را تهدید کند.

یکی دیگر از اعضا نظرشان این بود که در دورۀ مشروطه، اسلام از ارکان هویتی حذف نشده است. بسیاری از علمای زمان ازجمله آیتالله طباطبایی، آیتالله بهبهانی، آیتالله آخوند خراسانی ازجمله افرادی بودند که در مقابل شیخ فضلاللهی که پشت محمدعلیشاه ایستاده بود ایستادند و محمدعلیشاه را نفی کردند. در همین دوران، در قبال استبداد محمدعلیشاه ادبیات پایداری شکل میگیرد. بعد از اعدام شیخ فضلالله و تشکیل مجلس دوم، پنج نفر از مجتهدان درجه اول بر این مجلس نظارت میکنند. حدود سال 1293 در مجلس سوم هم مجموعهای شکل میگیرد به نام هیئت علمیه که بسیاری از علما در آن حضور دارند.

مطلب دیگری که توسط اعضا مطرح شد، این بود که براساس تعریف ادبیات پایداری، آیا عاشورای 1330 قمری که روسها به ایران حمله کردند و در تبریز تعداد زیادی از آزادیخواهان، مشروطهخواهان و مردم عادی و حتی علما را به دار کشیدند و شهید کردند و نوشتههای زیادی تولید شد، جزو ادبیات پایداری نیست؟

آقای چهرقانی نظرشان این بود که حکومتها ناگزیر از اعمال قدرت هستند. هر حرکت و شورشی علیه منافع مردم، علیه منافع ملی را نمیتوان بهعنوان ادبیات پایداری ترویج کرد.

پرسش دیگری مطرح شد که آیا ادبیات غنایی، ادبیات عرفانی و ادبیات تعلیمی جزئی از ادبیات پایداری محسوب میشود یا خیر؟

نظر دکتر چهرقانی این بود که ادبیات پایداری یک مقولۀ محتوایی و مضمونی است که میتواند در خلال هر نوع ادبی مطرح شود، منتها با بعضی از انواع ادبی سنخیت بیشتری دارد و در آنها قابلیت بازنمایی بیشتری برای پرداختن به ادبیات پایداری هست، مثل ادبیات حماسی.

موتور محرک تحولات ادبی، تحولات سیاسی و اجتماعی است. ادبیات از جامعه تغذیه میکند و طبیعتاً متغیرهای سیاسی، متغیرهای اقتصادی، متغیرهای اجتماعی، متغیرهای فرهنگی و... روی ادبیات تأثیر میگذارند، ادبیات هم روی آنها تأثیر میگذارد. حوادث و وقایع تاریخی، اجتماعی و سیاسی میتوانند مسیر ادبیات را عوض کنند.

 

نشست ششم

روز بیستوچهارم آذرماه، نشست ششم اندیشکده ادبیات پایداری با موضوع «عناصر هویتساز در ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس» با سخنرانی خانم دکتر فرانک جهانگرد برگزار شد.

خانم دکتر فرانک جهانگرد، به بررسی ارتباط ادبیات پایداری با بحث هویت پرداختند.

ازنظر ایشان، برای بیان ارتباط ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با هویت، باید به عامل پیوند توجه شود. زبان فارسی یکی از مؤلفههای هویت ایرانی است. ادبیات به این زبان نوشته شده و بنابراین، ادبیات نقش مستقیمی در ایجاد هویت دارد. در بررسی این ارتباط، سؤالهایی به وجود میآید ازجمله اینکه آیا هر جنگی، ادبیات پایداری به وجود میآورد و آیا مراد از جنگ، جنگ سیاسی است؟ در جستوجوی جواب به این سؤال، نمونههایی وجود دارد که جنگ صورت گرفته، اما ادبیات پایداری بهشکل تخصصی و مجزا شکل نگرفته و فقط واکنشهایی نسبت به آن وجود دارد.

در کنار این، در دوران مشروطه، جنگی صورت نگرفته اما ادبیات پایداری با ویژگیهای خود پدید آمده است. اگر جنگ را از یک پدیدۀ سیاسی فراتر ببینیم، ادبیات پایداری مفهوم فرهنگی هم پیدا میکند؛ یعنی پایداری فرهنگی در کنار پایداری سیاسی. یک رویداد سیاسی میتواند واکنشی تحت عنوان پایداری فرهنگی به وجود آورد.

زبان ادبیات پایداری زبان مردم است. چنین ادبیاتی آگاهیبخش است و این از ویژگیهای ادبیات پایداری است. آثاری که به این شکل نوشته میشوند، بخشی از هویت فرهنگی را در هر دورهای نشان میدهند. پس از این آگاهیبخشی، یکی دیگر از وظایف ادبیات پایداری به هیجان آوردن مردم است.

در همۀ جوامع به موازات جنگهایی که صورت گرفته، ادبیات پایداری پدید نیامده است. بهطور مثال، در کشورهای آفریقایی جنگهای زیادی صورت گرفته اما کمتر اتفاق افتاده که اثری در مقابله با این جنگها و در مفهوم پایداری شکل گرفته باشد. ادبیات پایداری در جامعهای پدید میآید که افراد آن حساس و آگاه باشند. پیشروان فکری و اسطوره داشته باشد. در چنین جامعهای، ادبیات پایداری نسبت به تهدید هویت جامعه هشدار میدهد و مردم را آگاه میکند. در واقع، ادبیات پایداری زمانی به وجود میآید که هویت جامعه در معرض تهدید باشد.

ادبیات پایداری در دورۀ جنگ یا در دورۀ تهدید به پویاترین حالت خودش میرسد، اما در دورۀ صلح هم ادبیات خاموشی نیست. ادبیات پایداری در دورۀ صلح بر عوامل پیونددهنده تأکید میکند.

در پایان این صحبتها، یکی از اعضای نشست پرسشی را مطرح کردند که آیا ادبیات پایداری ذیل پایداری فرهنگی قرار میگیرد یا ادبیات پایداری، پایداری فرهنگی را هم پوشش میدهد؟

خانم دکتر جهانگرد در پاسخ به این پرسش گفتند که پایداری فرهنگی از مقولۀ ادبیات قدری وسیعتر است. در این پایداری فرهنگی، پایداری در برابر حکومتهای ظالم و ستمگر هم هست. پایداری فرهنگی برای حفظ فرهنگ تلاش میکند و در نوع خودش یک گستردگی دارد که ادبیات پایداری را هم دربر میگیرد.

دکتر سنگری هم در این مورد توضیحی دادند مبنیبر اینکه برای پاسخ به این پرسش، اول باید مشخص کنیم که آیا ادبیات ذیل فرهنگ تعریف میشود یا نمیشود؟ اگر ادبیات پایداری را هر گونه پایداری انسان در مقابل استبداد یا تجاوز بیگانه بدانیم، هر عنصری که هویت ما را تهدید کند، مقاومت و پایداری در برابر آن، پایداری است و همۀ اینها در دفاع از هویت است.

خانم جمشیدی، یکی دیگر از اعضای جلسه، دو پرسش مطرح کردند: اول اینکه موضوع موردنظر نشست با مطالب مطرحشده متفاوت بود و نام پیشنهادی استاد برای مطالب ارائهشده چیست؟ و دیگر اینکه مسئلهای که باعث پرداختن به موضوع هویت و نسبت آن با ادبیات پایداری شده است، کدام است؟

پاسخ خانم جهانگرد به پرسش اول، این بود که موضوع این مطالب میتواند نسبت ادبیات پایداری و هویت باشد.

در پاسخ به سؤال دوم گفتند که در مقابل هر چیزی که هریک از مؤلفههای هویتی را تهدید کند، مقاومتی شکل میگیرد که بازتاب آن در ادبیات را ادبیات پایداری میگوییم. در عناصر هویتساز، چندین عنصر (فرهنگ، زبان، سرزمین جغرافیایی و...) مورد تهدید قرار گرفتهاند که ضرورت دارد به این مسائل پرداخته شود.

پرسش دیگری که مطرح شد، این بود که درحالحاضر، جنگهایی داریم که با گذشته متفاوت هستند. جنگ بهشکل فیزیکی نداریم ولی انواع جنگهای فرهنگی، اقتصادی و رسانهای داریم. آیا در مقابل این هجومها هم ادبیات پایداری شکل گرفته است؟ اگر گرفته، مؤلفههای آن کداماند؟

پاسخی که به این پرسش داده شد، این بود که ما در حوزۀ ادبیات پایداری دو بحث داریم: یکی بحث خلق آثار پایداری است و دیگری بحث مبانی نظری است. بحثی که اینجا مطرح شد بحث مبانی نظری بود. ادبیات پایداری و هنر پایداری از مقولۀ ادبیات ملتزم و متعهد است. در دورهای که این تهدید وجود دارد، خالق اثر هنری خودش را ملزم به ایجاد اثری آگاهیبخش میداند.

در حوزۀ ادبیات پایداری میتوان مؤلفهها را استخراج و زمینۀ تئوری بحث را فراهم کرد.

