محسن مؤمنی شریف متولد 1346 بیجار، دارای تحصیلات رسمی و حوزوی، دبیر سابق آموزش و پرورش و از نویسندگان شناختهشدۀ ادبیات داستانی کشور است. از جمله فعالیتهای اجرایی او میتوان به: مدیر داخلی مجلۀ سورۀ نوجوانان (به مدت چهار سال)، عضو مؤسس، بازرس و عضو هیئت مدیرۀ انجمن قلم ایران و رئیس سابق مرکز آفرینشهای ادبی حوزۀ هنری و ریاست حوزۀ هنری اشاره کرد. آثار وی در چندین جشنوارۀ ادبی موفق به دریافت جایزه شده است؛ کتاب در کمین گل سرخ او که شامل زندگینامۀ داستانی شهید صیاد شیرازی است، بارها تجدید چاپ شده و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. کتاب زمانی برای بزرگ شدن دربرگیرندۀ تجارب وی بهعنوان بسیجی در سالهای نوجوانی از جبهههای نبرد است.
بدون شک جریانشناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس، به فرصت و درنگ بیشتری نیازمند است. بنابراین، آنچه که در اینجا بیان میکنم گزارشی است شتابزده و متکی به حافظه و البته در بستر تاریخ؛ چرا که وقتی در بستر تاریخ گام برمیداریم واقعیتر و منصفانهتر سخن میگوییم.
با تجاوز رژیم بعثی عراق به مرزهای کشور، مرزهای جریانهای ادبی هم در دفاع از میهن، هر چند برای مدت بسیار کوتاه رنگ میبازد. از اینرو، بر اساس کتابشناسی داستانهای کوتاه و رمان جنگ در ایران، به کوشش مرحوم حسین حداد در ششماهۀ اول جنگ، یعنی نیمۀ دوم سال 1359 تنها دو کتاب با موضوع جنگ گزارش شده است که هر دو هم ظاهراً در حوزۀ کودک و نوجوان است. البته در گزارش استاد محمدرضا سرشار در کتاب در مسیر تندباد، از هشت کتاب نام برده شده است که بهنظر میرسد این اختلاف از کتابهایی ناشی میشود که تاریخ نشر ندارند و بعدها نویسندههایشان مدعی شدهاند مربوط به آغاز جنگ است. در هر صورت، با گذشت زمان اندکی از آغاز جنگ و روشن شدن هویت دینی رزمندگان ما جبههگیری نویسندگان آشکارتر شد. جبهۀ نویسندگان جریان موسوم به روشنفکری، بدون اشاره به دفاع در برابر متجاوز کوشیدند در حقانیت دفاع مقدس تردید ایجاد کنند. در این آثار، ضمن بیان پلشتیها و ویرانیهای جنگ، و تأکید بر بیحاصل بودن ادامۀ آن، سفارش به صلح مورد توجه قرار میگیرد. نویسندگانی مانند قاضی ربیحاوی، قدسی قاضینوری و برخی دیگر از اعضای کانون نویسندگان که عموماً گرایشهای مارکسیستی داشتند، از جملۀ این نویسندگان بهشمار میرفتند.
اما در جبهۀ مقابل، ضمن ستایش ایستادگی مردم ایران در برابر متجاوز، قهرمانیهای رزمندگان، بهویژه شهدا، مورد توجه قرار میگیرد، و ساکنان شهرها و مناطق جنگزده برای باقیماندن در موطن خود تشویق میشوند. در سال دوم جنگ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شش اثر با همین مضامین از سوی نویسندگان صاحبنامی چون: محمود گلابدرهای، غلامرضا امامی، سیروس طاهباز، رضا رهگذر، مصطفی رحماندوست منتشر شد که از میان آثارِ آنان مهاجر کوچک از رضا رهگذر، و اسم من علی اصغر است از مصطفی رحماندوست بیشتر مورد توجه قرار گرفتند و هنوز هم در میان آثار جنگ مطرحاند.در حوزۀ بزرگسال نخستین رمان به نام زمین سوخته در سال 1361 به قلم احمد محمود منتشر میشود. این اثر، بر خلاف آنچه بعضی منتقدان امروزی میگویند، در آن زمان اثر ضدجنگ تلقی نمیشد، بلکه گزارشی از اهواز آن روز و نیز روایت تولد قهرمانان مردمی مانند محمد میکانیک است.
