یادداشت

نوشتار مشارکتی؛ پیشینه، تعریف و ویژگی‌ها دکتر سپیده محمداسماعیل‌زاده

مستند

هرگز شاهد یک شاهکار که حاصل همکاری چندین نفر باشد، نبوده‌ایم. (ژان دو لا برویر)


نوشتار مشارکتی موضوعی بحث‌برانگیز در تاریخ ادبیات جهان است که تاکنون به‌ندرت به آن پرداخته شده است. تصور غالب همیشه بر این بوده است که اثری درخور نام، باید یک پدیدآورنده داشته باشد. منتقدان ادبی تنها برای تقلیل این پدیده به تمرینات نویسندگی برای نویسندگان مبتدی و عامه، آن را مورد بررسی قرار داده و به آن به دیدۀ تحقیر نگریسته‌اند، زیرا نوشتن درحالت‌کلی امری فردی است. درنتیجه، با وجود گذر قرن‌ها، دیدگاه لابرویر، این اخلاق‌دان قرن هفدهم فرانسوی همچنان در ادبیات امروز غالب است.

نوشتار مشارکتی در طی قرن‌ها، درست همانند امروز وجود داشته است و همواره نویسندگان کلاسیک و معاصران ما آن را به انجام رسانده‌اند. اما این همکاری ادبی و هنری تاکنون به‌درستی درک نشده و معنای آن دچار سوءتفاهم و تعاریف نامرتبط بوده است. باوجوداین، چنین پدیده‌ای سزاوار بررسی و بازبینی بدون غرض‌ورزی است، زیرا «این انسان‌ها هستند که خلق می‌کنند و نه یک انسان» (الکساندر دوما).

نوشتن با هم و روبه‌رو قرار دادن دو دیدگاه به‌راحتی ممکن نیست، زیرا حتی تصور اینکه چهار دست و دو ذهن خلاق در کنار هم قرار بگیرند که به ایجاد اثری منجر شود، کلیشۀ تنهایی نویسنده و خالق یکتای اثر را زیر سؤال می‌برد. اما نمی‌توان انکار کرد که «شاهکارهای ادبیات جهان مانند کتاب مقدس، هزارویک شب، مهابهاراتا، عاشقانۀ گل سرخ، دایره‌المعارف دیدرو، دُن جیووانی، [...] کنت مونت کریستو، مانیفست حزب کمونیست، جزیرۀ گنج، جزیرۀ اسرارآمیز، ضد ادیپ و بسیاری دیگر از آثار ماندگار ادبی جهان» با همکاری ساخته نشده‌اند. این آثار برجستۀ هنری در فرایند و درجات بسیار متفاوتی با مشارکت دو یا چند نویسنده پدید آمده‌اند. 

همان‌طور که الکساندر دوما، نویسندۀ شهیر فرانسوی قرن نوزدهم می‌گوید:

این انسان‌ها هستند که اختراع می‌کنند و نه یک انسان. هریک به‌نوبت می‌آیند، در وقت خود آنچه را که پدرانشان می‌دانستند تصاحب می‌کنند و در ترکیبات جدید پیاده می‌کنند و پس از افزودن مقداری به مجموع دانش بشری می‌میرند. در مورد آفرینش، من معتقدم که خود خدا وقتی انسان را آفرید، نتوانست یا جرئت نکرد ابداع کند، پس او را آینه وجود خویش قرار داد.

شکسپیر زمانی‌که منتقدی احمق او را متهم کرد که گاهی اوقات صحنه‌ای کامل را از برخی از نویسندگان معاصرش گرفته و کپی کرده است، پاسخ داد: «او دختری است که از جامعۀ بد بیرون کشیده‌ام تا به جامعۀ درستی وارد کنم». مولیر به‌بیان ساده‌تر می‌گوید: «آنچه را مال من است می‌گیرم یا آن را پیدا می‌کنم». و شکسپیر و مولیر حق داشتند، زیرا انسان هوشمند دزدی نمی‌کند، او فاتح می‌شود. 