پرسش دیگری آقای دکتر شاکری مطرح کرد: در ادبیات ما، مفهوم ادبیات پایداری با شکلهای دیگری ازجمله ادبیات جنگ، ادبیات دفاع مقدس، ادبیات مقاومت وجود داشته است. چرا مفهوم ادبیات پایداری در این دوره استفاده میشود؟ این مفهوم از کجا آمده و اهمیت پیدا کرده است؟

آقای شاکری نقدی داشتند بر اینکه ادبیات دفاع مقدس که یک مفهوم دینی با مؤلفههای مشخص دارد، با این صحبتهایی که در نشست شد، در حال توسعه و تعمیم به همۀ دورههاست. درصورتیکه این اتفاق بیفتد، مختصات هویتی ادبیات دفاع مقدس نادیده انگاشته خواهد شد. توسعۀ مفهوم پایداری و اطلاق آن به هر نوع مقاومتی صحیح نیست. نادیده گرفته شدن مختصات ادبیات دفاع مقدس، به یک فرایند هویتزدا تبدیل خواهد شد.

خانم دکتر جهانگرد در پاسخ به پرسش فوق گفتند که این توسعه زیرسؤالبرندۀ هویت در ادبیات دفاع مقدس نیست. ادبیات دفاع مقدس و اصولاً ادبیات یک مقولۀ پسینی است و در ادبیات دفاع مقدس، شاهکارهای ادبی را بعد از این خواهیم آفرید.

دکتر سنگری در مورد عنوان ادبیات پایداری توضیحاتی دادند و اینکه ادبیات پایداری در مقابل ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیست و اینها در طول هم قرار میگیرند.

آقای صمدزاده نکتهای را مطرح کردند با این مضمون که با توجه به صحبتهای خانم دکتر جهانگرد، هویت آن چیزی است که وقتی تهدید میشود، ازطریق آگاهی و تهییج میتوان آن را حفظ کرد. پرسش اینجاست که ادبیات پایداری چه نوع آگاهیای میدهد؟ جنس آگاهیای که در ادبیات پایداری تولید میشود، چیست؟

خانم دکتر جهانگرد در پاسخ به این پرسش، گفتند ادبیات پایداری به مجموعه آثار ادبی متعهد و ملتزمی گفته میشود که به منظور آگاهیبخشی و ایجاد انگیزه در جامعه برای حفظ هویت در برابر عوامل تهدیدکنندۀ آن پدید آمده باشد. جنس آگاهی موردنظر، آگاهی موجود در شعر مشروطه است. با همین ادبیات، مشروطهخواهی شکل میگیرد. در دورۀ صفوی هم با ادبیات است که تغییر مذهب به آسانی در ایران اتفاق میافتد. ایشان قصۀ حسین کرد شبستری را هم یک از مصداقهای ادبیات پایداری دانسته و گفتند که آگاهیبخشی موردنظر در این قصه با مؤلفههایی چون ظلمستیزی، پایداری در برابر دشمن و... وجود دارد.

آقای دکتر سنگری در تکمیل پاسخ این پرسش گفتند که این آگاهی به شکلهای مختلفی در ادبیات خود را نشان میدهد: نشان دادن چهرۀ دشمن، تحقیر دشمن و نفرتآفرینی نسبت به دشمن، دورنمای شکست، امید به پیروزی، طرح تواناییها، باوربخشی به پیروزی، بهرهگیری از ظرفیتهای دینی، طرح الگوهای مقبول، تأثیر وحدت، طرح ارزشها و افتخارات گذشته، بحث ارزش دفاع از سرزمین و... .

در پایان صحبتها، آقای کمری پاسخ این پرسش را که ادبیات پایداری چه آگاهیای میدهد مهم دانسته و گفتند که باید به این پرسشها پاسخ داده شود که آگاهی چیست؟ و چه انواعی دارد؟ آگاهیای که به همراه تهییج سبب به وجود آمدن ادبیات پایداری میشود، چیست؟

 

نشست هفتم

روز 29 دی 1400، هفتمین نشست اندیشکده ادبیات پایداری با عنوان «عناصر هویتساز در ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس» با سخنرانی دکتر غلامرضا کافی برگزار شد.

موضوعی که دکتر کافی به آن پرداختند، پیوند مؤلفههای ادبیات با نمودها و تعاریف هویت بود. ازنظر ایشان، ادبیات پایداری بر مفهوم هویت استوار است و دغدغۀ هویتسازی و حفظ هویت دارد. ایشان در مقالهای با عنوان «پیشنهادی برای رجبندی گروه_مؤلفههای ادبیات پایداری» نُه گروه_مؤلفه برای ادبیات پایداری شناسایی کردهاند.[1] ایشان با بررسی مطالبی که در مورد هویت ملی و ارتباط آن با ادبیات پایداری بیان شده، نُه شاخص هویتی را استخراج و مشخص کردند که هرکدام از اینها ذیل کدام گروه مؤلفهها قرار میگیرند.

  هویت بر سه پایه و اساس استوار است:

میهن و وطن

دین و مذهب

زبان مادری.

در تعریف، هویت به مجموعه عوامل و مؤلفههایی گفته میشود که سبب تمایز فرد از دیگران میشود. یعنی تقابل خود و دیگری در هویت، بسیار اهمیت دارد. در انواع سهگانۀ ادبی (حماسی، غنایی و تعلیمی)، ادبیات حماسی، منِ جمعی و هویت ملی، ادبیات غنایی منِ فردی و هویت شخصی را بازنمود میدهند و ادبیات تعلیمی منِ فردی را برای پیوستن به منِ اجتماعی تربیت میکند. ادبیات پایداری در معنی وسیعتری در تقسیم سهگانه که ادبیات خودخواه، ادبیات خداخواه و ادبیات دیگرخواه است در زمرۀ ادبیات دیگرخواه جای میگیرد، یعنی بیشتر به دیگران میاندیشد تا به خودش و این دیگرخواهی در ادبیات انقلاب اسلامی و در ادبیات پایداری نمود دارد. اینها همه در گروه اول مؤلفههای نهگانه، یعنی مؤلفههای بر بنیان تبیین هویت قرار میگیرند. مقصود این است که پایههای هویت شناسایی شود و بعد با ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات پایداری مطابقت داده شود.

 

  دین از پایههای مهم هویت است. ما از اسلام و دین سه قرائت شایع داریم: سلفیگری؛ صوفیگری و فقه انقلابی. در مورد سلفیگری، در مؤلفههای هویتی، مبارزه با جهل و سرزنش خرافه و تحمیق را داریم که در مؤلفههای گروه اول جای میگیرد و مبنای هویتی دارد.

در مورد قرائت صوفیگری، در مؤلفههای هویتی، نکوهش کاهلی و تنآسایی، رد قبیلهگرایی و شعوبیگری، مبارزه با تفکر جبرگرایی و تقدیرپذیری که برخاسته از عالم تصوف هست وجود دارند.  

گروه مؤلفه سه (مؤلفههای بر بنیان سلحشوری و روحیۀ جنگاوری) برمبنای قرائت فقه انقلابی است. در این گروه، تحریض به قیام و مبارزه، مقابله با دشمن تا پای جان، ستایش مبارزه و مجاهدان مردمی و حفظ روحیۀ سلحشوری وجود دارد.

  هویت انسان ایرانی معاصر بر سه پایه استوار است: ایرانی بودن، اسلامی بودن، تجدد و مدرنیزاسیون. هرکدام از این عناصر که به خطر بیفتند، مقاومت روی میدهد و پایداری زاییدۀ مخاطرهای است که بر این بنیانها اتفاق میافتد. مؤلفۀ میهندوستی و میهنپرستی به ایرانی بودن برمیگردد. دین و باورهای مذهبی، تکریم مظاهر و شخصیتهای دینی یا آرمانی با اسلامی بودن پیوند دارد. ادبیات انقلاب اسلامی هم با تجدد و مدرنیزاسیون ارتباط دارد. ادبیات انقلاب اسلامی روزآمد و زمانآگاه است؛ حوادث را بهشکلی انعکاس داده که تاریخ انقلاب اسلامی را براساس آن میتوان نوشت. این موارد را هم در گروه اول یعنی مؤلفههای بر بنیان تبیین هویت میتوان دید.

 

  زبان فارسی عامل هویت فرهنگی و پیوند اقوام و عامل اصلی وحدت ملی ایرانیان است. یکی از بنیانهای هویت، زبان فارسی یعنی زبان مادری است و این عامل اصلی وحدت ملی هست. این انگاره در سه گروه مؤلفه جا دارد: یکی، در گروه مؤلفههای بر بنیان هویت که اولین گروه مؤلفهها است. دوم، مؤلفههای بر بنیان ستمستیزی و طرد بیگانه که یکی از زیرگروههای آن، سرزنش بیگانهستایان است. سوم، در گروه مؤلفۀ بر بنیان اتفاق و وحدت هم جای دارد؛ زبان فارسی سبب اتحاد و همدلی است.

