ده نگاه

لزوم رعایت روشمندی و معیارمداری در پژوهش / سیده زیبا بهروز

پژوهش در ادبیات پایداری

فارغ از اینکه برای ادبیات بتوان مناسبتی با علم قائل بود یا خیر، اما بی‎تردید، پژوهش در ادبیات فرایندی علمی است. حتی به‌دلیل پیچیدگی‎های آثار ادبی و انسانی بودن آن، روش‎مندی پژوهش‎ها در ادبیات اهمیت بیشتری دارد. تحقیق و تتبع در ادبیات پایداری مستلزم تمام بایسته‎های تحقیق در دیگر گونه‎های ادبیات است و ازآنجاکه این حوزه در آغاز راهِ خود در بیرون شدن از محاق ناشناختگی و تزاحم دیگر گونه‎های ادبی و عرضه شدن در قالب چارچوبی معین و منحصربه‎خویش قرار دارد، باید ابتدا بتوان سرشت پایداری در یک اثر ادبی را از پس لایه‎های چندتوی ادبیت آن به‎وضوح مشاهده کرد و بدیهی است که شناخت این وجه غالب و متمایزکننده_ هرچند در مرزبندی قاطعی نگنجد_ بدون شناخت وجوه ممیزۀ دیگر گونه‏ها همچون ادبیات عرفانی، ادبیات غنایی، ادبیات عامه یا ادبیات حماسی و... به‎سادگی یا بااطمینان حاصل نخواهد شد. 

ازسوی‌دیگر، پژوهش علمی آن است که صرفاً برای و به‌خاطر پژوهش نباشد بلکه با انجام آن، مجهولی معلوم شود یا مسئله‏ای مطرح یا حل شود یا افق تازه‎ای فراروی مخاطبان گشوده شود. پژوهشگر ادبی، برخلاف پژوهشگر علوم طبیعی، با پدیده‎ای تمام و كمال در خود و منحصربه‎فرد و تكرارناپذیر روبه‎روست، بنابراین رویكرد اصلی و تمرکزش بیشتر بر کشف روابط گوناگون درون‎متنی، بینامتنی و فرامتنی آثار و درک و دریافت اندیشه و ایدۀ مستتر در آن خواهد بود. به‌هرحال، اظهارنظر دربارۀ کم و کیف یک اثر ادبی زمانی قابل ارائه در مجامع جهانی و کانون توجه خواهد بود که دلایل ارائه‌شده متقن و مستند باشند؛ فارغ از اینكه برخی آن را بپذیرند یا برخی با دلایل دیگر به خلاف آن معتقد باشند. ازسوی‌دیگر، نحوۀ بسط و شرح موضوع و درنظر داشتن منطق كلامی و استنادی نیز اهمیت دارد. 


درک اندام‌وارگی پدیدۀ ادبی در پژوهش

در تحلیل و نقد ادبی شاید هیچ رویکردی لغزش‌پذیرتر از توجه به بخش یا جنبه‎ای از اثر با قطع ارتباط آن با کلیت و تمامیت حیات‌مند آن اثر نباشد. همان‌طور که بررسی فرایند فتوسنتز در برگ جداشده از درخت امکان‎پذیر نیست، و به بیان مولانا در اتاقی تاریک و تنها با لمس عضوی از بدن فیل نمی‎توان دربارۀ او نظر داد، بررسی و مطالعۀ یک صحنه از یک اثر مثلاً مرگ سهراب به دست رستم به‌صورت قاب‌بندی‌شده و منفک از کل شاهنامه نیز نتیجه و درک درستی از آن صحنه و اثر به‌دست نخواهد داد و چه بسا خلاف حقیقت امر را به ذهن متبادر کند. اندام‌وارگی در اثر ادبی نخستین خصیصه‎ای است که یک پژوهشگر باید درنظر داشته باشد. دقیقاً در همین موضع است که رشتۀ ارتباطی بین رویکردهای گوناگون به یک اثر ادبی نیز آشکار می‎شود؛ به‌‌نحوی‌که نتایج یکی مؤید دیگری خواهد بود. بررسی‏های ریخت‏شناختی، پدیدارشناختی، هستی‏شناختی، معناشناختی، نشانه‌شناختی که همگی مطالعاتی درون‎متنی هستند و فارغ از عوامل بیرونی و محیط و مؤلف به متن می‎نگرند، همگی تنها در دایرۀ حفظ چنین پیوندی به دستاوردهایی همگرا و به‌عبارتی علمی از یک اثر رهنمون می‎شوند که قطعاً این همسویی در غایت رویکردها به داوری منصفانه نیز خواهد انجامید. 


