دستیابی به شناخت علمی تنها زمانی میسر خواهد بود که با روششناسی صحیح و عالمانه وارد عرصۀ شناخت شویم. مطالعات ادبیات پایداری، نسبت به دیگر گونههای ادبی، نسبتاً تازه و متأخر است، تا جاییکه میتوانیم بگوییم ما دربارۀ ابعاد گوناگون ادبیات پایداری هنوز به شناخت کافی نرسیدهایم؛ این شناخت حتی در بخش مباحث آغازین و بنیادی ادبیات پایداری نیز قابل بحث است. بنابراین، پژوهش در ادبیات پایداری اهمیتی انکارناشدنی دارد. خودِ بحث «پژوهش در ادبیات پایداری» مسئلۀ قابل توجهی است؛ اینکه ما با چه رویکردی به سراغ مطالعۀ این گونه برویم؟ اصلاً ادب پایداری گونه است یا زیرگونه؟ در مطالعات ادب پایداری از چه روشها و ابزارهایی باید استفاده کرد؟ اینها پرسشهای جدی و مهمی است که شاید در نگاه نخست ساده بهنظر برسد، اما برای پاسخ روشن و قطعی به تحقیق و پژوهش دربارۀ تکتک آنها نیاز است. بنابراین، اگر در مطالعات ادبی، پژوهش برای کشف افقهای نو و تازه اهمیت دارد، در ادبیات پایداری باید یک گام عقبتر برویم و ابتدا خودِ ادبیات پایداری را بشناسیم و به خودِ اصطلاح ادبیات پایداری، چارچوب و چیستی آن بپردازیم. مشخص است که باید پژوهش در این عرصه را با جدیت دنبال کرد. باید سیاستگذاری دیگری در تدوین پایاننامهها و طرحهای پژوهشی درنظر گرفت.
ضرورت پژوهش در حوزۀ ادبیات پایداری
سرزمین ایران از دیرباز، بهدلایل گوناگون ازجمله زمینههای جغرافیایی و فرهنگی، همواره مورد هجوم متجاوزان و بیگانگان قرار داشته است. همین مسئله زمینه را برای شکلگیری روحیۀ پایداری و مقاومت در مردم این مرزوبوم فراهم ساخته است. از سالهای دور که بگذریم، جریان ادبیات پایداری در نیمقرن اخیر، جریان غالب ادبیات فارسی بهشمار میرود. انقلاب اسلامی ایران و هشت سال جنگ تحمیلی، که با نام «دفاع مقدس» در ذهنها به یادگار مانده است، مهمترین خاستگاه تشدید ادب مقاومت در دورۀ اخیر بوده است. طبیعی است که شاعران و نویسندگان تحت، تأثیر این رویدادها، آثار متنوعی را در قالبهای گوناگون آفریدند. ازسویدیگر، وقوع سایر رویدادهای جهانی مانند قضیۀ فلسطین و جنگ جهانی، زمینۀ تولید ادبیات مقاومت در دیگر ملل را نیز فراهم ساخته است. بنابراین، بخش اعظمی از آثاری که تحتتأثیر این رویدادها ثبت شده است، بیسابقه و بدون پیشینه محسوب میشوند. طبیعی مینماید که کار منتقد و پژوهشگر ادبی، پس از آفرینش ادبی آغاز میشود. اگر آثاری که در یک گونۀ ادبی قرار دارند قابل توجه باشد، ضرورت طبقهبندی، تحلیل و نقد آن ضروری خواهد بود. ازآنجاکه برخی از آثار تولیدشده در گونۀ ادبیات پایداری در سنت ادبی بیسابقه است، انجام پژوهشهای بنیادی در زمینههای گونهشناسی، روششناسی و طبقهبندی متون، ضرورت دارد. بر اساس همین ضرورت و اهمیت، در سالهای اخیر، پژوهشهای بسیاری در قالبهای گوناگون انجام
شده است.