همانطور که اشاره شد، با آشکار شدن ماهیت دینی جبهۀ ایران و رنگ و بوی ارزشهای دینی در صفوف رزمندگان، جریان روشنفکری کنار کشید و اگر اثری هم تولید شد دربارۀ محکومیت ایستادگی خودمان بود. در نیمۀ دوم دهۀ شصت این جریان پررنگ شد، و بهنوعی ادبیات ضد جنگ بهوجود آمد. البته اصطلاح ضد جنگ توسط گروه نویسندگانِ آلمانیِ در تبعید که علیه کشورگشایی و تجاوزهای آلمان هیتلری مینوشتند، در قاموس ادب و هنر وارد شد، و به نوع ورود ما به جنگ و ایستادگیمان ربطی نداشت. از همینرو، کاش منتقدان جبهۀ انقلابی بهجای این اصطلاح، از واژۀ ضد مقاومت و ضد پایداری استفاده میکردند.
نخستین رمان جریان انقلابی در سال 1363 توسط قاسمعلی فراست به نام نخلهای بیسر نوشته شد. حضور نویسنده در منطقۀ جنگی و نشست و برخاست با کسانی که همچنان برای دفاع از خرمشهر در شهر مانده بودند، موجب شد این داستان به واقعیت جبهههای ما نزدیکتر باشد.میتوان گفت جریان واقعی ادبیات دفاع مقدس پس از پذیرش قطعنامه شکل گرفت و نویسندگانی در این دوره درخشیدند که خود در دوران جنگ رزمنده بودند و با استفاده از تجارب و خاطرات خویش داستان میساختند. طبعاً آثار این نویسندگان نسبت به فرهنگ جبهه واقعیتر بودند تا آثار دیگر نویسندگانی که وقتی از خطوط مقدم جبهه مینوشتند بر اساس تحقیق یا شنیدههایشان از خاطرات دیگران بود. از اینرو، آثار این دست از نویسندگان عموماً از برخی اغراقها و بزرگنماییهای رایج در روزگار جنگ خالی بود. بنابراین، در این دوره بهنوعی شاهد واقعگرایی هستیم که بعدها در شناخت نوع رئالیسم غالب بر مکتب ادبی و هنری انقلاب اسلامی شاخص شد. دربارۀ نویسندگان رزمنده چند نکته شایان ذکر است:
این نویسندگان عموماً نویسندگی را با خاطره شروع کردند و از همینرو در داستانهای نخستین آنها رد پای ادبیات خاطره و تاریخ شفاهی آشکارتر است؛ اما آنان با هوش، مطالعه و پشتکار توانستند خیلی زود از این مرحله بگذرند. دیگر اینکه این نویسندگان برای بهرهمندی از آثار نویسندگانِ مطرح دنیا در موضوع جنگ، وقت زیادی صرف کردند، و متأسفانه از نگاه آنان تأثیر پذیرفتند. در حالیکه جنگ ما اولاً دفاعی بود که عموم جنگهای دفاعی مقدس است، و دنیای جنگهای آنان، جنگهای متجاوزانه است. ثانیاً انگیزههای رزمندگان و خانوادههایشان هم مقدس بود و در این جبهه انگیزۀ اساسی جلب رضایت خداوند بود، و طبعاً با انگیزههای قهرمانان آنان تفاوت داشت. به هر حال، بخشی از کارهای نویسندگان از این بابت آسیب دیدند و بدتر اینکه در این میان شماری از نویسندگان بااستعداد جبههدیدۀ ما قربانی شدند و سالهای طولانی است که دیگر نامی از آنها نیست؛ هر چند فضای سیاسی کشور و ورود و ظهور جریانهای سیاسی هم در این فجایع بیتأثیر نبودند.
