فارغ از اینکه برای ادبیات بتوان مناسبتی با علم قائل بود یا خیر، اما بیتردید، پژوهش در ادبیات فرایندی علمی است. حتی بهدلیل پیچیدگیهای آثار ادبی و انسانی بودن آن، روشمندی پژوهشها در ادبیات اهمیت بیشتری دارد. تحقیق و تتبع در ادبیات پایداری مستلزم تمام بایستههای تحقیق در دیگر گونههای ادبیات است و ازآنجاکه این حوزه در آغاز راهِ خود در بیرون شدن از محاق ناشناختگی و تزاحم دیگر گونههای ادبی و عرضه شدن در قالب چارچوبی معین و منحصربهخویش قرار دارد، باید ابتدا بتوان سرشت پایداری در یک اثر ادبی را از پس لایههای چندتوی ادبیت آن بهوضوح مشاهده کرد و بدیهی است که شناخت این وجه غالب و متمایزکننده_ هرچند در مرزبندی قاطعی نگنجد_ بدون شناخت وجوه ممیزۀ دیگر گونهها همچون ادبیات عرفانی، ادبیات غنایی، ادبیات عامه یا ادبیات حماسی و... بهسادگی یا بااطمینان حاصل نخواهد شد.
ازسویدیگر، پژوهش علمی آن است که صرفاً برای و بهخاطر پژوهش نباشد بلکه با انجام آن، مجهولی معلوم شود یا مسئلهای مطرح یا حل شود یا افق تازهای فراروی مخاطبان گشوده شود. پژوهشگر ادبی، برخلاف پژوهشگر علوم طبیعی، با پدیدهای تمام و كمال در خود و منحصربهفرد و تكرارناپذیر روبهروست، بنابراین رویكرد اصلی و تمرکزش بیشتر بر کشف روابط گوناگون درونمتنی، بینامتنی و فرامتنی آثار و درک و دریافت اندیشه و ایدۀ مستتر در آن خواهد بود. بههرحال، اظهارنظر دربارۀ کم و کیف یک اثر ادبی زمانی قابل ارائه در مجامع جهانی و کانون توجه خواهد بود که دلایل ارائهشده متقن و مستند باشند؛ فارغ از اینكه برخی آن را بپذیرند یا برخی با دلایل دیگر به خلاف آن معتقد باشند. ازسویدیگر، نحوۀ بسط و شرح موضوع و درنظر داشتن منطق كلامی و استنادی نیز اهمیت دارد.
درک انداموارگی پدیدۀ ادبی در پژوهش
در تحلیل و نقد ادبی شاید هیچ رویکردی لغزشپذیرتر از توجه به بخش یا جنبهای از اثر با قطع ارتباط آن با کلیت و تمامیت حیاتمند آن اثر نباشد. همانطور که بررسی فرایند فتوسنتز در برگ جداشده از درخت امکانپذیر نیست، و به بیان مولانا در اتاقی تاریک و تنها با لمس عضوی از بدن فیل نمیتوان دربارۀ او نظر داد، بررسی و مطالعۀ یک صحنه از یک اثر مثلاً مرگ سهراب به دست رستم بهصورت قاببندیشده و منفک از کل شاهنامه نیز نتیجه و درک درستی از آن صحنه و اثر بهدست نخواهد داد و چه بسا خلاف حقیقت امر را به ذهن متبادر کند. انداموارگی در اثر ادبی نخستین خصیصهای است که یک پژوهشگر باید درنظر داشته باشد. دقیقاً در همین موضع است که رشتۀ ارتباطی بین رویکردهای گوناگون به یک اثر ادبی نیز آشکار میشود؛ بهنحویکه نتایج یکی مؤید دیگری خواهد بود. بررسیهای ریختشناختی، پدیدارشناختی، هستیشناختی، معناشناختی، نشانهشناختی که همگی مطالعاتی درونمتنی هستند و فارغ از عوامل بیرونی و محیط و مؤلف به متن مینگرند، همگی تنها در دایرۀ حفظ چنین پیوندی به دستاوردهایی همگرا و بهعبارتی علمی از یک اثر رهنمون میشوند که قطعاً این همسویی در غایت رویکردها به داوری منصفانه نیز خواهد انجامید.
روزآمدی و ژرفنگری در نقد اثر ادبی
از مسائلی که در حوزۀ پژوهش در ادبیات، بهویژه ادبیات پایداری در برهۀ کنونی رخ نموده است، یکی مسئلۀ نقد و تحلیل علمی و تأثیرگذار است که البته هرچند مقولهای تالی است، اما اهمیت آن کمتر از مقدم، یعنی همان اثر ادبی نیست؛ به بیانی دیگر، اثر ادبی به یاری نقدها و تحلیلهای قوی و منصفانه است که رسالتش كامل میشود. اثر ادبی پیام است و تحلیلگران چونان پیامبران در دورههای مختلف هستند كه متناسب با هر دوره و گرایشهای ذهنی و امیال و نیازهای مردم آن دوره با شیوه و بیانی بلیغ، آثار را نقد و معرفی میكنند.