 

  ادبیات پایداری وقتی آفریده میشود که عوامل خطرزا مبانی یک هویت را در معرض تهدید قرار بدهند. این مورد هم در سه گروه مؤلفه دیده میشود: عوامل خطرزا در گروه مؤلفه هفت با عنوان آگاهیبخشی وجود دارد. گروه مؤلفه شش، گروه مؤلفه بصیرت و بینش است که باز در پیوند با همین عوامل خطرزا است و در گروه مؤلفه هشت که بر بنیان اتفاق و وحدت است.

 

  هویت امری ترکیبی است، از مؤلفههای گوناگون پدید میآید، در طول زمان شکل میگیرد و ماهیت تاریخی دارد. هویت زاییدۀ دو مقوله است، تعلق و تشابه، تمایز و تفاوت. این نکته در گروه مؤلفه هفت به چشم میخورد. این مؤلفه با تاریخ پیوند دارد.

 

  هویت مهمترین هدف تخریب تفکر مهاجم سرمایهداری است. بهترین راهکار برای رسیدن به این هدف، ازخودبیگانگی است و نشانه‌‌های موفقیت این هجمه در چند چیز است؛ نفی هویت فرهنگ ملی، پذیرش سلطۀ فکری و فرهنگی بیگانه، تغییر باورها و رفتارها، دگرگونی آداب و رسوم زندگی فردی و اجتماعی، ایمان به بیگانه و صحیحنمایی شیوۀ بیگانگان. در گروه مؤلفهها، همۀ اینها نمود دارد. گفته شده که هویت فرهنگی زادۀ میراث فرهنگی است و بهنظر میرسد ویرانی مظاهر فرهنگی که میراث فرهنگی بودند، رویه مکانیکی همین تفکر است که آن میراث فرهنگی را از بین ببرد. نمودهای زیادی بر این اساس در مؤلفهها وجود دارد؛ بیگانهستیزی، سرزنش بیگانهستایی، رد لطف بیگانه، هوشیاری در مقابل حیلۀ دشمن، دغدغۀ حفظ ارزشها، اصالتگرایی و بازگشت به خویشتن، سرزنش استحاله فرهنگی و نکوهش خودباختگی.

 

  ارزشها، آداب، میراث فرهنگی، سنن، دستاوردهای گذشتۀ یک ملت، مهمترین منابع تشکیل هویت افراد یک اجتماع هستند که هویت فرهنگی را شکل میدهند. کارکرد هویت فرهنگی، حفظ انسجام و وحدت ملی است. یکی از مؤلفههای گروه سوم با عنوان بر بنیان سلحشوری و روحیۀ جنگاوری، ستایش و حفظ دستاوردها و افتخارات گذشته است.

 

  بُعد تاریخی از ابعاد مهم شکلگیری هویت فرهنگی مشــترک نــزد ایــرانیــان اســت. انــدیشــۀ هــمتاریـخی و همتــاریخپنــداری پیــونددهنــدۀ نسلهای مختلـف به
یکدیگر است. در مؤلفه
ها، تطبیق تاریخ داریم که بسامد فراوانی دارد و تطبیق تاریخ با غرضهای مختلفی اتفاق میافتد؛ ازیکطرف خودش را با دلاوران و دلاوریهای ملی و دینی همشأن میکند. ازطرفدیگر، به تقبیح دشمنان و بدخواهان میپردازد و با مشابهت دادن آنها به جلادان تاریخ، این در تطبیق تاریخ اتفاق
می
افتد.

بهطور مثال در جنگ، از صدام با عنوان صدام یزید نام میبردند. از جنگ با عنوان عاشورا یاد میکردند. اینها در گروه مؤلفه هفت، یعنی مؤلفههای بر بنیان آگاهیبخشی جای میگیرند.

 

  آگاهی دادن نسبت به هویت و آگاهی بخشیدن در موضوع بحران هویت وظیفۀ ادبیات پایداری است. گروه مؤلفه هفت که بر بنیان آگاهیبخشی هست و گروه مؤلفه شش که بر بنیان بصیرت و بینش هست نشان میدهد که وظیفۀ ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات پایداری آگاهی دادن است.

در گروه مؤلفههای دیگر، بصیرت و دشمنشناسی، تحذیر، تذکر و اعتراض جای گرفته که بخش مهمی از ادبیات است که در دفاع مقدس و ادبیات انقلاب اسلامی مابهازا دارد.

در پایان صحبتهای دکتر کافی، آقای صمدزاده پرسشی را مطرح کردند: چرا برای پژوهش در مورد ادبیاتی که برساختۀ مصادیق است، به اصلش مراجعه نمیکنیم و به پژوهشهایی مراجعه میکنیم که کار ما را دست دوم میکنند؟ مگر ادبیات فقط شعر است؟ داستان هست، خاطره هست. نقطه ثقل بار هویتی ادبیات پایداری درحالحاضر روی داستان و خاطره است و اینجا، ما از مؤلفههای برساخته از شعر در مورد کل ادبیات نتیجهگیری میکنیم و این کار ما را به نوعی غیرمنطقی میکند.

آقای صمدزاده پیشنهادی هم داشتند مبنیبر اینکه سخنران نشست، قبل از جلسه موضوع خود را مشخص کرده و منابعی برای مطالعه اعضای شرکتکننده در مورد آن معرفی کنند.

دکتر کافی در پاسخ به پرسش مطرحشده گفتند علت استفاده از مقالهها در بررسی موضوع، این است که مقالۀ علمی_پژوهشی یک سطحی دارد که مراجعه به آن، مراجعه به منبع دست اول محسوب میشود.

در توضیح اینکه چرا فقط شعر بررسی شده و تعمیم به بقیۀ حوزهها داده شده، گفتند نکته درستی گفته شده و باید افرادی در مورد داستان و خاطره و سایر انواع این کار را انجام دهند.

آقای صمدزاده با توجه به توضیحهای ایشان، گفتند که عنوان میشود مؤلفههای هویتی در شعر پایداری که آقای کافی هم این را تأیید کردند.

نظر استاد علیرضا کمری در ادامۀ پرسشهای آقای صمدزاده این بود که اگر عنوان بحث به «بررسی مؤلفههای هویتشناختی در شعر شاعران جنگ براساس پژوهشهای انجامشده در مجموعه مقالات» تغییر کند، سؤال ایجادشده برطرف خواهد شد.

در مورد مراجعه به منابع دست اول و دست دوم نیز آقای کمری گفتند معمولاً در تحقیقات و پژوهشها، بهطور مثال در حوزۀ تاریخ، صحبت از این هست که به اصل سند و مآخذ اولیه باید مراجعه شود نه مآخذ ثانویه. به این اعتبار فکر میکنم آقای صمدزاده اشاره کردند که برای احصای مؤلفهها بایستی به خود شعر و خود اشعار در دورهها مراجعه کرد. یکی از اشکالات ایشان ناظر به این نوع نگاه دقیق مرجعشناختی و مطالعه و مداخله در متن براساس اصل سند یا مآخذ اولیه است.

 

نشست هشتم

هشتمین نشست اندیشکده ادبیات پایداری با موضوع «ادبیات پایداری، ادبیات انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و عناصر هویتبخش» روز 20 بهمن 1400 با سخنرانی احمد شاکری در سالن شهید قربانی حوزه هنری برگزار شد.

احمد شاکری متخصص حوزۀ داستان و پژوهش ادبیات داستانی دفاع مقدس است. جستاری در اصطلاحشناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس، فلسفۀ داستان داستان، دربارۀ مانایی و میرایی و فلسفه ایده اولیه از کارهای پژوهشی جناب آقای شاکری هستند. آقای شاکری یادآور شدند که تخصص ایشان در حوزۀ ادبیات داستانی است و تعبیرشان از ادبیات در این نشست، ادبیات داستانی است.

ایجاد ساختار برای مسائل و موضوعها در اندیشکده ادبیات پایداری، ضرورت مشخص شدن علت مسئلهمندی به موضوع هویت، ضرورت شناسایی عناصر هویتی ادبیات، ادبیات دفاع مقدس و ادبیات انقلاب اسلامی و عناصر هویتی مشترک آنها، معنا یافتن هویت ادبی در جریان یا مکتب ادبی و توجه به این مسئله که آیا ادبیات انقلاب و دفاع مقدس به «جریان ادبی» تبدیل شده است یا خیر، تعریف عناصر هویتی براساس تعریف عناصر ضد آنها، محدود شدن ادبیات با مقید کردن آن به موضوع خاص، وارداتی بودن اصطلاح ادبیات پایداری و تطابق نداشتن آن با ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات دفاع مقدس و عدم ارتباط ادبیات انقلاب و دفاع مقدس با شاهنامه موضوع صحبتهای آقای شاکری در این نشست بودند.

