گفت و گو

شعر انقلاب اسلامی از باورهای انقلاب سخن می‌گوید

شعر انقلاب اسلامی

دکتر غلامرضا کافی، شاعر، نویسنده، پژوهشگر، و عضو هیئت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه شیراز است. بیشتر پژوهش‌های ایشان در حوزۀ شعر معاصر و ادبیات پس از انقلاب اسلامی است. تاکنون 33 عنوان کتاب چاپ كرده‌اند كه از آثار پژوهشی‌شان می‌توان به پژوهش‌نامه ادبیات انقلاب اسلامی (1393)، شرح منظومه ظهر تحلیل شعر عاشورا از آغاز تا امروز (1389) و دستی بر آتش شناخت شعر جنگ ( 1381) اشاره کرد. عنوان برخی از دیگر آثار دكتر كافی عبارت است از: بهار در برهوت، رنگ خدا، واقعه، تاوان تنهایی،ترانک‌ها، همین زنجره تا صبح و... دکتر محمدرضا سنگری، فاطمه سنگری و مسعود امیرخانی در دفتر اندیشکده میزبان دکتر کافی بودند که متن آن تقدیم می‌شود. 



از اینكه وقتتان را در اختیار اندیشهنامۀ پایداری گذاشتید، بینهایت سپاسگزاریم. مسلماً برای هر امر و مسئلهای که میخواهیم در برخورد اول به آن بپردازیم، رسیدن به تعریف آن امر و مسئله در گام اول قرار دارد. خواستم از محضر حضرتعالی خواهش کنم که از دیدگاه و نظرگاه خود، شعر انقلاب اسلامی را تعریف كنید. آیا شعری را که در عصر انقلاب اسلامی سروده میشود میتوان شعر انقلاب اسلامی نامید؟ بهدیگرسخن، آیا شاعری که شعرش متناسب و متناظر با ارزشها و گفتمان انقلاب اسلامی است شاعر انقلاب اسلامی است؟ اگر لطف بفرمایید مؤلفههای کلیدی در تعریف شعر انقلاب اسلامی را برشمارید ممنون میشوم.

بسم الله الرحمن الرحیم. از جناب دكتر سنگری و دوستان اندیشكده كه سبب خیر این دیدار و گفتوگو شدند تشكر میكنم. بله، مسئلۀ اول در بازشناخت هر مسئلهای در مقولههای ادبی طبعاً تعریف است و اتفاقاً فکر میکنم این مسئله از دغدغههای دکتر سنگری بوده است و معمولاً سعی كردهاند در کارهایشان تعریفی از مقولات ادبی ارائه دهند. برهمیناساس، من هم در پژوهشنامۀ ادبیات انقلاب سعی کردم در مباحث اول حتماً تعریفی داشته باشم که کلیدواژۀ من در آن تعریف، باورمندی به انقلاب اسلامی است. آن چیزی که ادبیات انقلاب اسلامی نام میگیرد یا بهطور جزئی در شعر انقلاب اسلامی، آثاری است که در پیوند با باورهای انقلاب اسلامی سروده میشود و الزاماً نگاه تأیید در موضوع دارند چون اگر غیر از این باشد، فقط یک زمان را دربر میگیرد. البته ما برای سبکشناسی و دورهبندی حتماً به زمان و به بسامد ویژگیها احتیاج داریم، اما در اینجا اصلاً بحث سبک را نداریم و در ابتدا میخواهیم بدانیم که تعلق به آن موضوع دارد یا خیر؟ وقتی میخواهیم دورههای شعر بعد از انقلاب اسلامی را بررسی کنیم، ممکن است این کلیدواژه خیلی اهمیت نداشته باشد، اما زمانیکه عنوانِ اضافی این کار را استفاده میکنیم_ که من در كتاب پژوهشنامۀ ادبیات انقلاب در «صفت» یا «مضافالیه» بودن آن بحث كردهام و بهنظر میرسد که صفت باشد_ آنوقت «شعر انقلاب اسلامی» شعری میشود كه هم «انقلابی» است و هم دیدگاه «اسلامی» دارد و این همان بحث باورمندی است. بنابراین، شعر انقلاب اسلامی یا ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیاتی است که در آن از باورهای انقلاب اسلامی سخن میگوید و از این باورها دفاع و حمایت میکند.