در وضعیت موجود که ازیکسو، تسلط بر اندیشه و ذهنیت انسانها، هدف قدرتطلبیها و بهرهجوییها شده و ازسویدیگر، اندیشهها و اذهان نیز در برابر ورود ایدهها و شکلگیری باورها اعماز درست یا نادرست مقاومتر شدهاند، حساس بودن و داشتن عملکردی واقعی و اساسی اهمیت دارد. واژهها و کلمات در ذهن نسل جدید در حال دگردیسیاند و اگر این اتفاق بهنحوی صحیح هدایت و مراقبت نشود، چه بسا برخی از مهمترین آنها رنگ باخته و مضمحل شوند. اینجاست که باید نقش و مفهوم واژۀ پایداری را_ که وجه مثبت در آن غالب است_ بیش از پیش در زندگی و جامعه نمایان ساخت و آن را در برابر واژۀ مقاومت_ که حامل هر دو بار معنایی مثبت و منفی است_ برکشید. برای روشنتر شدن مطلب، چند مورد را برای نمونه بازگو میکنم که از قضا نهتنها بحث اصلی متفکران حوزۀ پایداری است بلکه مسئلۀ امروزی جامعه نیز بهشمار میرود: یکی دین و صبغۀ دینی و رسالت دینی و موضوعات مرتبط به دین است، و دیگری موضوع زن و مقام و جایگاه اوست.
بهطور مثال، در مورد موضوع دین ابتدا باید پرسید که اساساً منظور از صبغۀ مذهبی و دینی چیست؟ ضرورت آن و ملزومات آن کدام است؟ آیا همین که در اثری جابهجا صرفاً از کلیدواژههایی مثل سجاده و نماز و ذکر و تسبیح و... استفاده شود منظور برآورده میشود؟ یا لازم است که از منظر بنیادی نیز تبیین و به جایگاه انسان در مقابل خدا و مسئلۀ عبودیت به نحوی هنرمندانه و ضمنی، همساز با تجارب زیستۀ نسل حاضر نگریست و با معیارهای سطحی و بدون ژرفنگری همهجانبه و تأثیر کلی آنها بر آثار برچسب نزد.
بهنظر میرسد پیریزی محکم در چنین بنایی است که منشأ تأثیرگذاری است نه نمای آراستۀ آن؛ زیرا نیاز نسل کنونی آن است که بتواند ابتدا مدلول را درک کند و از گرفتاری در دام دالهایی که برایش بیمعنی یا بدمعنی شده رها شود و به بینشی حقیقی و صحیح دست پیدا کند و به بیان مولانا با عبور از پوسته به مغز برسد و در پسِ نمودهای بعضاً خطاپذیر، آن بودِ حقیقی را ببیند. توجه به این مهم از نهادی چون اندیشکدۀ پایداری انتظار میرود.
اکنون زمانی است که باید در آثار به دنبال رگههای اندیشگانی دین بود که چون رشتههای انسجامبخش در کل آن اثر خزیده و پیچیده است و در عمق جان خواننده نفوذ میکند؛ به بیانی بهتر، «روزآمد» (سنگری، 1401، 12) اندیشید و در ادبیاتی که واجد این ویژگی است، تحلیل سنتی ارائه نکرد. ویژگی ادبیات دوران مدرن این است که از چنبرۀ پیرنگ و قالبهای محدودکننده رها شده و در همان جایی که ایستاده جهان را درمینوردد. ادبیات مدرن برخلاف ادبیات کلاسیک که طرحی پویا، واقعگرا و غایتمند داشته و مبتنی بر عدالت ادبی بوده است، آزاد از طرحی خاص، ایستا، درونگرا و فارغ از دغدغۀ غایت یا پایانی لزوماَ عدالتمحور است. این ادبیات در پی ایجاد تکانۀ ذهنی از طریق گشودگی در برابر جهان هستی است؛ انسانِ دوران مدرن برخلاف انسانِ دوران کلاسیک که مینوشته تا بگوید که در آرزوی چیست، مینویسد تا بگوید که کیست و جهان هستی در نظرش چگونه است. این همان گام نهادن در مسیری شناختی است که چنانچه هدایت شود به آگاهی منتهی خواهد شد و تمام مشکلات و موانع از سر راه کنار خواهند رفت. شناخت موقعیت و مرتبۀ آدمی در برابر عظمت خداوند و عشق و محبت میان آن دو، تمام آن چیزی است كه دین درصدد ابلاغ آن است و اندیشکدۀ پایداری میتواند به انسان كنونی در این مسیر یاری رساند. با این هدف، میتوان مفهوم دین را نه فقط در بین مسلمانان بلکه از منظر تمامی دینمداران دیگر نیز همدلانه در آثار طرح کرد و آن را برای پیروان ادیان دیگر هم ملموس ساخت.