آقای شاکری تأکید داشتند ورودیه ما به بحث و بهتعبیری مسئلهگزینی و صورتبندی مسئله بسیار مهم است. چیزی که در عنوان جلسه آمده صورت مسئله ندارد. یک گستره است که دهها بلکه صدها مسئلۀ کوچک و بزرگ در ذیل آن قابل بیان است. سؤال این است که ما در مواجهه با مسائل چگونه آنها را تصور میکنیم و بهتعبیری مسئلهمند میشویم. در عنوان جلسه، حداقل پنج کلیدواژه داریم: ادبیات، پایداری، دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، هویت. پس یک وجه مواجهۀ ما با مسائل از مجرا و معبر اصطلاحات است. اما این تنها معبر نیست. داستاننویسی که با تجربهای مواجه میشود و آن را روایت میکند مواجههای حضوری با آن مقوله یا رخداد دارد. پژوهشگری که با آثار داستانی مواجه میشود با رخدادهایی مواجه است که مشابهتها و افتراقات و تفاوتهایی با هم دارند. بسته به اینکه با چه حیثی به آنها نگاه شود میتوان مشابهتها و تفاوتهایی را صید کرد.

اندیشکده ادبیات پایداری باید ساختاری برای شناسایی و پرداختن به مسائل و موضوعها ایجاد کند. در این کار، چهار اصل باید مورد توجه قرار گیرند:

  در حوزۀ ادبیات انقلاب، ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری، مسائل پرشماری وجود دارد. عوامل متعددی بر ادبیات تأثیرگذار هستند و این باعث تطور و حرکت دائمی ادبیات است. این حرکت همیشه مسائل جدیدی ایجاد میکند. مسائلی را از مرکز توجه مسئلهمندان دور کرده یا مسائلی را در کانون توجه آنها قرار میدهد. پاسخ یا شبهپاسخهایی را در مقابل هر مسئله مینشاند. در این گسترۀ در حال صیرورت و غیرایستا، بدون نقشۀ راه مشخص نمیتوان گام برداشت.

 

  ما به این مسائل پرشمار اشراف نداریم. بهتعبیری ما تنها علم اجمالی به وجود چنین مسائلی داریم و نه علم تفصیلی. حرکت از اجمال به تفصیل نیازمند انتخابهای مشخص در حوزۀ مسائل و مسئلهمندی روشمند به آنها دارد. بهتعبیری در کنار مسئلهمندی به مسئله، یکی از مسائل بنیادین و روشی که تعیینکنندۀ هریک از مسائل است مسئلهمندی ما به چگونگی خروج از اجمال بهتفصیل است. اینکه چگونه علم اجمالیمان را در وجوه مختلفی بسط دهیم و با تفصیل بر ابعاد و اضلاع آن نور بتابانیم.

 

  مسائل، نسبت به هم، رتبه و تقدم و تأخر دارند. یعنی انواع و مراتبی از مسائل وجود دارد: مسائل ساده و مسائل پیچیده، مسائل پسینی و پیشینی، مسائل مبنایی و غیرمبنایی. بدون توجه به ملاکهای رجحانبخش، یا اساساً تفصیلی از اجمال پیشگفته نخواهیم داشت یا این تفصیل بهشکل نامتوازنی در یک ضلع در مقابل ابعاض و ابعاد دیگر صورت خواهد گرفت. لذا این سؤال مطرح است که مثلاً در بحث ادبیات پایداری، پس از آنکه در نسبتیابی این اصطلاح و گونه با گونههای دیگری چون ادبیات دفاع مقدس و ادبیات انقلاب کدامیک از نسب اربع را شاهد خواهیم بود، اینکه آیا ادبیات پیش از این اصطلاح به بخشی از مسائل آن در ضمن گونههای دیگر مسئلهمند بوده است یا خیر؟ آیا میتوانیم بدون مسئلهمندی به جوانب و مسائل گونههایی چون ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به گونه جدیدی ورود کرده و مسائل خاص آن گونه را مطرح کنیم؟ پس از دستیابی به مرجحاتی دربارۀ گونۀ ادبیات پایداری این سؤالات به نحو جزییتری جهت بسط مسائل و مسئلهمندی به آنها را تشریح خواهد کرد. مانند اینکه آیا مسئلۀ اصلی و رکین این گونه، فلسفه ادبیات پایداری یا چیستی آن است یا مسئلۀ ادبیات پایداری نسبتیافتگی آن با مقولۀ هویت است؟

 

  هر مسئلهای نیازمند روششناسی خاص خودش است و همۀ مسائل به یک روش حل نمیشوند. روششناسی مترتب بر تصور مسئله و تصدیق و مسئلهمندی به آن است.

برای پرداختن به موضوعی از یک مجموعه، باید نقشۀ راه عملی وجود داشته باشد که در آن مسائل مشخص شده و رابطۀ آنها با هم تعریف شده باشد. برای رسیدن به هدف، باید مشخص شود که هر کاری، کدام مرحله از نقشۀ راه است و مرحلۀ بعدی کجاست. برای این کار لازم است مسائل یا موضوعهای کلان تفریع و تفصیل پیدا کنند تا بتوان پاسخی برای آنها یافت. سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که چرا هویت را بهعنوان مسئله مطرح میکنیم و چرا به محورها و موضوعهای دیگری مسئلهمند نشدهایم؟ موضوع هویت هنوز تبدیل به مسئله نشده است.

برای بررسی موضوع هویت، باید مشخص شود عناصر هویتی ادبیات کداماند. مؤلفههای هویتی مشترکی بین برخی از گونههای ادبی وجود دارد ولی مؤلفههای هویتی مختص و انحصاری که مربوط به گونهها هستند هم وجود دارد. چیزی که از عناصر هویتی در ادبیات دفاع مقدس ظاهر میشود با چیزی که از عناصر هویتی در ادبیات انقلاب ظاهر میشود، متفاوت است. هرکدام یک هویت مستقل و یک هویت وابسته دارند.

یکی از ضلعهای مهم هویتساز در ادبیات، مکتب ادبی است. اثر در یک نظام معنی و هویت پیدا میکند. هویت ملازم با حرکت جمعی است. هویت نظامها و جریانها مهمتر از هویتهای فردی هستند. عناصر هویتبخش، درونی و بیرونی هستند. یکی از عناصر درونی متعلق یا ما به یُنظَر هست، که بهش میگوییم متعلق. یکی دیگر از عناصر درونی فُرم است که مربوط به ما فیه یُنظَر یا نظام است. از عناصر بیرونی برخیشان برونساحتی هستند که در گسترۀ ادبیات قرار نمیگیرند، مثل وقایع، رخدادهای سیاسی، شرایط فرهنگی و شرایط اجتماعی؛ اینها به ادبیات هویت میدهند.

انواع ادبی هرکدام هویت مستقلی دارند. ادبیات داستانی بهعنوان یک نوع ادبی وارداتی، با عناصر هویتبخشی وارد فضای ادبی ما شده است.

در مورد هویت جریانی، این سؤال وجود دارد که جریانهای ادبی کداماند؟ آیا ادبیات انقلاب، ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری جریان هستند یا خیر، اینها هنوز تبدیل به جریان نشدهاند، پس هنوز هویت جریانی پیدا نکردهاند.

از دهۀ 60 ادبیات دفاع مقدس دچار انحلال و تفریق شده است. یعنی چیزی که در دل ادبیات متعهد پدید آمد، از مادر خودش بزرگتر شده است. چون خودانتقادی و خودترمیمی نداشته، ثبات نداشته و عناصر بومی خودش را از دست داده است.

نکتۀ دیگر این است که هویت در دل خودش ضد دارد. وقتی میگوییم هویت تحدید میکند، چهارچوب میدهد، بنابراین واجد ضد خواهد بود. هویت ملی، ما را در مقابل ملیتهای دیگر قرار میدهد، هویت گونهای در گونههای دیگر، هویت قالبی در قالبهای دیگر. آیا پرداختن به عناصر ضدهویتی در ادبیات مقدم است بر عناصر هویتافزا یا هویتبخش؟ تعریف به نفس، نیازمند تخصیص مبانی و حل بسیاری از مسائل است.

مقید کردن و تقلیل هویت ادبیات به موضوع، به ادبیات ضربه میزند. تفاوت و تضادی بین گونههای ادبیات انقلاب و ادبیات دفاع مقدس نیست، چون ادبیات انقلاب ادبیات موضوعی نیست، ادبیات رویکردی و مضمونی است و موضوعهای زیادی را دربر میگیرد. غرض ما در ادبیات انقلاب این نیست که صرفاً موضوعها را از هم متمایز کنیم، ما با موضوع انقلاب هویت نمییابیم، ما با رویکرد انقلابی هویت مییابیم.