 

آقای دکتر، شما مطرح کردید که اصلْ با باورمندی است، اما آیا میشود مشخص کرد که «از» تا «تا»ی شعر یا ادبیات انقلاب اسلامی چه زمانی بوده است و چه مرحلهها و چه دورههایی را پشت سر گذاشته است؟

در این حوزه، یک اصطلاحی داریم به نام «ادبیات انقلابی»، که اتفاقاً زمان مند است و زمان را نشان میدهد و توضیح آن را در مقدمۀ پژوهشنامه بیان کردهام. بازۀ زمانی ادبیات انقلابی در حقیقت «از» سال 1342 (كه مبنا را آقای دكتر سنگری گذاشتهاند) است که ابتدا از یک تپش و تنش سیاسی شروع میشود و در پی آن، طبعاً، آثار ادبی شکل میگیرد. این آثار گاهی ناشناس هستند، اسم ندارند، سلحشوری و تپندگی دارند. این زمان، زمانِ «ادبیات انقلاب» نیست، اما زمانِ «ادبیات انقلابی» هست.

اما زمانیکه ما بحث «باور» را مطرح میکنیم، بهنظر میرسد زمانِ ادبیات انقلاب باید از همان ابتدای انقلاب یعنی سال 1357 شکل گرفته باشد، اگرچه ریشۀ آن را میتوان در دوران مشروطه هم دید؛ حتی میتوان بنیانهای معنایی و محتوایی ادبیات انقلاب اسلامی را در شعر شاعرانی ببینیم که حتی همراهی با شعر انقلاب نداشتند و حتی گاهی سر ستیز هم داشتند. این نكته را هم باید مدنظر داشت كه بین متن هیچگاه گسست پدید نمیآید و هیچوقت مرز مقطوعی نداریم، بنابراین حتماً با گذشتۀ خود پیوند و ارتباط دارد. زمانیکه جریان نئوکلاسیک شروع میشود و اصلاً بحث مذهبی و انقلابی ندارد، اما میبینیم برخی شعرهای سالهای 55 و 56 به پیوستِ ادبیات انقلاب اســـلامی اســت. بـــهعنـــوان مثــال، عباس صادقی پدرام هم نوجویی نئوکلاسیکها را در قالب كلاسیك مطرح میکند و هم زبانش زبان تپندۀ انقلابی است. نصرالله مردانی در شعرهایی که در همین عصر گفته و در انقلاب اسلامی مطرح نکرده است، هم شیوۀ عباس صادقی را دنبال میکند و هم از نظر محتوایی، محتوای انقلابی را.

با هجوم هولبار تیرگی در شامگاه وحشت

آید از صحرای ظلمت گرگ خونآشام وحشت

یا با ردیف «وحشت» فضای آن زمان را تداعی و تصویر میکند و از نظر سبک و ویژگیهای سبکی و زبانی دقیقاً نئوکلاسیک است ولی نگاه کاملاً معترض و سیاسی به موضوع و علیه نظام را دارد و منعکس میکند. پس ریشۀ ادبیات انقلاب اسلامی ممکن است حتی تا مشروطه هم کشیده شود، اما به معنی این نیست که ادبیات انقلاب اسلامی هستند و در زمرۀ «ادبیات انقلابی» قرار میگیرند كه پرشور و باحرارت و بهشدت شعارزده هستند و معنا برایشان خیــلی مهــم اســت. در صــورت یــا برای صـورتپــردازی کــاری انجــام نمیدهند و ناشناس هســتـــنــد و یــــکــی از مــهــمتــریـــن ویـــژگـیهایــشان هـــمیــن نـاشنــاس بودن (بهسبب ترس از مطرح كردن نامشان) است.

جناب آقای دکتر، بهنظر شما برای آن بخشی كه به ریشهها و سرچــشمههــای شــعر انقــلاب برمیگردد میتوان نامی تعیین کرد و آیا شما آن را ادبیات پایداری میدانید یا نام دیگری بر آن مینهید؟

بهنظرم آنها درآمد ادبیات انقلاب اســــلامی هـــستــنـد ولــی در قــالــب ادبیات انقلابی مطرح میشوند. شعر مشروطه هم ادبیات انقلابی است گرچه ممکن است بنیان مذهبی آنچنان كه باید و شاید در آن مطرح نباشد. اتفاقاً در شاعران مشروطه، كسی که سمتوسوی مذهبی داشته باشد خیلی کم است، ولیکن در ادبیات سال 1342 میبینیم که نعمت میرزازاده از امام حسین(ع) صحبت میکند و بهنظر میرسد آن انگارههای مذهبی كه به خاطر قیام امام خمینی مطرح میشود، ذهن شاعر را درگیر میكند و مجبور میشود آن را بازتاب دهد.