دهۀ هفتاد، دهۀ اوج جریان ادبی ادبیات دفاع مقدس بود. در این دهه دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری توسط آقایان سرهنگی، بهبودی و کمری ایجاد شد که در جذب علاقهمندان به این حوزه که همگی صاحب خاطره بودند، بسیار مؤثر بود. بنیانگذران دفتر با کولهباری از تجربه در حوزۀ کاری خود به حوزۀ هنری آمدند و با ایستادگی در موضوع کار خود موجب پیدایش گونهای از ادبیات هنر شدند که بنا بر نظر مقام معظّم رهبری، کشور را از ادبیات بیگانه بینیاز کرد.
از بین نویسندگان دفتر کسانی که با نوشتن خاطره شروع کردند، آقایان دهقان، امیریان و قیصری بودند، در کنار اینها کسی مثل آقای بایرامی هم بود که خاطرات خود را با نام هشت روز آخر در دفتر ادبیات مقاومت منتشر کرد، در حالیکه در همان روزها او داستاننویس مطرحی بود و آثار او جدیترین داستانهای جنگ محسوب میشد، چون هم تجربۀ جنگ داشت و هم داستاننویس بود. دیگر اینکه او نخستین رزمندۀ نویسنده بود که در روایت خاطراتش از عناصر داستانی استفاده کرد و این شیوه امروز از ویژگیهای بارز خاطرات منتشر شده در حوزۀ هنری است.
البته دفتر ادبیات مقاومت در کنار اهتمام به انتشار خاطرات رزمندگان، نسبت به خلق و انتشار ادبیات داستانی هم بیاعتنا نبود. خلفههای وحشی جهانگیر خسروشاهی و عقابهای تپۀ شصت بایرامی از نخستین کارهای آن دفتر بهشمار میرود.
شایان ذکر است نهادهای دیگری مثل جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زودتر از حوزۀ هنری به ادبیات دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان خود توجه کرده بودند، اما با تغییر مدیریتها در طول زمان از ادامۀ کار بازماندند و تبدیل به جریان نشدند.
پایان جنگ همانند آغاز آن برای مردم ایران بسیار ناگهانی بود. هنرمندانی که تا دیروز مردم را برای ایستادگی تشویق میکردند، یکباره با پذیرش قطعنامه مواجه شدند و در یک بهت عجیب فرورفتند. این وضعیت مدتی تأخیر و رکود را در تولید آثار ادبی از سوی نویسندگان نامدار در پی داشت؛ بهویژه با ورود به دوران سازندگی شماری از هنرمندان و نویسندگان حرفهای آن روزگار دچار تردید شدند و این آغاز جریانی است که بعدها ادبیات اعتراض نام گرفت.
این جریان ابتدا با شعر شروع شد و بعد در داستان و فیلم سینمایی هم خود را نشان داد. از پیشگامان این جریان در شعر سیدحسن حسینی بود که پس از او توسط شاعرانی همچون علیرضا قزوه با جدّیت بیشتر پیگیری شد و پای آثارشان به روزنامههای پرتیراژ هم باز شد.
ویژگی این جریان، اعتراض از درون نظام و در دایرۀ نظام بود؛ اعتــــراضی که بیشــــتر عمــــلکردها و سیاستهای مسئولان اجرایی کشور را نشانه رفته بود؛ زیرا به اعتقاد این جریان، مسئولان اجرایی رفتهرفته از آرمانها و ارزشهای دفاع مقدس فاصله میگرفتند و این حرف درستی بود. پس از شعر، این موضوع با تأخیر در داستان هم وارد شد؛ هر چند که به یاد دارم برخی از آثار نویسندگان آن دورهها دارای پسزمینۀ اعتراض و هشدار است، مانند داستان کوتاه «موش» از داریــــوش عــــابــــدی در مجموعۀ آن سوی مه، و یا داستانی از حسنبیگی اما جدّیترین رمان اعتراضی از جهانگیر خسروشاهی بود. او در رمان زخمدار به جریان استحاله و تغییر ارزشها اعتراض داشت. زخمدار روایتگر روزهای تلخ رزمندۀ آزادهای است که در اسارت تکلم و پایش را از دست داده است. مشاهدۀ او از جامعه دقیقاً مغایر با چیزهایی است که او به خاطرش جنگیده بود.