اصطلاح ادبیات پایداری یک ضدهویتی برای ما ساخته است. پیشفرضها و پیشداوریهایی برای ما ایجاد میکند. حتی محدودۀ مسئلهمندی برای ما ایجاد میکند و اجازه نمیدهد به برخی چیزها مسئلهمند شویم. توجه به برخی از علل ایجاد، تثبیت و جایگزینی اصطلاح ادبیات پایداری با ادبیات دفاع مقدس بدین قرار است:

پایانیافتگی تجربۀ موضوعی «دفاع مقدس» پس از قبول قطعنامه براساس تعریف موضوعی از ادبیات دفاع مقدس و تلقی حداقلی از «موضوع» به «تجربه تاریخی»

پیوند زدن ادبیات دفاع مقدس با تجربههای جهانی مشابه (ترقی از صنف به نوع و حتی جنس)

جعل و کاربست عنوانی دربرگیرندۀ تمامی انواع گونههای موضوعی چون دفاع مقدس و انقلاب اسلامی: ترقی گونهای. نامگذاری متناسب با تنوع گونهای متوقع از ادبیات انقلاب اسلامی

تباریافتگی ادبیات دفاع مقدس با طرح اصطلاح جدید و کشف پیوندهای مشترک میان آن و تاریخ کهن ادبیات فارسی

جستوجو برای یافتن مضامین فرازبانی، فراملی، فرامذهبی و فرامکتبی

توسعهبخشی به مخاطبان ادبیات دفاع مقدس

توسعهبخشی به کارکرد ادبیات دفاع مقدس از قِبَل انفتاح مفهومی در آن

گشایش ادبیات دفاع مقدس از چارچوبهای تنگ ایدئولوژیک

سهمیافتگی ادبیات دفاع مقدس و تشخصیافتگی آن در تاریخچه

عدم وجود اراده جدی در فضای ادبیات از پاسخگویی به شبهات مربوط به ادبیات دفاع مقدس و به کنار نهاده شدن این شبهات در اصطلاح ادبیات پایداری

تئوری جذب حداکثری با روش توسعۀ مبنایی. مفهوم پایداری میتوانست تنشها را در میان رویکردهای مختلف ادبی و فکری در ذیل ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس فرو نشاند و همه را ذیل چتر خود قرار دهد

جلوگیری از انشقاق جریان ادبیات متعهد با جعل اصطلاحی که دو سوی یک نزاع ادبی_معرفتی در یک سو قرار میگیرند

ادبیات شناختهشدۀ پایداری در جهان

ورود بخشی از پیام و آرمان انقلاب اسلامی در جهت جهانی شدن در حوزۀ تقسیمات ادبی

ارائه مفهومی عام در چارچوب ملی_ ایرانی مشتملبر تمامی انواع موضوعی مختص به انقلاب اسلامی و ادبیات دوره معاصر

اگر به سیر و فرایند معرفی و مفهومیافتگی اصطلاح ادبیات پایداری توجه کنیم، میبینیم این اصطلاح متأخر از اصطلاح ادبیات دفاع مقدس و بهنوعی برآمده از آن بوده است. در دورهای از حیات ادبیات دفاع مقدس این انگاره تقویت یافت که چگونه میتوان از حدود موضوعی این ادبیات فراتر رفت و به اصطلاحی رسید که دامنۀ وسیعتر موضوعی داشته باشد. همچنین چگونه میتوان برای ادبیات دفاع مقدس تبارتراشی و تباریابی کرد. ادبیات پایداری در آغاز با محدودۀ مفهومی مقارن با ادبیات دفاع مقدس آغاز کرد و بهمرور به یک کلانمفهوم تبدیل شد که فراتر از ادبیات جنگ و ادبیات انقلاب و بسیاری موضوعات دیگر بود. این انبساط مفهومی بهنحوی توسعه یافت که تقریباً چیزی از موضوعات که ارزشهای انسانی و الهی را دربر گیرند باقی نمیماند الا آنکه در دایرۀ کلانمفهوم ادبیات پایداری قابل تعریف بود. اما چنین توسعهای چه کارکردهایی برای ادبیات و خاصه چه تأثیراتی بر اصطلاحاتی چون ادبیات دفاع مقدس بر جای گذاشت. نکته این است که به میزان کثرت استعمال اصطلاح ادبیات پایداری این گونه بهعنوان گونۀ مصطلح بر ادبیات دفاع مقدس سایه افکند و آن را در ذیل خود قرار داد. موضوعی که اهمیت مییابد این است که در قیاس ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری دومی بهمثابه تعریف به اعم اولی را تعریف میکند. توسعه در مفهوم ادبیات پایداری موجب خواهد شد تا اختصاصات ادبیات دفاع مقدس در ذیل این کلانمفهوم کاملاً از بین رفته و از متعلق خود خلع شود. در نتیجه چنین نسبتیافتگی جدیدی تقسیمبندیهای جدی و هویتبخشی چون تمایز ادبیات دفاع مقدس و ادبیات سیاه دفاع مقدس کمرنگ شده و حتی از میان خواهد رفت. چرا که گرچه ادبیات سیاه دفاع مقدس در مرزی مشخص قابل تمایز و در تضاد با ادبیات دفاع مقدس است، اما هر دو این گونهها در ذیل ادبیات پایداری قابل تعریف هستند. بهتعبیری استعمال اصطلاح ادبیات پایداری بدون نظرداشت چنین لوازمی خود به تهدیدی ضد هویتی در مقابل ادبیات دفاع مقدس تبدیل خواهد شد. زیرا به زیرگونههای ضد هویتی ادبیات دفاع مقدس در ذیل مفهوم کلان خود رسمیت خواهد بخشید.

اصطلاح وضعشده در ادبیات پایداری و دفاع مقدس، مربوط به امر موجود است نه امر مطلوب. اصطلاح ادبیات دفاع مقدس برای ادبیات جنگ تحمیلی تقیید ایجاد کرده و عناصر هویتی خاصی ترسیم کرده که خاص ارزشهای شیعی، دینی و انقلابی است.

مسئله تعریف به اعم و نسبتیافتگی مفهومی گونههای ادبی و عدم توجه به آثار و تبعات ضد هویتی اختصاصی به نسبت ادبیات پایداری با ادبیات دفاع مقدس ندارد.

در سالهای اخیر شاهد افزایش توجه به «داستان ایرانی» بهصورت بالجمله یا فیالجمله بهعنوان تنها الگو یا یکی از الگوهای تجویزی برای رسیدن به داستان بومی_جهانی یا رسیدن به مکتب ادبی انقلاب اسلامی بودهایم. چنین توجهی که نشئتگرفته از مسئلهمندی به چیستی داستان مطلوب و برآیند تجربههای چهل و اندی ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی است حائز توجه است. دیرینهشناسی یک مسئله و نحوۀ بارور شدن فضای ادبیات به آن، زمانهباروری و عللباروری میتواند در درک یک مسئله از اهمیت بسزایی برخوردار باشد. تردیدی در این نیست که دورۀ ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وقوع انقلاب اسلامی و رقم خوردن دفاع مقدس همراه بوده است. به این معنی که دورۀ جدید ادبی که فتح بابی برای ادبیات خاصه ادبیات داستانی محسوب میشود نتیجه و معلول عواملی ازجمله مهمترین آن یعنی استقرار جمهوری اسلامی و حوادث مرتبط به آن است. این موضوع بسیار مهمی است که در طول این چهل و اندی سال تجارب متعدد قالبی و نوعی در ذیل گونههای ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس محقق شده است. آثار متعددی تولید شده است و در برخی گونهها، ادبیات نوآوریهایی داشته و به توفیقاتی دست یافته است. ادبیات در این دوره با پشت کردن به برخی سنتهای گذشته خاصه در حوزۀ ادبیات داستانی و بارور شدن به موضوعات و مضامین جدید و ورود نسل نوینی از نویسندگان و مخاطبان راه نوی را آغاز کرده است. بنابراین، مجموعۀ این شواهد حاکی از آن است که ادبیات داستانی دوره انقلاب اسلامی بهصورت فیالجمله راه خود را یافته و بهسمت افقهای نوینی در حال حرکت است. معنای این سخن این است که ادبیات داستانی از بستر تجربههای انقلابی و با خلاقیت نویسندگان معتقد بدان به جلو قدم گذاشته است. در نتیجه آیندۀ ادبیات و اشکال و گونههای مطلوب ادبی راهی جز گذر از این تجربۀ غنی چهل و اندی ساله ندارند. فهم مسئلهمندی ادبیات داستانی به مقولۀ «داستان ایرانی» از این جهت قابل بحث و بررسی است. زیرا یکی از دعاوی «داستان ایرانی» توجه به سنتهای روایی گذشته و تلقی بنا نهادن ادبیات آینده با رجوع به ادبیات کهن و اساطیر آن و ساختارهای آن است.