اندیشکدۀ ادبیات پایداری حلقۀ وصل دانشگاهها
اندیشکدۀ ادبیات پایداری باید محلی برای اندیشیدن در مسائل بنیادی باشد. این نقطه دقیقاً اشکالی است که دربارۀ پرداختن دانشگاهها به ادبیات پایداری قابل طرح است. سالها از راهاندازی رشتۀ ادبیات پایداری در دانشگاهها میگذرد، اما دانشگاهها نتوانستهاند مسائل بنیادی این رشته را طرح یا حل کنند؛ مسائلی مانند تعاریف، محـــدودههـــا، روشهــای پـــژوهش در ادبیات پایداری. نقش اساسی اندیشکدۀ ادبیات پایداری درست از هـــمیــن نقــطه آغــاز مــیشـود. عـــلاوهبرایـــن، انــدیشــکدۀ ادبیات پایداری، حلقۀ وصل مناسبی برای دانشگاهها خواهد بود. پرداختن به مسائل بنیادی ادبیات پایداری در قالب تدوین منابع و برگزاری نشستهای علمی (که در دستور کار اندیشکده قرار گرفته است)، آیندۀ پرامیدی را نوید میدهد. گام بعدی، اتصال اندیشکده به بدنۀ وزارت علوم خواهد بود که دراینصورت، بدون تردید، این قابلیت وجود خواهد داشت که این اندیشکده مرجعیت ادبیات پایداری را برای دانشگاهها و پژوهشگاهها بهدست آورد.
رویکردهای پژوهش در ادبیات پایداری
رویکردهای پژوهش در ادبیات پایداری باید کاملاً متفاوت و با توجه به چیستی ادب پایداری باشد. موضوعات ادبیات پایداری گسترده است و کاهش ضریب خطا، انتخاب رویکرد و روش درست پژوهش اهمیت بسیار زیادی دارد. یکی از رویکردهای نو در پژوهش، رویکردهای تلفیقی و التقاطی است. در موضوعات ادبیات پایداری گــاهی یک روش یــا یک رویـکـرد بهتنهایی نمیتواند راهگشا باشد. گاهی هم بررسی میدانی و هم کتابخانهای لازم است. گاهی بررسی کمّی و کیفی با هم درمیآمیزد تا ابعاد گوناگون موضوع بهدقت واکاوی شود. بنابراین، مطالعات ادبیات پایداری عرصۀ خطیری است که لازم است پژوهشگران این حوزه بر روشها، رویکردها و ابزارهای لازم مسلط باشند. برای نمونه، رویکرد تطبیقی یکی از رویکردهایی است که بهسبب همسانیها و اشتراکات فرهنگ مقاومت و پایداری در ملل گوناگون باید مورد توجه جدی قرار گیرد؛ حال اگر بخواهیم دادوستد متون درونزبانی را بررسی کنیم، رویکرد بینامتنی هم خودنمایی میکند. درواقع، هرچه گسترۀ موضوعات وسیعتر باشد، تنوع روشها و رویکردها باید افزایش یابد. ازاینرو، اهمیت تسلط پژوهشگر بر رویکردها و روشها روشن میشود. حال اینکه پژوهشگران عرصۀ ادبیات پایداری این تسلط را دارند یا نه، پرسشی بحثبرانگیز است که به بررسی انتقادی پژوهشهای صورتگرفته نیاز دارد. اکنون پاسخ این پرسش اینگونه است که بسیاری از پژوهشگران این عرصه دانشجویانی هستند که در دورۀ کارشناسی ارشد، گرایش ادبیات پایداری را برای تحصیل انتخاب کردهاند. اینکه آیا دورۀ کارشناسی ارشد میتواند تسلط بر رویکردها و روشهای پژوهش در ادب پایداری را به دانشجو بیاموزد یا نه، پرسش چالشبرانگیز دیگری است که پاسخش را بهعهدۀ مخاطب میگذارم. بهنظرم اندیشکده میتواند در قالب دورههای کوتاهمدت و بلندمدت این مهارت را به نوپژوهشگران بیاموزد.
جایگاه مسئلهشناسی در پژوهشهای ادبیات پایداری
پژوهشگر باید در زمینهای که میخواهد به آن ورود کند احاطۀ کافی داشته باشد. برای مثال، اگر میخواهیم در زمینۀ شعر دفاع مقدس پژوهشی را بیاغازیم، باید بر شعر معاصر احاطۀ کافی داشته باشیم. باید توجه داشت که احاطه بر موضوع به این معنا نیست که جزء صاحبنظران موضوع باشیم بلکه باید مبانی موضوع تخصصی خود را بشناسیم و نسبت به منابع آن آگاهی کافی داشته باشیم. علاوهبراین، پژوهشگر باید فرایند پژوهش را بدون سوگیری و پیشفرضهای لایتغیر به سرانجام برساند و اگر فرضیهای طرح میکند، برای اثبات آن به استدلالهای علمی و تحلیلهای منطقی متوسل شود. البته طبیعی است که هر پژوهشگر، پیش از آغاز پژوهش، علاقه و باورهای شخصی دارد؛ اما این علایق نباید موجب جهتگیری برای پیشبرد بحث و تحلیل دادهها شود و پژوهش نباید عرصۀ عرضۀ علایق شخصی نویسنده باشد.