در مورد موضوع دوم یعنی تبیین نقش زن و جایگاه او، بهجرئت میتوان گفت اشعار و داستانهای ادبیات پایداری دستمایههای خوبی برای این تحقیق و بهرهگیری از نتایج آن هستند؛ چه در مقام تولید اثر، چه در مقام نقد و تحلیل آن. همین رگههای ظریف وجود زن در داستانها، چنانچه كشف و ادراک شوند، یک وجه تمایز مهم میان آثار پایداری شرق و غرب یا بهتر بگوییم ایران و دنیای غرب را آشكار خواهد ساخت، و آن اكــرام مقــام زن است. زن در ادبیات پایداری ایرانی، بهویژه پس از انقلاب، زنی مدیر و مدبّر و كاردان و قوی ظاهر شده است. تواناییها و احساسات او ستوده شده و نقطۀ عطف بوده است. در چنین ادبیاتی زن با آن كوچکشماری، تنزل جایگاه، تحت جبر و سیطرۀ مردان بودن و در موقعیتی مغلوب یا بهشكل موجودی نیازمندِ ترحّم كه عموماً در داستانهای غربی توصیف شده دیده نمیشود؛ برای نمونه، در رمان پل معلق، تصویر چشمان دختر روستایی در ذهن سرباز نماد جسارت و اراده است. در سفر به گرای 270 درجه، مادر مسلط بر اوضاع بحرانی خانواده و تنشهای آن است و در جهت برقراری آرامش میكوشد و خواهر شخصیتی محبوب و دوستداشتنی است كه یادش قوّت قلب سرباز است. اما در رمان در جبهۀ غرب خبری نیست، حتی مادر موجودی بینوا، زجركشیده و مقهور جنسیت خود و مادر شدنش تصویر شده است.
در آثار غربی با موضوعات جنگ و انقلاب و مقاومت، غالباً جنگ بر انسانها و روابطشان غـــلبـــه داشـــته و بـــه نـــاكامیهـــای احساسی و سرخوردگی عواطف و دست شستن از اعتقاد و علایق متعالی زن و مرد ختم شده است. برای نمونه، در رمانی مثل خاموشی دریا، كه ازجمله بارزترین رمانها در ادبیات مقاومت فرانسه در زمان اشغالگری آلمانیها محسوب میشود، با وجود متانت ذاتی و بیان فاخر و جذاب راوی و پردازش خوب شخصیتها، روند داستان به یک ناكامی بزرگ ختم میشود كه مولود قدرت و سلطۀ قواعد جنگ است. افسر آلمانی از عشق خود به فرانسه و فرهنگ و آدمهایش به خاطر جنگ و قوانین بیرحمانۀ آن دست میكشد و دختر فرانسوی نیز احساس خود را بروز نمیدهد و هر دو تا انتهای داستان، نمایش جنگ را بازی میكنند و خودِ واقعیشان نیستند.
آیا چنین مقاومتی را باید به معنای ایثار در راه هدفی متعالی_ كه برای آنها میهنپرستی است_ دانست یا رجحان هر چیز دیگری در دنیا به انسان و ارزشهای او؟ گاهی بهتر است قضاوت نكرد و داوری را با طرح نكات درخور تعمق به خواننده سپرد. در داستانهای دفاع مقدس اما جای تردیدی نیست كه مسئلۀ دفاع از همین ارزشهای انسانی و همسو با مفهوم مثبت مقاومت مطرح است. از این منظر، جایگاه انسان نهتنها ذرهای تنزل نمییابد بلكه خود جنگ و مقاومت اساساً برای حفظ همین جایگاه و در خدمت آن است. از این نمونهها در آثار فراوان میتوان یافت که هریک بهشکلی گویای افکار و نگرشهای نویسندگان و در بعد وسیعتر، یـــک ملـــت نســبت بــه مفاهیم و پدیدهها هستند و اندیشهمندان این حوزه را به پژوهش و واکاوی فرامیخواند.
اهمیت پژوهش در زمانی در مورد اصطلاحات و مفاهیم
در تحقیق دربارۀ معانی و مفاهیم و بهویــــژه اصـــطلاحـــات تــخصــصی نیز گردآوری اطلاعات جامع دربارۀ ساخت واژهای که بر آن معنا و مفهوم دلالت میکند، ریشهشناسی، محل و تاریخچۀ پیدایش و سیر تطور آن (رویكرد درزمانی) نخستین گامی است که بهواسطۀ آن پژوهشگر در مسیر صحیح و با احتمال خطای کمینه قرار میگیرد؛ بدیهی است كه این رویكرد در ادامۀ راه به پژوهش همزمانی نیز منتج خواهد شد.
بههرروی، بهنظر میرسد که هر گونه اظهارنظری در زمینههای تخصصی به تأمل و دقت نظر و تحقیق و پژوهــشِ جامــع نیــازمنــد است و ورود بـه عـرصـۀ تــحقیــق در ادبیــات بــه روشــی علـمی و قاعـدهمنـد مستلزم گذر از موانعی است که بیتوجهی به آنها از منظر آسیبشناختی زمینهساز خلل و نقصان در کار خواهد بود.