البته باید توجه داشت مقولۀ داستان ایرانی واجد تئوری مشخص و نظام تحقیقی معینی نیست. تعریف مشخص و متفقُعلیهی برای آن وجود نداشته و مؤلفههای آن کاملاً استقرا و شناخته نشده است. حتی کرسی مشخص نظریهپردازی نیز برای آن وجود ندارد. لذا نوعاً کسانی که این موضوع را مطرح میکنند صرفاً در حد یک «ایده» و نه نظریهای بررسیشده بدان مسئلهمند هستند. یکی از ضرورتهای باریافتگی به «داستان ایرانی» بررسی دقیق تجربۀ ادبیات داستانی در طول چهل سال گذشته است. به این معنی که تا این تجربۀ گرانسنگ و ذوابعاد بررسی و تحلیل نشود و آوردههای آن فهم نشود، مورد نقد دقیق قرار نگیرد، نمیتوان از آن بهسمت داستان ایرانی عبور کرد.

دیگر آنکه بعضاً گفته میشود تمدن ایرانی اجزای خاصه خود را در بحث قصهگویی دارد. مراد معتقدان به این نظر آن است که انقلاب اسلامی ادامۀ تمدن ایرانی بوده و طبعاً ادبیات آن نیز باید از ادبیات کهن ایرانی وام گیرد تا هویت یافته و به نقطۀ مطلوب واصل شود. در این باره باید به چند نکته توجه داشت: نخست اینکه ادبیات در بستر وقایع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی متولد میشود، رشد میکند و تغییر مییابد. البته عوامل پنهان و پیدای فرهنگی بسیار متعدد و متنوعاند بهنحویکه میتوان جزییترین نکات در زیستبوم یک نویسنده را نیز در تولید اثرش دخیل دانست. اما به لحاظ جریانی و کلان در حوزۀ ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، تمدن جدیدی را پایهگذاری کرد. اما به واقع باید گفت ادبیات داستانی چه در زمان مشروطه و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی از گسستی با دورههای گذشته هویت یافته است. یکی از موضوعات مورد علاقه داستان ایرانی استفاده از اساطیر و شخصیتهای کهن در ادبیات روایی فارسی است. اما باید توجه داشت که ادبیات آینۀ تمامنمای فرهنگ یک سرزمین و ملت است. آیا مثلاً شخصیتهای حاضر در دفاع مقدس با الگوگیری از قهرمانهای شاهنامه پا در میدان جنگ میگذاشتند؟ یا اساساً با الهام از قصههای شاهنامه که یکی از گرانسنگترین آثار منظوم روایی جهانی است در طول دفاع مقدس یا حتی انقلاب اسلامی مقاومت کرده و ایثار از خود نشان دادند؟ پاسخ روشن این است که خیر. نه رزمندگان ما در طول دفاع مقدس از امثال رستم وام گرفتهاند و الگوگیری کردهاند و نه حتی نوعاً با این داستان آشنایی داشتهاند. آنچه در وصیتنامهها و آثار رزمندگان و شهدا میتوان دید این است که الگوها همگی برگرفته از واقعه عاشورا و بزرگان دینی بوده است. حرف رزمندگان اطاعت از ولی فقیه و حمایت از صدای «هل من ناصر» ابی عبدالله الحسین بوده است. بهتعبیری، داستان ایرانی زاییدۀ زمان و زمانه خود باید باشد و شرایط عینی و ذهنی و ادبی خود را تعریف میکند. بدون بازسازی شرایط نمیتوان بهصورت گلخانهای داستان ایرانی را عملیاتی کرد و تجویزهایی برای آن صادر کرد. بله این تصور دور از ذهن نیست که اگر تجربه و سنت روایی کهن ایرانی تا زمان حاضر امتداد مییافت، میتوانست صورتهای متفاوت و بومی از ادبیات را در گونۀ ادبی، نوع ادبی و قالب ادبی رقم زند. اما میدانیم که این سنت در حوزۀ ادبیات روایی دچار بحرانهایی در دورههای مختلف شد و خاصه با ورود ادبیات داستانی غربی عملاً به این سنت پشت زده شد و با آن مخالفتهایی صورت گرفت. این تلقی بهوجودآمده که سنتهای کهن روایی قابلیت روایت انسان معاصر ایرانی را ندارند. اما حال که با این گسست مواجه شدهایم، نمیتوانیم بهصورت تجویزی و بدون فراهم آوردن بسترهای زایش ادبی، ادبیات را به رجوع به سنتهای کهن دلالت کنیم.

طرفداران داستان ایرانی بعضاً در اثبات رهیافت داستانهای کهن ایرانی از نقل قولهای نویسندگان غربی استفاده میکنند که این ادعاها نیز باید با دقت بررسی شود. مثلاً گفته میشود که مارکز از هزار و یک شب الگو گرفته است. باید توجه داشت که معیار ما در ادبیات بومی تئوری بومی است نه گفتههای نویسندگان غربی. بهتعبیری هویتیافتگی ما نتیجۀ نگاه تحلیلی و نه ستایشگرانۀ ما به ادبیات غرب و شرق است.

یکی از نکاتی که باید در تئوری داستان ایرانی مدنظر قرار داد تحدید این مفهوم ازنظر دامنۀ زمانی، نوعی و قالبی است. آیا هر آنچه در ادبیات روایی پیش از مشروطه در جغرافیای ایران و به زبان فارسی تولید شده است مدنظر است؟ آیا مجموعه آثار ادبی و تراث روایی از گذشته تا کنون مدنظر است؟ آیا تمامی روایتها اعماز نثر و نظم توأمان مدنظر قرار میگیرد؟ آیا مجموعهای از قالبهای تاریخ، سفرنامه، شرح حال، گزارش، قصه، حکایت ، مثل و متل و هر آنچه تحت «ادبیات» واقع میشود مدنظر است؟ طبعاً بدون تحدید حدود اینگونه تلقی خواهد شد که ادبیات داستانی نوین از ادبیات فارسی بهصورت بالجمله باید وامگیری کند.

سؤالی که در این زمینه وجود دارد این است که انتظار میرود داستانهای کهن ایرانی چه آوردهای برای ادبیات داستانی معاصر داشته باشند؟ چون طبعاً طرح رجوع به داستانهای کهن ایرانی به این معنی است که ادبیات معاصر داستانی نواقص و کاستیهایی دارد که با رجوع به منبع غنی ادبیات کهن برطرف شده و به شکوفایی خواهد رسید. میتوان موارد نهگانهای را مورد بررسی قرار داد.

1. قالب مشخص روایتهای کهن

2. نوع ادبی مشخص روایتهای کهن

3. عناصر و اجزای داستانهای کهن

4. مضامین داستانهای کهن

5. اشخاص و شخصیتپردازی داستانهای کهن

6. ابزارهای پرداختی و نحوۀ استفاده از آنها در ادبیات کهن

7. مکتب ادبی کهن فارسی

8. موضوعات و رخدادهای داستانهای کهن

9. مبانی فکری داستانهای کهن

این مسئله بهنظر میرسد با دقت مورد بررسی قرار نگرفته است. بعضاً افراد فهرستی از مضامین و موضوعات را که در برخی آثار روایی کهن وجود دارد مطرح میکنند و آینده ادبیات داستانی را به تکرار این موضوعات و مضامین گره میزنند. مثلاً مضمونی چون ایثار و فداکاری. اولاً باید بررسی شود که آیا این مضامین در ادبیات داستانی معاصر ما وجود ندارد و این خلاء احساس میشود. ثانیاً باید بررسی شود این خلاء به چه دلیلی است. طبعاً ما در مفاهیم معرفتی دینی در آیات و روایات غنای چشمگیری از مفاهیم و بلندای حکمی آنها داریم که میتواند مورد استفاده قرار گیرد. ازسویدیگر رخدادهای معاصر ما نیز مظهر تجلی بسیاری از این موضوعات و مفاهیم بوده است. لذا این گونه نیست که اگر ما به ادبیات کهن توجه نکنیم از بسیاری از موضوعات و مضامین اساساً محروم بمانیم. بلکه بهنظر میرسد گره اصلی که ادبیات داستانی معاصر با آن مواجه است نه موضوعات و مضامین که شکل و ساختار روایی و نمایشی است. یعنی ساختار روایی یا مهارتهای نویسندگان بهنحوی نیست که صورت هنرمندانهای به این موضوعات و مضامین ببخشند.

بهنظر میرسد مسئلهمندی فضای ادبی به مقولۀ داستان ایرانی از پیشینۀ تحقیقی تنکی نشئت گرفته است و همانطور که گذشت تنها میتوان آن را در حد مسئلهمندی به یک «ایده» برای آیندۀ ادبیات داستانی ارزیابی کرد. باوجوداین برخی مراکز ادبی بدون توجه به این پیشینۀ اندک تحقیقی و روشن نبوده ابعاد مسئله آن را تا حد برنامههای ادبی پیش بردهاند. تبلیغ آنچه برای اهل فن نیز بهدرستی و وضوح درک نشده است می تواند آسیبهای احتمالی به ادبیات موجود و فرایند طبیعی آن وارد سازد. برخی آسیبهای این توجه بدین شرح است:

  ورود شخصیتها، اساطیر و آئینهای خرافی و خیالی در ادبیات داستانی بهصورت پسزمینههای تفسیری جهان امروزی درحالیکه ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی ادبیاتی واقعگرا است.