مهمترین بایستهای که پژوهشگر باید درنظر داشته باشد، اصالت است؛ موضوع پژوهش باید حاوی مبحثی تازه برای مخاطب باشد. اصالت موضوع تنها با مطالعۀ فراوان و احاطۀ کامل بر افقهای دانش دستیافتنی است. ممکن است اصالت پژوهش به روش تازهای بازگردد که پژوهشگر از آن بهره گرفته است. به بیانی دیگر، پژوهشگر مسئلهای را که پیش از او، دیگری به آن پرداخته، با روشی تازه و دیگرگون بررسی میکند. جامعۀ مورد مطالعه و حوزۀ جغرافیایی پژوهش، عامل دیگری بــرای اصــالتبخــشی به پژوهش است؛ برای نمونه، ممکن است پژوهشگر مؤلفههای ادب پایداری را در شعر شاعری بررسی کند که پیش از این کسی به آن نپرداخته است. دراینصورت، پژوهش او ازنظر تازگی جامعۀ آماری اصالت دارد. حال اگر اشعار ایرانی را که بارها به آن پرداخته شده با روش تطبیقی با اشعار شاعران عرب مقایسه و بررسی کنیم، پژوهش ما از منظر روش، اصالت خواهد داشت.
فقدان مسئلهیابی، بزرگترین آسیب
همانگونه که آثار ادبیات پایداری بهسبب شرایط تازۀ اجتماعی_فـــرهنـــگی جــهــان کــمســابقـهاند، پژوهشهای عرصۀ ادب پایداری نیز پشتوانۀ تاریخی دور و درازی ندارند. بنابراین، این آسیب در اغلب پژوهشهای این عرصه دیده میشود. پریشانی در تعریف ادبیات پایداری یکی از این آسیبهاست. تعاریفْ مرزهای هر دانش را فراروی دانشپژوه و پژوهشگر ترسیم میکند؛ اگر تعریف درست، جامع و مانعی از «ادبیات» نداشته باشیم، این خطا از ما سر خواهد زد که آثاری را که ارزش ادبی ندارد در زمرۀ ادبیات برشمریم و به بررسی آنها بنشینیم و برعکس، از شاهکارهای ادبی چشم بپوشانیم. بنابراین، پژوهشگر باید به تعاریف درست و متقن از موضوع اصلی و دانش مدنظر خود مسلح باشد. تشتّت و پریشانی در برداشت از مفهوم «ادبیات پایداری» را میتوان مهمترین چالش و آسیب فراروی پژوهشگران این عرصه دانست. در کنار پریشانی تعاریفی که از ادبیات پایداری ارائه شده است، فهم نادرست از ادبیات پایداری یکی از آسیبهای پژوهش در این عرصه است؛ تا جاییکه متون تاریخ شفاهی و خاطره نیز از زیرگونههای ادب پایداری شمرده میشود. باورمندان به این تقسیمبندی از این نکته غافل ماندهاند که هر متن برای آنکه در زمرۀ آثار ادبی بهشمار آید، وابسته به ویژگیهایی است که آن را از سخنی غیرادبی ممتاز و متفاوت میسازد. درست است که خاطره میتواند یکی از انواع نثر ادبی بهشمار رود، اما توجه به برجستگیهای ادبی، قاعدهافزاییها و شگردهای ادبی در متن خاطره میتواند از شروط اصلی برای ادبی بودن آن بهشمار رود. اصرار بیش از اندازۀ برخی از سازمانها (که ازلحاظ سازمانی متولی فرهنگ دفاع مقدس هستند) بر جمعآوری تاریخ شفاهی و القای متون تاریخ شفاهی بهعنوان ادبیات پایداری آسیب جدی و چالش بزرگی است که عرصۀ ادبیات پایداری را تهدید میکند. اندیشکدۀ ادبیات پایداری میتواند در ترمیم و تصحیح این برداشت نادرست، سهم بزرگی داشته باشد
یکی از آسیبهایی که در پژوهشهای ادبیات پایداری بهوفور دیده میشود، فقدان مسئلهیابی است. جستوجوی ساده در مقالات و پایاننامههای دانشگاهی حاکی از آن است که بسیاری از نوپژوهشگران با الهام از عنوانهای پژوهشهای پیشین، بدون آنکه به مسئلۀ پژوهش دست یابند، عناوین جدیدی را رونویسی کردهاند. این در حالی است که مسئلهیابی نیازمند مطالعه و تمرکز عمیق در زمینۀ پژوهش است. برای نمونه، عنوان «بررسی مؤلفههای ادبیات پایداری در شعر...» عنوانی پربسامد در مقالات مرتبط با ادبیات پایداری است. خاستگاه این آسیب، فقدان مسئلهیابی است. درنهایت، چنین پژوهشهایی بدون مخاطب هم خواهند بود.