خسروشاهی به تغییر موضع دادن و به دنیا پیوستن در دوران سازندگی اعتراض داشت؛ دورانی که مسئولان با نسخۀ توسعۀ غربی که نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برایشان پیچیده بودند، بهسرعت پیش میرفتند و گوششان به هیچ اعتراضی نبود. طبعاً اگر هشدار و اقدام رهبری نبود که از گفتمان توسعه همراه با عدالت سخن گفتند و مانع آن پیشروی شدند، چهبسا امروز نه از تاک نشانی مانده بود و نه از تاکستان.
حال، فرق این دو نوع اعتراض در چیست؟ دشمن و بیگانه نگاهش تخریبی است و به دنبال ناامید کردن است، اما اعتراض هنرمند انقلابی از نوع هشدار است و برای همین به آثار آنها نمیتوان صفت ضد جنگ داد.در هر صورت کلیت اعتراضها به همین شکل بود، اما گاهی هم از نقطۀ اعتدال خارج میشد. شاید یکی از مصادیق این خروج از اعتدال کار احمد دهقان در کتاب من قاتل پسرتان هستم بود.
من از کسانی بودم که پیش از انتشار، بعضی از داستانهای این کتاب را خوانده بودم و به نظرم اثری ضد جنگ نبود، بلکه اعتراض به نحوۀ برخورد با بازماندگان جنگ بود که قطعاً اعتراضی درست بود و بعضی داستانهایشان گویی خاطرات خود ما بود؛ با این حال در یک یا دو داستان هم نویسنده از اعتدال خارج شده بود.
البته ناگفته نماند که من قاتل پسرتان هستم اگر بهشکل طبیعی راه خود را پیدا میکرد و در انتشاراتی مانند حوزۀ هنری و مانند آن منتشر میشد و با همان اسم مزار آبی که احمد دهقان روی آن داستان گذاشته بود، پا به عرصۀ وجود مینهاد، حتماً این حواشی را پیدا نمیکرد و در واقع به عنوان یک اعتراض از درون تلقی میشد، اما ناشر کتاب و کسانی که در آنجا سیاستگذار بودند سمت و سویی به آن دادند که در فهرست آثار ضد جنگ قرار گیرد.
از نهادهای جریانساز در حوزۀ ادبیات داستانی جنگ یکی هم دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان و مستضعفان بود که مدتی بعد از تأســــیس دفتــــر ادبیــــات و هنــــر مقاومت حوزۀ هنری به همت دکتر مجتبی رحماندوست تأسیس شد و هدفشان تولید رمان با موضوع جانبازان بود. البته من آن زمان مخالف نوع قراردادهایی بودم که در آنجا با نویسندگان بسته میشد و به نظرم مصــــداق کار سفارشی محــــسوب میشــــد و این مــــذموم بود، اما آثار پربرکتی در این دفتر تولید شد که بعضی از آنها ماندگار شدند. از مهــــمترین دستاوردهای این دفتر آشــــنایی اهل قلم با بخشی از دردهای جانبازان و نیز خاطرات سالهای نبــــرد در منــــطقه توسط فرماندهان و رزمندگان بود. در این سفرها و دیدارها طیفهای گوناگون با سلیقههای مختلف حضور داشتند. مرحوم ناصر ایرانی یکی از نویسندگان پیشکسوتی بود که با آن دفتر همکاری داشت. اما بزرگترین اتفاقی که توسط دفتر ادبیات ایثار رقم خورد، ورود گستردۀ نویسندگان انقلاب به حوزۀ رمان بود. پیش از آن عدۀ انگشتشماری از نویسندگان منسوب به انقلاب رمان نوشته بودند، و عموماً داستانِ کوتاه مینوشتند. به نظر من رمان و داستان بلند با فرهنگ ما سازگارتر است تا داستان کوتاه. از قضا از دیگر فعالیتهایی که توسط آن دفتر صورت گرفت برگزاری نخستین سمینار داستان جنگ بود که البته هیچگاه به سمینار دوم نرسید. در این سمینار نویسندگان و منتقدان و مترجمان پیشکسوتی همچون مرحوم نادر ابراهیمی و رضا سیدحسینی نیز حضور داشتند.
بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس در روزگار مسئولیت مهندس مهدی چمران نیز از مراکزی بود که در اواخر دهۀ هفتاد به انتشار رمان دفاع مقدس میپرداختند و در پذیرش اثر برای انتشار از سایر مراکز سختگیرتر بودند. حاصل این تلاشها چند رمان خوب بود که توسط نشر صریر منتشر شد. در آن روزها عمدۀ برندگان جوایز ادبی از میان این آثار بودند. مانند سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان و گنجشکها بهشت را میفهمند از حسن بنیعامری، آواز نیمهشب داوود غفارزادگان، پسران جـــزیره حســـین فتاحی، مهمـــان مهتاب فرهاد حسنزاده و... اما این اقدامِ جریانساز با تغییر مدیریت بنیاد و تغییرهای پیدرپی مدیران میانی از تکاپوی اولیه افتاد.
اتفاق دیگری که در این دهه افتاد سلسلهکنـــگرههای ســـرداران شهید بود که سپاه آن را برگزار میکرد و بخشی از تولیدات هر کنگره برای هر استان، تولید کتاب بود که کارهای قوی و ضعیف در آنها وجود داشت.
شاید برجستهترین کنگره مربوط به لشکر ثارالله کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خود آن را مدیریت میکرد.
به یاد دارم در یک صبح پاییزی سال 74 طبق قرار قبلی ایشان به همراه دو نفر از همکاران خود به دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری آمدند. توضیح دادند که میخواهند برای فرماندهان شهید لشکر، کنگره برگزار کنند و طبعاً بخشی از فعالیتشان تألیف کتاب است. سردار سلیمانی افزود اما وقتی خدمت مقام معظّم رهبری رسیدیم و گزارش دادیم ایشان فرمودند اگر میخواهید آثارتان مانند آثار بعضی کنگرهها باشد، بهتر است اصلاً سراغش نروید. ما هم فکر کردیم باید برویم سراغ اهلش که آمدیم اینجا.
آقای سرهنگی برخلاف رویهاش بلافاصله از پیشنهاد سردار استقبال کرد و کارهای خوبی برای آن کنگره تولید شد. به یاد دارم هر کاری که آماده میشد، بلافاصله به کرمان میفرستادند و حاج قاسم خودش آن را مطالعه میکرد و مطلبی در تأیید و یا در اصلاح آن برای نویسنده مینوشت. در واقع ایشان حدود بیست تا سی اثری را که تولید شد خواند و برای همۀ آنها یادداشتی نوشت که به گمانم آن یادداشتها در بخش اسناد کتابخانۀ جنگ حوزۀ هنری موجودند. این اتفاق باعث شد کنگرۀ کرمان در بین کنگرههایی که برگزار میشد، کیفیت بالایی پیدا کند و چند جلد از کارهای آن در سطح ملّی مطرح و کتاب سال شود.