بـــه‌بیـــان دیـــگر، ایـــده‌هــای مـا در ناب‌ترین حالت ممکن مجموعه‌ای از آموخته‌های ماست.

مــعنـــای اصــطلاحـات همکاری و نوشتن مشارکتی در حال بحث، بسط و پالایش است و ما هنوز تعریف دقیقی از این موضوع نداریم، به این دلیل که نوشتار مشارکتی مسئله‌ای جدید در علوم انسانی است و تعاریف ‌و نظریه‌های متفاوتی را دربر می‌گیرد. نوشتن مشارکتی شکلی از نوشتن است که در آن دو یا چند راویِ «من» به شیوه‌های کمابیش آشکار به «ما»ی کاملاً متفاوت تبدیل می‌شوند. درواقع، نوشتن با هم، تألیف چندگانه، نوشتن با چهار دست، باهم‌نویسی، به رویکرد آگاهانه یا ناآگاهانه دو یا چند فرد در توسعۀ یک اثر هنری، سینمایی، ادبی، موسیقایی و غیره اشاره دارد. نوشتار مشارکتی سنتی قدیمی در ادبیات پلیسی عامه‌پسند جهان خصوصاً آمریکایی بوده است. ازجمله می‌توان به‌ جان و وارد هاوکینز، دو برادری که با همکاری مشترک در دهۀ 50 میلادی داستان‌های سریالی می‌نوشتند، اشاره کرد. همچنین می‌توان از پیر بوالو و توماس نارسژاک، داستان‌نویسان جنایی کلاسیک، فرانسوی نام برد. این دو نویسندۀ فرانسوی نگارش اثر را به‌گونه‌ای تقسیم می‌کردند که یکی طرح کلی داستان و دیگری فضای داستان را شکل می‌داد. موفقیت این دو بسیار چشمگیر بود به‌گونه‌ای که با امضای بوالو نارسژاک، 43 رمان، صد داستان کوتاه و ده‌ها کتاب برای کودکان منتشر کردند. سرگیجه ساختۀ آلفرد هیچکاک با اقتباس از رمان از میان مردگان، اثر این دو نویسنده در سال ۱۹۵۴ بر روی پرده سینما رفت.

رمان پلیسی، رمان ماجراجویانه، رمان عامه‌پسند، رمان‌های علمی _ تــخیــلی و تــمام کــتاب‌هــایی که بخشی از ادبیات سرگرمی هستند، در بسیاری اوقات از شیوۀ  نوشتار اشتراکی بهره می‌برند. درواقع، در سنت رمان‌های دنباله‌دار سریالی، این آثار بهتر عمل می‌کنند، زیرا مملو از اکتشافات، عجایب‌وغرایب، پیچش‌ها، گستاخی‌ها و ابداعاتی هستند که اگر نویسنده به‌تنهایی در خلوت خود کار می‌کرد، شاید به خود اجازۀ این بلندپروازی را نمی‌داد. زمانی‌که با هم هستیم، جرئت تخیل و بلندپروازی داریم. علاوه‌براین، افکار در کنار هم تزاید و هم‌افزایی دارند.

از کارهای مهمی که در مورد نوشتار مشارکتی در ادبیات انجام شده است می‌توان به کتاب مرجع ما یک دیگری نوشتۀ دو نویسنده به نام‌های لافون میشل، پیترز بنوآ اشاره کرد. این کتاب نقطۀ عطفی در تغییر نگرش ما بر مفهوم نویسنده در آفرینش ادبی است. 

این کتاب به بررسی زندگی و آثار نویسندگان بزرگی می‌پردازد که آشکار و نهان به خلق آثار مشارکتی پرداخته‌اند و نتیجۀ تحقیقی مشارکتی است که حدود 16 سال پیش انجام شد. بنوآ پیترز و میشل لافون در این کتاب با هم متحد شدند تا در پروژۀ ادبی خود به بررسی 17 گروه از نویسندگان قرن نوزدهم و بیستم بپردازند که به کشورها و ژانرهای مختلف تعلق دارند و انواع بسیار متنوعی از همکاری را ارائه می‌دهند. 