روزآمدی و ژرف‏نگری در نقد اثر ادبی 

از مسائلی که در حوزۀ پژوهش در ادبیات، به‏ویژه ادبیات پایداری در برهۀ کنونی رخ نموده است، یکی مسئلۀ نقد و تحلیل علمی و تأثیرگذار است که البته هرچند مقوله‏ای تالی است، اما اهمیت آن کمتر از مقدم، یعنی همان اثر ادبی نیست؛ به بیانی دیگر، اثر ادبی به یاری نقدها و تحلیل‏های قوی و منصفانه است که رسالتش كامل می‎شود. اثر ادبی پیام است و تحلیلگران چونان پیامبران در دوره‎های مختلف هستند كه متناسب با هر دوره و گرایش‌های ذهنی و امیال و نیازهای مردم آن دوره با شیوه و بیانی بلیغ، آثار را نقد و معرفی می‎كنند.

در وضعیت موجود که ازیک‌سو، تسلط بر اندیشه و ذهنیت انسان‌ها، هدف قدرت‎طلبی‎ها و بهره‎جویی‎ها شده و ازسوی‌دیگر، اندیشه‎ها و اذهان نیز در برابر ورود ایده‎ها و شکل‎گیری باورها اعم‌از درست یا نادرست مقاوم‎تر شده‎اند، حساس بودن و داشتن عملکردی واقعی‎ و اساسی‎ اهمیت دارد. واژه‎ها و کلمات در ذهن نسل جدید در حال دگردیسی‎اند و اگر این اتفاق به‌‌‌نحوی صحیح هدایت و مراقبت نشود، چه بسا برخی از مهم‎ترین آنها رنگ باخته و مضمحل شوند. اینجاست که باید نقش و مفهوم واژۀ پایداری را_ که وجه مثبت در آن غالب است_ بیش از پیش در زندگی و جامعه نمایان‎ ساخت و آن را در برابر واژۀ مقاومت_ که حامل هر دو بار معنایی مثبت و منفی است_ برکشید. برای روشن‎تر شدن مطلب، چند مورد را برای نمونه بازگو می‎کنم که از قضا نه‎تنها بحث اصلی متفکران حوزۀ پایداری است بلکه مسئلۀ امروزی جامعه نیز به‌شمار می‌رود: یکی دین و صبغۀ دینی و رسالت دینی و موضوعات مرتبط به دین است، و دیگری موضوع زن و مقام و جایگاه اوست. 

به‌‌‌طور مثال، در مورد موضوع دین ابتدا باید پرسید که اساساً منظور از صبغۀ مذهبی و دینی چیست؟ ضرورت آن و ملزومات آن کدام است؟ آیا همین که در اثری جابه‌جا صرفاً از کلیدواژه‎هایی مثل سجاده و نماز و ذکر و تسبیح و... استفاده شود منظور برآورده می‎شود؟ یا لازم است که از منظر بنیادی نیز تبیین و به جایگاه انسان در مقابل خدا و مسئلۀ عبودیت به نحوی هنرمندانه و ضمنی، همساز با تجارب زیستۀ نسل حاضر نگریست و با معیارهای سطحی و بدون ژرف‎نگری همه‌جانبه و تأثیر کلی آنها بر آثار برچسب نزد.