 

  نزول در برخی معارف دینی و تجربههای تاریخی درحالیکه فرهنگ اسلامی شیعی و انقلاب اسلامی بلندترین تجربهها و مضامین را نمایشی کرده و ورود برخی عناصر داستان ایرانی میتواند تنزلی در این زمینه بهحساب آید.

 

  جایگزینی اسطوره با اسوه. شخصیتهای خیالی و غیرواقعی جای شخصیتهای واقعی تعلیمیافته در مکتب اسلام و امام راحل را میتوانند بگیرند. نباید فراموش کرد که برخی چهرههای ظاهرشده در انقلاب اسلامی ازنظر هویتی بسیار بلندتر و درخشانتر از اسطورههای خیالی در ادبیات روایی کهن هستند.

تردیدی نیست که شاهنامه در اوج قرار دارد، جزو ادبیات کلاسیک ماست، فردوسی حکیم بوده، مضامین عالی را گفته، ولی من راجعبه یک دورۀ ادبی صحبت میکنم؛ ما دورۀ ادبی داریم به نام ادبیات داستانی دفاع مقدس یا ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که خاستگاه فکری و ایدئولوژیک و ادبی خود را داشته است.

در مقابل دیدگاههای آقای شاکری، نظر آقای سنگری این بود که جعل عنوان گاهی اوقات کشف است و برای چیزی که تازه یافته شده بهکار میرود. در ترجمه، ابتدا معادلسازی میشود، اما در ادامه محدودۀ آن تغییر میکند.

تعداد دیگری از اعضای نشست هم با نظر آقای شاکری مخالف بودند؛ ادبیات پایداری مفهومی گستردهتر از ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. از دوران پیش از اسلام بحث پایداری وجود دارد.

نظر آقای شاکری این بود که ما بهخاطر توسعۀ مخاطب و این گمان که ادبیات ما وقتی جهانی میشود که خلع از مختصات بومی شود، این اصطلاح را برگزیدیم. ادبیات به میزانی که بومیتر باشد، جهانی میشود. شاید دلیل چنین پنداشتی این بود که ما تجربۀ ادبیات دهۀ 60 را محور قضاوت قرار دادیم. اصطلاح ادبیات پایداری نتیجۀ عملکرد ما در ادبیات دهۀ 60 و 70 است.

آقای سنگری نظرشان این بود که پشت اتفاقات امروز ما، بخشی از این فرهنگ گذشته است که ما حسش نمیکنیم. پیشنهاد کردند کتاب بوسه بر خاک پی حیدر(علیهالسلام)، تألیف مرحوم علی ابوالحسنی برای مشخص شدن تأثیر شاهنامه در تاریخ، فرهنگ و ادبیات ما مطالعه شود.

آقای شاکری با وجود همۀ نظرهای مخالف، باز هم تأکید کردند که شاهنامه در ادبیات داستانی معاصر بهخصوص در دهۀ 60 بیتأثیر است.

در ادامۀ نشست سؤالی مطرح شد که چگونه میتوان مسئلههای این حوزه را شناسایی کرد و به آن اشراف داشت؟ آیا مساعدت و مراقبت صاحبان رشتههای دیگر را هم قبول میکنند؟ آیا برای ترسیم نقشۀ علمی قائل به همفکری و مشارکت آن ضدها هم هستند یا نیستند؟ آیا ترسیم این نقشه علمی و اصرار بر اینکه ما باید نقشۀ علمی مسئله داشته باشیم، به نوعی تراشیدن یک پلیس گفتمانی برای حوزۀ مسئلههای ادبیات هست که کاملاً نظارت بکند که چه مسئلهای وارد ساحت پژوهشی بشود و چه مسئلهای نشود؟ همچنین از آقای شاکری خواسته شد که عنوان پیشنهادی خودشان را برای این ادبیاتی که از آن صحبت میشود، بیان کنند.

پرسش یکی دیگر از اعضا این بود که آیا قبل از اینکه اثری در حوزۀ ادبیات دفاع مقدس نوشته شود، میتوان برایش قوانین و دستورالعمل نوشت؟

آقای سنگری در پاسخ به این سؤال نظرشان این بود که معمولاً استخراج مبانی و معیارها و ویژگیها پس از متن هست و از دل متن استخراج میشوند.

 

نشست نهم

نهمین نشست اندیشکده ادبیات پایداری روز چهارشنبه هجدهم اسفند 1400 در ادامۀ نشست قبلی، با حضور دکتر احمد شاکری برای پاسخ به پرسشهایی که مطرح شده بود، برگزار شد. سازههای هویتبخش ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تعریف هویت ادبیات پایداری و دفاع مقدس براساس اغیار و اضداد آنها هم از موضوعهایی بود که در این نشست به آن پرداخته
شد.

دکتر شاکری در بخش اول صحبتها، مروری بر مطالب جلسۀ گذشته ازجمله اصول پنجگانۀ پرداختن به مسائل داشتند (مسائل حوزۀ ادبیات پایداری، ناشناخته بودن تعدد، تکثر و تنوع مسائل، برقراری نسبت تقدم و تأخر بین مسائل، ضرورت مشخص کردن روششناسی خاص برای هر دسته از مسائل).

موضوع بعدی، عناصر هویتی در ادبیات پایداری بود. عناصری ازجمله فلسفۀ ادبیات پایداری، اصطلاحشناسی پـــایـــداری، غایت ادبـــیات پایـــداری، تعـــریفپذیـــری یا تعریفگریزی ادبیات پایداری، مؤلفههای ادبیات پایداری، چندگانگی و چندگونگی ادبیات پایداری، ملاک حُسن و قرب در ادبیات پایداری، روششناسی مطالعه در ادبیات پایداری و هندسه پایداری که ذیل چیستی ادبیات پایداری قرار میگیرند. مسئلۀ دیگر در حوزۀ ادبیات پایداری، دیرینهشناسی و نسبتشناسی است که خود محورهای زیادی را دربر دارد.

در جلسۀ گذشته، مطلبی در مورد کارکرد ضدهویتی ادبیات پایداری داشتند که در این جلسه هم به باز کردن آن پرداختند. یکی از کارکردهای ضدهویتی این است که برخی از مسائل را منتفی میکند. بعضی از مسائل ادبیات دفاع مقدس با توسعه در ادبیات پایداری اصلاً مسئله تلقی نمیشوند.

ایشان چند علت را برای جانشینی اصطلاح ادبیات پایداری بهجای اصطلاح ادبیات دفاع مقدس و چند پرسش را در این موضوع مطرح کردند:

1. پس از قبول قطعنامه، ادبیات دفاع مقدس یک تعریف حداقلی و تجربۀ تاریخی است و ادبیات مایل است از این تجربۀ تاریخی عبور بکند.

2. پیوند زدن ادبیات دفاع مقدس با تجربههای جهانی مشابه.

3. جعل و کاربست عنوانی که دربرگیرندۀ تمامی انواع گونههای موضوعی باشد و همۀ انواع موضوعی دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی را شامل بشود.

4. تباریافتگی ادبیات دفاع مقدس.

5. تلاش برای جهانی شدن.

6. توسعهبخشی به مخاطبان ادبیات دفاع مقدس.

7. توسعهبخشی به کارکرد ادبیات دفاع مقدس.

8. رهایی ادبیات دفاع مقدس از چهارچوبهای تنگ ایدئولوژیک.

9. سهمیافتگی و تشخصیافتگی ادبیات دفاع مقدس در تاریخچۀ زبان و ادبیات فارسی.

10. عدم وجود ارادۀ جدی در فضای ادبیات در پاسخگویی به شبهات مربوط به ادبیات دفاع مقدس.

11. تئوری جذب حداکثری با روش توسعۀ مبنایی.

12. جلوگیری از انشقاق جریانات ادبیات متعهد با جعل اصطلاح. ضدپایداری مفهوم بسیار کوچکی است درحالیکه ضددفاع مقدس مفهوم بسیار بزرگی است که عناصری دارد.

13. ادبیات پایداری فقط محصول ادبی و اثر خلاق نیست، بلکه ادبیات ساحتی است مشتملبر ارکان معینی که بهصورت نظامیافتهای یک کلیت واحد را میسازند؛ اثر ادبی بهماهو اثر ادبی نمیتواند به خودش هویت بدهد، یک کسانی باید باشند که نظام فکری داشته باشند.

14. هویت ادبیات پایداری ملازم با یک حرکت جمعی است. هویت نوعی، هویت قالبی و هویت گونهای. وقتی میگوییم ادبیات پایداری، ملزماتی اضافه میشود و نظام مسائل تغییر خواهد کرد.