دکتــر محــمدرضا سنــگری: واقعاً درست است. دین در دورۀ مشروطه در مرکز توجه نیست و یک وجه انضمامی دارد، ولی در این دوره در مرکز توجه شاعران قرار میگیرد. یكی از كـســانــی كــه در دوران مشروطه كارهایش وجه دینی و واژگان دینی دارد، مـــرحــوم نســیــم شــمــال است.

حتی برعکسش هم بوده است. یک سری مثل عارف میآیند و در ستیز با مظاهر دینی هم بودهاند و حتی از استالین حرف میزنند، چون شرایط و موقعیت از جهت فکری بسیار بلبشو بوده است. حتی یك نفر مثل تقی رفعت كه زیر سایۀ محمد خیابانیِ روحانی كار میكرده ولی این تفكر دینی را ندارد.

 

 آقای دکتر، اگر ممکن است در مورد دورههای شعــری بعــد از انقــلاب و جریــانهایی كــه بــعــد از تولد شعر انقلاب اسلامی به وجود آمد مطلبی بیان کنید؟

یك بحثی كه من در مورد موضوعات دارم این است که ریشۀ ادبیات پایداری را به دورههای خیلی دور و کهن میبریم؛ من حتی به شوخی گفتهام با این كار، امرءالقیس را هم میتوان شاعر پایداری بنامیم. البته این كار درست است و ما باید ادبیات پایداری را بهنوعی در ادبیات اسلامی ببینیم، یعنی ادبیات پایداری همزمان با شروع اسلام دیده میشود. اما اینها هر نامی كه داشته باشند_ چه ادبیات پایداری چه ادبیات مقاومت_ در ادبیات گذشتۀ ما عنوان نشده و مطرح نبوده و از ادبیات انقلاب اسلامی برآمده و در ادبیات انقلاب اسلامی واقع شده است. اگر چنین مفاهیمی هم مطرح بوده، بیشتر تحت نام «شعر سیاسی» یا «شعر چریكی» یا «شعر سیاه» بوده است. ولی ادبیات پایداری که یک الزامِ حتمیاش بحث دین و باورهای دینی بوده است، به آن معنا مطرح نبوده است. بعد كه انقلاب رخ میدهد، در یك دورۀ كوتاه ادبیات انقلاب داریم، اما ادبیات دفاع مقدس یک جزئی است که همۀ کل را میپوشاند و چیزی از ادبیات انقلاب باقی نمیماند، مگر آنكه بگوییم بعد از پایان جنگ دوباره مطرح شد كه در این دوره هم سایۀ دفاع مقدس بر ادبیات انقلاب بسیار سنگین است.

اگر بخواهیم بهصورت دههای برخورد کنیم، باید سالهای قبل از دهۀ60 را برای ادبیات انقلاب اسلامی و شکلگیری آن درنظر بگیریم؛ دهۀ جنگ را برای ادبیات جنگ بگذاریم چون آن سالها هفتۀ جنگ و حتی كنگرۀ شعر جنگ برگزار میشد؛ دهۀ 70 رویکرد دوبارهای به ادبیات دفاع مقدس میشود از این جهت که ما در زمان جنگ نمیتوانیم خیلی از صحبتهای منفی راجع به جنگ را بازگو کنیم و خیلی از عواطف جنگ در زمان جنگ پوشیده هستند، ولی بعد از جنگ این عواطف بروز میکنند. یک دهه میگذرد تا فرزندان شهدا تقریباً بزرگ شوند و درد را بیشتر میفهمند و گاهی حتی شاعر هم میشوند و عواطف از خاکستر جنگ سر برمیآورند و مثل شرایط آغاز جنگ نیست كه شعرها بیشتر برای حفظ روحیۀ سلحشوری مردم است و بیشتر از شجاعت گفته میشود و عواطف جنگ کمتر بروز میکند. دورۀ اول در حقیقت «شعر تهییج و تحریض» است، اما دورۀ دوم «شعر عاطفهمند» انقلاب اسلامی است که در جهت عواطفی مطرح میشود که از دفاع مقدس برآمده است.