به‌نظر می‎رسد پی‎ریزی محکم در چنین بنایی است که منشأ تأثیرگذاری است نه نمای آراستۀ آن؛ زیرا نیاز نسل کنونی آن است که بتواند ابتدا مدلول را درک کند و از گرفتاری در دام دال‎هایی که برایش بی‎معنی یا بدمعنی شده رها شود و به بینشی حقیقی و صحیح دست پیدا کند و به بیان مولانا با عبور از پوسته به مغز برسد و در پسِ نمودهای بعضاً خطاپذیر، آن بودِ حقیقی را ببیند. توجه به این مهم از نهادی چون اندیشکدۀ پایداری انتظار می‎رود.

اکنون زمانی است که باید در آثار به دنبال رگه‎های اندیشگانی دین بود که چون رشته‎های انسجام‎بخش در کل آن اثر خزیده و پیچیده است و در عمق جان خواننده نفوذ می‎کند؛ به بیانی بهتر، «روزآمد» (سنگری، 1401، 12) اندیشید و در ادبیاتی که واجد این ویژگی است، تحلیل سنتی ارائه نکرد. ویژگی ادبیات دوران مدرن این است که از چنبرۀ پیرنگ و قالب‎های محدودکننده رها شده و در همان جایی که ایستاده جهان را درمی‎نوردد. ادبیات مدرن برخلاف ادبیات کلاسیک که طرحی پویا، واقع‎گرا و غایتمند داشته و مبتنی بر عدالت ادبی بوده است، آزاد از طرحی خاص، ایستا، درون‎گرا و فارغ از دغدغۀ غایت یا پایانی لزوماَ عدالت‎محور است. این ادبیات در پی ایجاد تکانۀ ذهنی از طریق گشودگی در برابر جهان هستی است؛ انسانِ دوران مدرن برخلاف انسانِ دوران کلاسیک که می‎نوشته تا بگوید که در آرزوی چیست، می‎نویسد تا بگوید که کیست و جهان هستی در نظرش چگونه است. این همان گام نهادن در مسیری شناختی است که چنانچه هدایت شود به آگاهی منتهی خواهد شد و تمام مشکلات و موانع از سر راه کنار خواهند رفت. شناخت موقعیت و مرتبۀ آدمی در برابر عظمت خداوند و عشق و محبت میان آن دو، تمام آن چیزی است كه دین درصدد ابلاغ آن است و اندیشکدۀ پایداری می‎تواند به انسان كنونی در این مسیر یاری رساند. با این هدف، می‎توان مفهوم دین را نه فقط در بین مسلمانان بلکه از منظر تمامی دین‏مداران دیگر نیز همدلانه در آثار طرح کرد و آن را برای پیروان ادیان دیگر هم ملموس ساخت.

در مورد موضوع دوم یعنی تبیین نقش زن و جایگاه او، به‌‌‌جرئت می‎توان گفت اشعار و داستان‌های ادبیات پایداری دست‌مایه‎های خوبی برای این تحقیق و بهره‎گیری از نتایج آن هستند؛ چه در مقام تولید اثر، چه در مقام نقد و تحلیل آن. همین رگه‎های ظریف وجود زن در داستان‌ها، چنانچه كشف و ادراک شوند، یک وجه تمایز مهم میان آثار پایداری شرق و غرب یا بهتر بگوییم ایران و دنیای غرب را آشكار خواهد ساخت، و آن اكــرام مقــام زن است. زن در ادبیات پایداری ایرانی، به‎ویژه پس از انقلاب، زنی مدیر و مدبّر و كاردان و قوی ظاهر شده است. توانایی‎ها و احساسات او ستوده شده و نقطۀ عطف بوده است. در چنین ادبیاتی زن با آن كوچک‌شماری، تنزل جایگاه، تحت جبر و سیطرۀ مردان بودن و در موقعیتی مغلوب یا به‌شكل موجودی نیازمندِ ترحّم كه عموماً در داستان‌های غربی توصیف شده دیده نمی‏شود؛ برای نمونه، در رمان پل معلق، تصویر چشمان دختر روستایی در ذهن سرباز نماد جسارت و اراده است. در سفر به گرای 270 درجه، مادر مسلط بر اوضاع بحرانی خانواده و تنش‎های آن است و در جهت برقراری آرامش می‎كوشد و خواهر شخصیتی محبوب و دوست‌داشتنی است كه یادش قوّت قلب سرباز است. اما در رمان در جبهۀ غرب خبری نیست، حتی مادر موجودی بینوا، زجركشیده و مقهور جنسیت خود و مادر شدنش تصویر شده است. 