نگاهی گذرا به عناوین و چکیدههای پایاننامههای دانشگاهی نشان میدهد که اگر نگوییم رونویسی پژوهشی، دست کم دچار زاویۀ دید ثابت در این زمینه شدهایم. یعنی نه تنها حاضر نیستیم به کشف مسائل تازه بپردازیم، گویی بهجای مسئلهیابی، روشها و رویکردهای پژوهشگران دیگر را به متون تحمیل میکنیم. بیشتر پژوهشهایی که در قلمرو ادبیات پایداری انجام میشود از روشهایی یکسان و تکراری پیروی کردهاند. چه بسا تازگی موضوعات و زمینههای پژوهش ادبیات پایداری پژوهشگران را از دستیابی به روشهای نوین بازداشته است؛ فقدان مبانی مستحکم و درست روششناختی در پژوهشگران را میتوان عامل دیگری در خلق این آسیب برشمرد.
در طول سال سمینارها و کنگرهها و جشنوارههای ارزیابی کتاب، در جریانسازی و تولید اثر (پژوهشی یا ادبی) نقش قابل توجهی دارند. افزونبراین، جشنوارههای ارزیابی کتاب در معرفی کتاب و اثر برگزیده و برتر به مخاطبان نیز نقش دارند. بااینحال، بهنظر میرسد همان آسیبهای حوزۀ پژوهش ادب پایداری در این قبیل برنامهها هم قابل پیگیری است؛ فقدان مسئلهیابی دقیق، روشن، بیتعارف و علمی. بههرصورت، سیاستگذاران این جشنوارهها و کنگرهها باید براساس مسئلهها و برای کمک به حل آنها برنامهریزی کنند تا دچار کار نمایشی و ظاهری نشویم. نکتۀ دیگر اینکه در کنار توجه به مسائل کاربردی، نباید از پژوهشهای بنیادی و بسط آنها در سمینارها و کنگرهها غافل شد.
امکانات و موانع پیش رو در راه پژوهشگران
بــهرهگیــری بیــش از حــد پــژوهشــگران از آرای متفکران کشورهای دیگر و اتکا به نظریههای ادب مقاومت در ملل دیگر، یکی از موانع پیش روست که موجب برداشت نادرست از چیستی ادب پایداری و باعث چالش و پریشانی در تعریف شده است. بههمینسبب، ضروری است پژوهشگران و اندیشمندان ادبیات پایداری با تکیه بر اندیشههای بومی و جهانبینی دینی و اسلامی که قابل تطبیق بر مسائل امروز جهان است، دست به نظریهپردازی در ادبیات پایداری بزنند.
یکی از فرصتهای پیش روی پژوهشگران حوزۀ ادبیات پایداری دسترسی آسان به منابع این حوزه است. وجود کتابخانههای تخصصی ادبیات پایداری بهویژه کتابخانۀ جنگِ حوزۀ هنری یکی از این فرصتهاست. البـــته پژوهــشگران اســـتانهـــا دســترسی محدودتری به این منابع دارند. حوزۀ هنری میتــوانــد با اجــرای طـــرحهــایی ایــن دستـــرسی را گــستـرش دهد. برای نمونه، توسعۀ کتابخانههای دیجیتال گامی مؤثر و راهگشا خواهد بود.