15. ادبیات دفاع مقدس تزاحم هویتی پیدا میکند با ادبیات پایداری یا میتواند تعامل هویتی پیدا کند؟

بنده مخالف اصطلاح ادبیات پایداری نیستم و مخالف وجود عناصر پایداری در ادبیات هم نیستم، من این را بهعنوان یک موضوع تاریخمند مورد مطالعه قرار میدهم. عرض من این است که اصطلاح ادبیات پایداری از جهاتی کارکرد ضدهویتی برای ادبیات دفاع مقدس دارد. در دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره ادبیات در صدد یافت و بافت هویت خودش بوده و اصطلاحگزینی هم بخشی از کنشگری حوزۀ ادبیات برای هویتیابی است. تلاش دارند تهدید کنند و اغیار یا اضدادی را از این هویتی که درک شده جدا کنند تا به این وسیله هویت تعریف شود. چرا رویکرد ما حتی در اصطلاحگزینی وامدار تعریف به ضد و تعریف به غیر بوده است؟ ما در اصطلاح ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات پایداری، هویت را از کدامیک از علل اربعه گرفتیم؟ در هریک از این علل، میتوان غیر برای آن ایجاد کرد.

پرداخت به ضدهویت در ادبیات، مقدم بر نفس توجه به عناصر هویتافزا یا هویتبخش است چون تعریف به ضد، همیشه آسانتر است؛ تعریف به نفس نیازمند تأسیس مبانی و محل بسیاری از مسائل است؛ اغیار یا اضداد هویتی برای ما آسان‌‌یابتر و مشخصتر از هویت خود هستند؛ ادبیات ما در حال شدن و صیرورت به نقطهای است که میدانیم چه چیزهایی مانع برای رسیدن هستند؛ آغاز پیدایش ادبیات داستانی در دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بهخصوص ادبیات داستانی دفاع مقدس با توجه و نظرداشت به اضداد همراه بوده است.

اگر اغیار را از ادبیات دفاع مقدس خارج کنیم، بهشکلی میتوانیم بگوییم ادبیات دفاع مقدس چیست. درحالحاضر، نکتهای که با آن مواجه هستیم این است که دچار نوعی گمبودگی در ادبیات دفاع مقدس هستیم. دایرۀ ضد آنقدر عقب رفته که قریب به این هستیم که اساساً ضدی ندارد. ادبیات پایداری دائماً در حال توسعه است و در چیزهایی که در دهۀ 60 جزو ادبیات دفاع مقدس نمیگنجید الان کاملاً میگنجد.

نکتۀ دیگر این است که تفاوت اضداد هویتی ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری چیست؟ چالشهای ترسیم ادبیات دفاع مقدس براساس ضد چیست؟ یکی این هست که زمینههای استعمال اصطلاحات جدید و تغییر و تبدیل اصطلاحات، عدم جامعیت آنها را دربارۀ افراد و مانعیت آنها در مقابل اغیار را موجب شده است. مانعیت نداشتن برای اغیار از جامعیت نداشتن، در تعیین اصطلاحات اهمیت بیشتری دارد.

یکی از چالشهای تعیین ضدهویت، به مبانی ادبی و تعریف ادبیات انقلاب برمیگردد، یعنی حتی در تعریف ضدهویتی هم ما باید نیمنگاهی به ادبیات مطلوب داشته باشیم.

نکتۀ دیگری که باز در تعریف به ما خیلی کمک میکند، این است که آیا ادبیات دفاع مقدس در قیاس با ادبیات پایداری بهعنوان ضد شناخته میشود یا خیر؟

رویکردهای محققشده در آثار ادبی دفاع مقدس، دایرۀ خاصی از اضداد هویتی را تعریف میکنند. تا محدودۀ رویکردهایی که وجود دارند شناخته نشود، مشخص نمیشود که کدامیک از آنها در دایرۀ مفهومی و اصطلاحی ادبیات پایداری امکان زیست دارند و کدامیک از آن بیرون گذاشته میشوند. اگر همۀ رویکردها ذیل ادبیات پایداری قرار بگیرند درحالیکه رویکردها با هم متضاد هستند، نشاندهندۀ این است که ادبیات پایداری مشتملبر اضداد است و این یعنی ادبیات پایداری یک ضدهویت ساخته است.

ادبیات ضدهویتی ادبیاتی است که نگاهی غیرحق به جبهۀ خودی داشته باشد، یا نگاه حق به موضع دشمن داشته باشد.

در پـــایــان صــحبتهــای آقـای شـاکــری، نـظرهـا و پرسشهایی مطرح شد. آقای کمری در تأیید بخشی از صحبتهای آقای شاکری گفتند شاید اساس این بحث به این معنا برگردد که پایداری یک مفهوم کلان موسّع، بیکرانه و بلامصداق است، یعنی تعیین تکلیف نمیکند که چه چیزهایی در ظاهر پایداری هستند، چه چیزهایی پایداری نیستند.

به این شکل میتوان ادبیات معارضان انقلاب اسلامی را که در خارج از ایران علیه گفتمان انقلاب اسلامی تولید میشود ادبیات مقاومت و حتی ادبیات پایداری تلقی کرد به این اعتبار. چون آنها بهواسطۀ استفاده از اثر ادبی قائل به نوعی مواجهه در برابر یک گفتمان هستند. اصل مسئله برمیگردد به این بهاصطلاح واژهای که به تعبیر و تلقی بنده تفصیلپذیر و تأویلبردار است، یعنی از مقولۀ متشابهات است و از مقولۀ محکمات نیست.

ما در مقام تعریف و تلقی از پایداری میتوانیم تلقی و تفسیر و توضیحی را بیان کنیم که آن تفسیر و توضیح ما را از دام تصرفات عُدوانی نجات بدهد. یعنی وقتی ما میگوییم پایداری، مقصود ما این معنای موسّع بیکرانۀ این کلمۀ همهگیر و فراگیر نیست؛ بعد هم زمینههایش را توضیح بدهیم: زمینههای تاریخی، زمینههای فرهنگی، زمینههای فکری. براساس آن چیزی که در فرهنگ تاریخی_دینی این سرزمین شکل گرفته، با عنایت به مفهوم پایداری و لفظ پایداری که فارسی است، شاید یک بررسی دقیق در دیرینهشناسی این واژه در متون کهن بتواند کمک کند.

بنابراین، ما بایستی بهسمت تفسیر واژه، بهسمت دریافت مفهوم وسیع واژه و این کلمه و ترکیبات آن برویم تا آن را از رهابودگی، بیکرانگی و بلامصداقی دربیاوریم.

دکتر سنگری مخالف نظر آقای شاکری در این مورد بودند که ادبیات پایداری کارکرد ضدهویتی دارد. ایشان گفتند اصطلاح ادبالمقاومه به ایران آمد و ترجمه شد به ادب پایداری. کسی که این عنوان را ترجمه کرد، قصد معارضه، رقابت، از میدان به در کردن ادبیات دفاع مقدس و انقلاب را نداشت. وقتی این عنوان آمد، کسانی دقت کردند به اینکه ما خودمان در فارسی خیلی مصادیق پایداری داریم، در گذشتۀ ادبیمان در دورههای مختلف ادبیاتی بوده که نشاندهندۀ پایداری است (پایداری در ادبیات، نه ادبیات پایداری). در دوران معاصر هم ادبیاتی داریم به اسم ادبیات دفاع مقدس که میتواند زیر چتر ادبیات پایداری قرار بگیرد، بی آنکه ادبیات پایداری در معارضه با آن باشد. تعبیری که آقای دکتر شاکری دارند این است که ادبیات پایداری هویت ضد ادبیات دفاع مقدس دارد، درحالیکه اصلاً موضع، موضعِ ضد نیست. ادبیات پایداری هیچ نشانی از بحث هویتی که ادبالمقاومه دارد، ندارد و این است که اگر کسی هم ادبیات پایداری را معادل ادبالمقاومه بداند، نادرست است. بنابراین، ما ادبیات دفاع مقدس، ادبیات انقلاب اسلامی، را همۀ اینها را در طول این موضوع میبینیم نه در عرضش. در ادبیات دفاع مقدس هم که ما پایداری را برگرفته از ارزشهای قدسی میدانیم، تعارضی با ادبیات پایداری ندارد.



[1]. نُه گروه مؤلفههایی که دکتر غلامرضا کافی در مقالهشان ذکر کردهاند، از این قرار است: 1. مؤلفههای بر بنیان تبیین هویت 2. مؤلفههای بر بنیان ستمستیزی و طرد بیگانه 3. مؤلفههای بر بنیان سلحشوری و روحیۀ جنگاوری 4. مؤلفههای بر بنیان شکیبایی و آمادگی دفاعی 5. مؤلفههای بر بنیان نیکخواهی 6. مؤلفههای بر بنیان بصیرت و بینش 7. مؤلفههای بر بنیان آگاهیبخشی 8. مؤلفههای بر بنیان اتفاق و وحدت 9. مؤلفههای بر بنیان آئین فتوت.