در آثار غربی با موضوعات جنگ و انقلاب و مقاومت، غالباً جنگ بر انسان‌ها و روابطشان غـــلبـــه داشـــته و بـــه نـــاكامی‎هـــای احساسی و سرخوردگی عواطف و دست ‎شستن از اعتقاد و علایق متعالی زن و مرد ختم شده است. برای نمونه، در رمانی مثل خاموشی دریا، كه ازجمله بارزترین رمان‌ها در ادبیات مقاومت فرانسه در زمان اشغالگری آلمانی‌ها محسوب میشود، با وجود متانت ذاتی و بیان فاخر و جذاب راوی و پردازش خوب شخصیت‎ها، روند داستان به یک ناكامی بزرگ ختم می‎شود كه مولود قدرت و سلطۀ قواعد جنگ است. افسر آلمانی از عشق خود به فرانسه و فرهنگ و آدم‌هایش به خاطر جنگ و قوانین بی‌رحمانۀ آن دست می‎كشد و دختر فرانسوی نیز احساس خود را بروز نمی‎دهد و هر دو تا انتهای داستان، نمایش جنگ را بازی می‎كنند و خودِ واقعیشان نیستند. 

آیا چنین مقاومتی را باید به معنای ایثار در راه هدفی متعالی_ كه برای آنها میهن‎پرستی است_ دانست یا رجحان هر چیز دیگری در دنیا به انسان و ارزش‌های او؟ گاهی بهتر است قضاوت نكرد و داوری را با طرح نكات درخور تعمق به خواننده سپرد. در داستان‌های دفاع مقدس اما جای تردیدی نیست كه مسئلۀ دفاع از همین ارزش‌های انسانی و همسو با مفهوم مثبت مقاومت مطرح است. از این منظر، جایگاه انسان نه‎تنها ذره‎ای تنزل نمی‏یابد بلكه خود جنگ و مقاومت اساساً برای حفظ همین جایگاه و در خدمت آن است. از این نمونه‎ها در آثار فراوان می‎توان یافت که هریک به‌شکلی گویای افکار و نگرش‎های نویسندگان و در بعد وسیع‎تر، یـــک ملـــت نســبت بــه مفاهیم و پدیده‎ها هستند و اندیشه‌مندان این حوزه را به پژوهش و واکاوی فرامی‎خواند. 

اهمیت پژوهش در زمانی در مورد اصطلاحات و مفاهیم 

در تحقیق دربارۀ معانی و مفاهیم و به‎ویــــژه اصـــطلاحـــات تــخصــصی نیز گردآوری اطلاعات جامع دربارۀ ساخت واژه‌ای که بر آن معنا و مفهوم دلالت می‎کند، ریشه‎شناسی، محل و تاریخچۀ پیدایش و سیر تطور آن (رویكرد درزمانی) نخستین گامی است که به‎واسطۀ آن پژوهشگر در مسیر صحیح و با احتمال خطای کمینه قرار می‎گیرد؛ بدیهی است كه این رویكرد در ادامۀ راه به پژوهش هم‌زمانی نیز منتج خواهد شد. 

به‌هرروی، به‌نظر می‎رسد که هر گونه اظهارنظری در زمینه‌های تخصصی به تأمل و دقت نظر و تحقیق و پژوهــشِ جامــع نیــازمنــد است و ورود بـه عـرصـۀ تــحقیــق در ادبیــات بــه روشــی علـمی و قاعـده‎منـد مستلزم گذر از موانعی است که بی‎توجهی به آنها از منظر آسیب‎شناختی زمینه‎ساز خلل و نقصان در کار خواهد بود.