امروز، در فضای ادبی با موضوعات تازهای همچون مدافعان حرم، مدافعان سلامت یا حتی مدافعان امنیت روبهرو هستیم، آیا شما این موضوعات را ذیل ادبیات انقلاب اسلامی میدانید؟

قطعاً همینطور است. ادبیات_ چه انقلاب اسلامی چه دفاع مقدس_ بهشدت «روزآمد» است و چون شعرِ آگاه و مردمگرا، و دگراندیشی (به این معنا که به دیگران میاندیشد. چون در یک تقسیمبندی، ادبیات را به ادبیات خودخواه، خداخواه و دیگرخواه بخش كردهاند) است، اگر یک زلزله یا سیلی هم اتفاق بیفتد، حتماً در این ادبیات منعکس میشود. شاید بتوانیم حوادثی را که در کشور اتفاق می افتد ادبیات انقلاب بدانیم، اما چیزهایی را که بُعد سیاسی و بُعد فرامرزی دارد ادبیات مقاومت یا پایداری بنامیم، چون آن شاخصۀ فرامرزی بودن را نمیتوان ویژگی ادبیات انقلاب اسلامی دانست. مثلاً شعرها دربارۀ حوادث اخیر افغانستان_ كه خودم هم دو شعر گفتهام_ طبعاً ادبیات پایداری هستند نه ادبیات انقلاب، اما این به معنی هوشیاری و بصیرت و زمانآگاهی است که در شعر انقلاب تعبیه شده است؛ آنقدر که ما در مورد افغانستان و بوسنی و فلسطین شعر گفتهایم، خودشان نگفتهاند. البته ما دهۀ 80 متفاوتی هم داریم که بیشتر شعرِ زبانگرا است، چون در دهههای قبلی مجالِ صورتپردازی كلام وجود ندارد؛ بنابراین نسل جدیدی پدید میآید و ضرورت این دهه است که تحولی پیدا میكند. شعر در این دهه با شعر دهۀ 70 و «شعر حركت» و با نوجویی و غزل متفاوت/ غزل پستمدرن/ فراغزل برخورد میکند که نمایندگانشان همین بچههای انقلاب اسلامی هستند و با جریان انقلاب اسلامی همسو هستند.

 وضعیت شعر انقلاب اسلامی را در استانها چطور میبینید، خصوصاً در مورد استان فارس که شما از چهرههای شاخصش هستید. 

 دکتر سنگری: قبل از اینکه دكتر كافی پاسخ بدهند، توضیح مختصری را باید عرض کنم. ما در اندیشکده ادبیات پایداری طرحی را با نام «تاریخ ادبیاتنگاری انقلاب اسلامی در استانها» مطرح کردهایم، چون احساس میکنیم که سرمایهها و نسلی که سازندۀ این ادبیات هستند بهمرور از میان ما میروند و ضمن آنكه خطر واژگونهنگاری و تحریف نیز این موضوع را تهدید میکند و برای شناخت وضعیت ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در استانها دیر هم شده است؛ شاید یک دهۀ دیگر اصلاً چیزی باقی نمانده باشد یا خیلی چیزها از دست رفته باشد. من گاهی مثالی میزنم که روزگاری در ایران تلگراف بود، پدیدهای که ایرانی اطنابگو را بهسمت ایجاز کشاند. وقتی پیامی میخواستیم بفرستیم، باید به تعداد كلمات پول میدادیم و ناگزیر بودیم بسیار كوتاه و فشرده حرف بزنیم. این پدیده، ادبیاتی را در ایران خلق کرد و یک دورۀ گذار از آن اطنابگویی و مفصلگویی ایرانی (مثلاً در منشآت میبینیم كه پادشاه میخواهد با نامهای از شخصی دعوت كند؛ هشت نُه صفحه وصف اسبش را میگوید و آخرسر در دو خط طرف را هم دعوت میكرده) به موجزگویی کشاند و متأسفانه این ادبیات ثبت نشد و از بین رفت. خاستگاه این سؤال به این مسئله بازمیگردد. آقای دکتر كافی بهطور مشخص به کل ادبیات ایران اشراف دارند ولی میخواهیم بهطور ویژه بفرمایند وضعیت ادبیات انقلاب اسلامی را در استان فارس چگونه میبینند؟ توضیح کوچک دیگر اینكه یکی از شاخههای شعر انقلاب اسلامی، شعر مذهبی است که خود سه شاخۀ «ستایشی» و «نیایشی» و «حکمی و موعظی» دارد و در استان فارس بهخوبی به آن پرداخته میشود.