در دهۀ هشتاد، برای برخی از آثار نویسندگان دفاع مقدس در خارج از کشور بهویژه امریکا، فضای مناسبی برای ترجمه ایجاد شد. مدیریت مرکز آفرینشهای ادبی حوزۀ هنری بر عهدۀ من بود که با مشورت با آقای محسن سلیمانی این اتفاق افتاد. کارها در مسیری درست از ارتباط گرفتن با آن سو و انتخاب کتاب و انتشار پیش میرفت که بعد از انتشار حدود ده جلد از آثار دفاع مقدس در آنجا و بدون هیچ نامی از حوزۀ هنری و هویت سازمان، ناگهان امریکاییها متوجه شدند و جلوی ادامۀ کار را گرفتند. در این فرصت داستانهایی از آقایان سرشار، غفارزادگان، دهقان، حبیب احمدزاده، خانم حسینی و چند نفر دیگر در امریکا منتشر شد.
پیش از حوزۀ هنری جریان روشنفکری برای ترجمۀ کارهای مورد قبول خود اقداماتی کرده بود، اما با استقبال روبرو نشده بود؛ زیرا به قول اسپراکمن، یکی از مترجمان ما، «آمریکاییها میگویند چرا پول بدهیم و رونویس کارهای خودمان را بخریم، درحالی که اصلش اینجا هست!» اما وقتی رمان سفر به گرای 270 درجه در آنجا منتشر شد و یکی از همکاران اسپراکمن در دانشگاه راتگرز آن را خوانده بود به او گفته بود: «ما با یک انسان جدید و دنیای جدید روبرو هستیم. آن انسان در واقع پدیدهای است به نام بسیجی».
در پایان دهۀ هفتاد و در دوران استیلای اصلاحات، جریان ضد جنگ در مقابل دفاع مقدس تشدید شد. آرمانباختگی رزمندگان و ایجاد شبهه در پیروزیها و ادامۀ جنگ بعد از آزادی خرمشهر، فرار سربازان اجباری از جبهه، اعتیاد، و تقدسزدایی از بنمایههای عمدۀ این آثار است. موضوع دیگری که جریان روشنفکری به آن پرداخت ولی نتیجه نگرفت، بحث تعرض به زن ایرانی توسط نظامیان عراقی در روستاها و شهرهای جنگزده بود. البته نویسندگان این جریان در ابتدای جنگ هم به آن پرداخته بودند که همان زمان مورد اقبال قرار نگرفته بود، اما بعد از دوم خرداد، دوباره توسط کسانی مانند فرهاد حسنزاده و... این موضوع مطرح شد که باز هم با بیاعتنایی مردم روبرو شد. این بدان معنی است که ایرانیان غیرتمند پرداختن به اینگونه مسائل را روا نمیدارند، و اگر زمینۀ گسترش و انتشار این قبیل مسائل فراهم میشد نویسندگان روشنفکر برای دفاع مقدس و مردم غیور جنگزده آبرویی باقی نمیگذاشتند.
در اواخر دهۀ هفتاد، و بهویژه در دهۀ هشتاد جریان خاطرهنویسی از داستان پیش افتاد. البته این طبیعی است؛ چرا که در سراسر دنیا زندگینامه و خاطره مخاطبان بیشتری دارد. از طرف دیگر، خاطرهنویسی جنگ تا امروز کوتاهی و گاهی ناتوانی داستان را در این حوزه جبران کرده است. بیشک جهانِ خاطرات دفاع مقدس به جهان آن حادثۀ عظیم بسیار نزدیکتر است تا جهان داستان ما که سخت تحت تأثیر دنیای دیگران است؛ دیگرانی که فرسنگها با فضای جبهههای ما فاصله دارند. با این حال بیانصافی است که یادآوری نکنم بخشی از رونق خاطرۀ دفاع مقدس مدیون داستان و داستاننویسان ماست. بیشک، عدهای از نویسندگان ما در این موفقیت سهیماند. من بهتازگی در جمعی با موضوع خدمات متقابل داستان و خاطره نکاتی را یادآور شدم که فرصت بیان مبسوط آن در این مجال نیست، اما در این داد و ستد این داستان است که بیشتر پرد این جنگ حتی انقلاب را اخته است. گمان میکنم اکنون نوبت آن رسیده داستاننویسان هم از دستاوردهای خاطره بهره بگیرند؛ من خود در رمان ماه و بلوط این کار را کردهام.