نویسندگانی چون برادران گنکور، مارکس و انگلس، ارکمان و چتریان، برتون و سوپو، بیوی کاسارس و بورخس، دلوز و گاتاری و غیره.

این دو نویسنده قصد نوشتن کتاب جامعی را نداشته‌اند، اما این کتاب خلاقانه نمایندۀ روش‌هایی است که دو نویسنده می‌توانند با هم و در کنار هم کار کنند. نویسندگانی هستند که با هم، منابع، اسناد و نوشتار را به اشتراک می‌گذارند. مثل الکساندر دوما و اوگوست ماکه، یا نویسندگانی که فصل‌ها را با هم تقسیم می‌کنند، کسانی که دست در دست هم می‌نویسند و همین‌طور آن‌هایی که کارگاه‌هایی تشکیل می‌دهند که در آنجا نویسندگان مبتدی به همکاری با استادان می‌پردازند. مانند: هقژه، خالق کتاب‌های تن تن که همکاری دو، چهار، شش، هشت نفری و یا بیشتر از آن را نشان می‌دهد. نوشتن مشارکتی فرضیۀ ساده‌ای به‌نظر نمی‌رسد. این همکاری ممکن است ناشی از مشارکت آگاهانه و داوطلبانۀ نویسندگان مربوطه باشد که نوشتاری حقیقتاً مشارکتی است. یا اینکه نوشتن با هم، هدف اولیۀ نویسندگان در پروژۀ پدیدآوری اثر نبوده و در طول زمان شکل گرفته است. بااین‌حال در بررسی زندگی‌نامۀ ایــن نـــویسنـــدگان درمی‌یــابیم که همیشه هدفی مشترک در میان بوده است. در اکثر موارد، رابطۀ خـــانوادگی، دوستانه یا عــاشقــانه بوده که هنرمندان همکار را متحد می‌کـــرده است. نــوشــتن مشارکتی اشکال مختلفی داشته است که می توانسته از دفترچۀ خاطرات مشترک تا خـودزندگی‌نامه‌نویسی بــا هم را دربر بگیرد. برای مثال، می‌توانیم به دفترچۀ خاطرات براداران گنکور اشــاره کنیـــم کــه از سال ۱۸۵۱ تـا ۱۸۵۵/۱۸۵۴، دو برادر به‌تناوب در نسخۀ خطی اولیه می‌نوشتند و این تغییر خط و تغییر نویسنده در نسخۀ خطی به‌وضوح قابل مشاهده است. اما در نسخه‌های چاپ‌شده در بین سال‌های ۱۸۵۵ تا ۱۸۷۰ این تفاوت دیگر قابل تشخیص نیست. بــــرادران گــنـکـــور دو نـــویـســـنـدۀ فـــرانـســـوی قـــرن نوزدهم بودند. معمولاً این دو برادر را، پیش از امیل زولا، بنیان‌گذار ناتورالیسم ادبی می‌دانند. این دو تمامی آثارشان را با مشارکت یکدیگر تألیف کردند و در تمام دوران حیاتشان از یکدیگر جدا نشدند.

البـــته در مـــورد زنـــدگی‌نامــه‌ها و زندگی‌نامه‌های خــودنوشـت، نوشــتار با هم و مــشارکتی ســاختار و پیکربندی‌های بسیار متفاوتی را دربر می‌گیرد. برای مثال، می‌توانیم به کتاب خاطرات مشترک دنیل زیمرمن و کلود پوژاد-رنو در سال ۱۹۹۵ اشاره کنیم. این دو نویسنده در دو فصل اول کتاب، هرکدام به‌طور مجزا و به دو سبک کاملاً متفاوت (فصل اول توسط زیمزمن و فصل دوم توسط پوژاد-رنو) زندگی خود قبل از آشنایی‌شان را به رشتۀ تحریر درآورده‌اند. فصل‌های بعدی کتاب به‌صورت کاملاً مشترک نوشته شده است. به این‌گونه که این دو نویسنده با کمک رونویسی مصاحبه‌هایشان که با میانجی‌گری شخص ثالثی انجام شده است، کتاب خود را به پایان  رساندند.