بنده اول عرض کنم که برای این تقسیمبندیها باید به دکتر سنگری پناه ببریم، چون ذهن تقسیمگری دارند و اگر این تقسیمبندیها تدوین هم بشود، بسیار عالی خواهد بود. اما در مورد استان فارس؛ خب استان فارس همیشه در شعر نمایندگی کرده است و این طبیعی بوده است. اما در شیراز یك خاصیت دیگر هم داشت كه جریان دگراندیشی هم در آنجا قوی بود. مثلاً از بیست نفری كه نامه حمایت از سلمان رشدی را امضا كردند، چهار نفرش شیرازی بودند و همیشه این دو جریان و دو قطب با هم حرکت میکردند و از آغاز همیشه این تضارب وجود داشته است. اما هم بهدلیل روحیۀ مذهبی و هم بهدلیل وجود کسی مثل نصرالله مردانی_ که یکی از چهار پنج نفر عمدۀ ادبیات انقلاب است و آن زمان به همراه آقای جمالی و دهبزرگی انجمن داشتند_ طبعاً این جریان هم قوی بود. البته وقتی آقای جمالی فوت كردند، آن تپش كمی فروكش كرد و آن محفلی كه نامش انجمن شاعران انقلاب بود، اكنون به انجمن شاعران شیراز تغییرنام داده است. به همین اعتبار از آن رویكرد به مقدار قابلتوجهی كاسته شده است ولیكن چون آن سابقه وجود داشته، هنوز ادبیات انقلاب اسلامی نمایندگی خیلی خوبی در استان فارس میكند. اینكه میگویم جریان شعر از تپش افتاده است، از آن طرف هم نمایندۀ واگرایی در شعر فارس نداریم. خوشبختانه امروزه، کنگرهها و برنامهها جریان انقلابی را زنده نگه داشته است هرچند رمق ندارد ولی قویتر از آن جریان واگرا است. تفاوتی كه میان این دو جریان وجود دارد این است كه جریان واگرا جریانهای متفاوتی هستند، اما جریان همگرا یك جریان انقلابی و مذهبی است و تشتتی ندارند. البته بهنظر میرسد جریان مذهبی بهتدریج زاویه میگیرد و بیشتر به بحث مذهبی میپردازد. بهنظرم، قوت و ضعف جریانها در هر استان متفاوت است. مثلاً استانی که جریان واگرایی قوی نداشته باشد، طبعاً جریان مؤثر همان جریان انقلابی و مذهبی است. به قوت و ضعف استانها در شعر هم باید توجه كرد. شاید برخی از استانها در شعر نمایندگی نكنند و برای انتخاب یك نفر شاخص باید بسیار بگردیم. طبعاً در فارس اینچنین نیست.

 

 دکتر سنگری: یک جریان قابل اعتنایی در شیراز و فارس وجود دارد که جریانی ملی است و آن «شب شعر عاشورای شیراز» است. اگر به این شب شعر هم اشارهای بفرمایید بد نیست.

عرض کردم که آن بنیان مذهبی در شیراز وجود دارد؛ ابن بطوطه در قرن هشتم میگوید به شیراز رفتم، قرائتی میخواندند که در کشورهای عربی ندیدم. این ازل را ما برای شیراز داریم. ضمن آنكه خودِ استوانههای حافظ و سعدی طبعاً نگهدارندۀ موضوعِ ادبیات بهطور كلی هستند و زمانیکه به محتوای آثارشان برمیگردیم، بحث مذهب و دیدگاههای مذهبی وجود دارد. وصال شیرازی 180 ترجیعبند مذهبی دارد و خوشنویس و قرآننویس هم بوده است. دورۀ قاجار هم، که دورۀ بسیار درخشانی در شعر مذهبی است و فكر میكنم دورۀ اول ما در شعر عاشورایی در همین دوره بوده اســت، شــاعرانــش یــا بــرای شـیراز هستند یا برای اصفهان. این باعث قوت بخشیدن به این موضوع شده است. من به کارهای چاپنشدۀ شاعران مذهبی شیراز (كه عمدتاً نسخههای خطی و دستنویس و نهایتاً چاپی در دهلی است) که نگاه میکردم، حدود 50 شاعر مذهبی داریم که از سال 1300 تا 1340 كار میكردهاند. طبعاً این مسئله وجه مذهب را حفظ میكند. بعد که جریان شعر عاشورا از سال 1365 در شیراز و چراغداری در دیگر شهرهای استان اتفاق میافتد، این مجموعۀ مردمی خیلی اثرگذار است. امروزه بهنظر میرسد هرجا که بنیان مذهبی بیشتر وجود دارد، جریان انقلاب اسلامی بیشتر حضور دارد و ترفند انقلاب اسلامی باید مذهبی باشد تا سیاسی. بالاخره سیاست شمشیر دولبه است اما مذهب نه. اگر انقلاب اسلامی در هیئت و قامت فعالیتهای فرهنگی_دینی كار شود، پایگاه بیشتری پیدا میكند. شما نگاه كنید هیچ شعری در ادبیات فارسی فرصت ده روزۀ محرم را ندارد.