در مواردی با نوشتار مشارکتی مداخله‌ای نیز مواجه می‌شویم. به این‌صورت که یادداشت‌های فرد دوم بر روی متن اولیه می‌نشیند و به هم پیوند می‌خورند. از سال ۱۹۱۳، ژان ریچارد بلوخ دفترچه‌هایی را نگه می‌داشت که در آن یادداشت‌های خود، پروژه‌های ادبی، کپی‌هایی از نامه‌های ارسالی او، و گاهی دغدغه‌های شخصی خود را در آنها می‌نوشت. این نوشته‌ها به یکی از دوستان نویسنده، خانم جنــی دو واســــون (۱۸۷۲-۱۹۲۰) برای ویراستاری سپرده شد. جنی دو واسون از نقش خود به‌عنوان کپی‌نویس راضی نبود. او روی یادداشت‌ها اظهارنظر می‌کرد و از این‌طریق متنی محاوره‌ای بین نویسنده و کپی‌نویس ایجاد شد. در وصیت‌نامه‌ای که در سال ۱۹۲۰ نوشته شد، ژان ریچارد بلوخ آرزوی انتشار پس از مرگ این دفترچه‌ها را با عنوان «گفت‌وگوی دو سایه» ابراز کرد. 

با بررسی همکاری در بین این نویسندگان به این نتیجه می‌رسیم که تقابل افکار، تبادل نظر و به اشتراک‌گذاری ایده‌ها ازطریق گفت‌وشنود از اقدامات ابتدایی و اجتناب‌ناپذیر در این شکل از نوشتن است. 

بااین‌حال، هر تمرین مشترک روش خاص خود را می‌طلبد. درواقع، نوشتن چنددستی به روش‌ها و اشکال مختلفی کار می‌کند. درنتیجه، می‌توان گفت که این فرم نوشتاری ترکیبی از مراحل شنیدن، بیان کردن، به تحریر درآوردن، بررسی کردن، دوباره و دوباره نوشتن است و این‌گونه است که ثمرۀ آن محصولی تنیده‌درهم خواهد بود که گاهی نمی‌توانیم تشخیص بدهیم چه کسی چه مسئله‌ای را در این شکل از نوشتار بیان کرده است. همان‌طور که در مقاله‌ای با عنوان «نوشتن با چهار دست» می‌خوانیم: «احساسات، همدستی، رویـــکرد به مــوضوعــات مــشترک، ایده‌های پیشنهادی، همۀ اینها با میل به نوشتن، موتورهایی هستند که این ماشین تحریر جمعی را به حرکت درمی‌آورد».

نــوشـــته‌هـــای مشــارکتـــی خـود سؤالات جالبی را پدید می‌آورد. برای مثال، کدام ضمایر («ما، من» یا «او، او»)را انتخاب کنیم؟ چگونه انتخاب‌های زیبایی‌شناختی هر شخص را با دیگری تطبیق دهیم؟ چگونه می‌توان زندگی‌نامۀ دو شخص را بدون غلبۀ تأثیر یکی از دو «من» بر دیگری به رشتۀ تحریر درآورد؟ و درنهایت، نتایج این‌گونه همکاری‌ها پس از اتمام کار و پدید آمدن یک اثر به چه سویی خواهد رفت؟ درواقع، نوشتن مشارکتی با حضور دو نویسنده باعث ایجاد یک سیستم بیانی جدید می‌شود، چهرۀ قدرتمند نویسنده را متزلزل می‌کند و به نوع خود تمرینی برای صمیمیت می‌سازد.