یادداشت

ما و مسئله شدگی مسئله در ادبیات داستانی دفاع مقدس به قلم دکتر احمد شاکری

مسئله و مسئله شناسی


ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول حیات خود، متأثر از عوامل «مسئله‌ساز» و کنشگران «مسئله‌مند» مراتبی از «علم» و «جهل» را سپری کرده است. شناخت نظام حاکم بر ظهور و افول مسائل، قادر است تبیین دقیقی از جهت، منطق، شدت، نتیجه‌بخشی یا بی‌نتیجه بودن حرکت و تنوع و گستره متحرکین ارائه کند. تصور جاری، خاصه در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، اکتفا به «مسئله‌یابی» و احیاناً «توسعه و تفصیل مسائل»، «ترتیب و ترتب مسائل» و ورود به «مسائل نوپدید» است. این تصویر و تصور، به مسئله به‌عنوان «فرایند» و تابع «متغیرهای» گوناگون توجه نمی‌کند. علاوه‌براین، نوعاً با نگاهی تک‌ساحتی، استقلالی و غیرمرتبط، مسائل را منحصر در «تولیدات خلاقه» می‌داند. بحث از بررسی ساحت‌ها، آثار و لوازم و نحوۀ مواجهه ساحت ادبیات داستانی با مسئله، متفرع بر چیستی «مسئله» است. نفس «مسئله» موضوع پژوهش دربارۀ «مسئله‌شدگی مسئله» است. در صورت عدم وضوح «مسئله» نمی‌توان عوارض و لوازم و مراتب آن را تعیین کرد و فرایندی را که از «بی‌مسئله‌گی»، «جهل به مسئله» یا «غفلت از آن» آغاز شده و به «مسئله‌شدگی» می‌انجامد توضیح داد. برخی مؤلفه‌های «مسئله» بدین قرار است:
1. حکایت از واقعیتی بیرونی و مستقل از ذهنیت ادراک کنندگان دارد.
2. اخص از میل و نیازِ شدید است.
3. قابل توضیح و تنقیح علمی است.
4. کلی است و نه مصداقی.
5. واجد ارتباطات ارگانیک و معرفتی با دیگر حلقات هندسۀ معرفتی است.
6. قابل تفصیل و نظام‌بندی در قالب نظام مسائل خردتر است.
7. گره‌گشایی از آن آثار واقعی بی‌واسطه یا بالواسطه در پی دارد.
8. واقع‌گرایانه است نه آرمان‌گرایانه.
9. مبتنی‌بر معرفت و منتج از آن است.
10. نیازمند اندیشه‌ورزی است.
11. تصدیق به آن مرحله‌ای از مراحل پژوهشی است.
12. مشتمل‌بر غایت و مقصد مشخصی است. مسئله همواره در قیاس با وضعیت مطلوب شکل می‌گیرد.
13. نسبت شخصی با مدرک و یابنده مسئله برقرار نمی‌کند. مسئله برای همۀ ذی‌صلاحان به‌عنوان موضوع واحد و یکسان تلقی می‌شود.
14. قابلیت حل‌وفصل دارد.
15. مبتنی‌بر توجه مُشرفانه است.
«یافت»، «اولویت‌بندی» و «تفصیل» «مسائل» چالشی همیشگی ادبیات داستانی دفاع مقدس بوده و خواهد بود چراکه «کنش»ها و «پاسخ»ها، به‌تنهایی «راضی‌کننده» و «یقین‌آور» نیستند. کنش‌ها در مقابل «مسائل» و پاسخ‌ها در برابر «پرسش» ها قرار می‌گیرند و با آنها معنی می‌یابند. بدون توجه به مسائل، کنش- پاسخ‌ها سنجۀ دقیقی برای ارزیابی نخواهند داشت. موطن و زادگاهشان معلوم نیست و در معرض «زوال» و «شک» خواهند بود. چیستی ادبیات داستانی دفاع مقدس در هر دوره‌ای، نتیجۀ مجموعه‌ای از «انتخاب»ها در حوزه‌های عملی و نظری است. و هر انتخابی در صدد رفع «نیاز» بالفعلی در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس بوده است. زمانی می‌توان از درستی کنش-پاسخ‌ها اطمینان حاصل کرد که مسئله متناظر با آن فهم و تحلیل شود. حرکت از کنش- پاسخ، به مسئله-پرسش، در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس فرایندی کم‌پیشینه است. تاریخچۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس و آنچه در طول این چهار دهه رخ داده است نشان می‌دهد بروز خطا و نقص در پاسخ‌گزینی لزوماً به‌سبب عدم توانایی در حل مسائل-پرسش‌ها نبوده است بلکه آنچه از مسائل برای کنشگران «فعلیت» یافته و یقینی می‌شود اما در واقع مسئله نیست، منشاء چالش‌ها و بحران‌ها در این حوزه است. به بیانی، پس از حرکت از کنش-پاسخ به‌سمت مسئله-پرسش، نیازمند پرسش از نفس مسئله خواهیم بود چراکه گرچه به‌نظر می‌رسد «مسئله» نقطه آغاز حرکت به‌سمت پاسخ‌گزینی و کنشگری است، اما در واقع نفس «مسئله» برای «مسئله بودن»، نیازمند «مسئله شدن» است. عوامل مختلفی و بسیار متنوعی در ساحت ادبیات داستانی دفاع مقدس در شکل‌گیری تصور ما از «مسائل» دخیل‌اند. مسائل نه به‌صورت دفعی یا تصادفی که به‌صورت بطئی، مستمر و کاملاً علت‌مند نطفه‌بندی شده، تکامل یافته، متولد شده، به بلوغ رسیده و زایل می‌شوند.
مسئله‌شدگی مسئله به این موضوع می‌پردازد که در چه «فرایندی» ادبیات داستانی دفاع مقدس به مسائل بارور شده و با آنها مواجه می‌شود. به تعبیری، فرایند پاسخ‌گزینی نتیجۀ فرایند مواجهه و آن نیز مسبب از فرایند باروری است. سؤال این است که مسائل در چه شرایطی(زمانی، مکانی، گونه‌ای، اقتضایی) متولد می‌شوند، بطن‌های مختلفی که در حوزۀ ادبیات داستانی به مسئله بارور می‌شوند کدام‌اند، زیست مسائل و بلوغ یا نقص و ناتمامی آنها تابع چه ضوابطی است و اینکه زوال و ترک مسائل چگونه صورت می‌گیرد. و چگونه می‌توان «مسئله‌نما»ها یا «شبه‌مسائل» را از مسائل واقعی تمایز بخشید. تردیدی نیست که کنشگران ادبیات داستانی دفاع مقدس در نظامی از «مسائل» هویت خود را یافته و ادبیات داستانی دفاع مقدس را ساخته‌اند. این نظام است که کنشگران را از وضعیت موجود «راضی» یا «ناراضی» می‌سازد. حکم به «کم‌کاری» یا «ناکارآمدی» می‌دهد. مقصد و هدف نهایی را «در دسترس» یا «غیرقابل‌وصول» ترسیم می‌کند تا جایی که به‌نظر می‌رسد «مسائل» که همواره گسترۀ وسیع‌تری از «کنش-پاسخ‌ها» دارند، در ساخت هویت ادبیات داستانی دفاع مقدس تعیین‌کننده‌تر و کارآمدترند. بنابراین، پرسش از چیستی مسئله و چگونگی مسئله شدن مسئله به لحاظ «رتبی» و «روش‌شناسانه» مقدم بر پرسش از پاسخ‌ها و حتی «استقراء مسائل» است.
از جمله لوازم درک مسئله‌شدگی مسئله، شناخت «آوردگاه» یا «بطون» باروری ادبیات داستانی به مسئله است. در بادی امر به‌نظر می‌رسد با کلیت یکپارچه‌ای با عنوان «حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس» مواجه هستیم که به لحاظ نوع (داستان) و گونه (دفاع مقدس) تمایز یافته است. اما این کلیت در نگاهی دقیق‌تر از ارکانی مستقل تشکیل شده است. تعبیر «حوزه» نشان‌دهندۀ گستره‌ای است که «آثار داستانی مخیل» تنها یکی از ارکان آن هستند. کلیت یکپارچه این گستره، نتیجۀ هم‌نشینی، هم‌افزایی و تعامل ارکان مختلفی است که می‌توان شماره آن را در ذیل هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی دفاع مقدس به ده رکن (آفرینش، نقد ادبی، پژوهش ادبی، ترجمه، آموزش، نشر، اقتباس، حمایت، مدیریت، تبلیغ) ارتقا داد. ارتباط اندام‌وار میان این ارکان و تأثیر و تأثر آنها بر هم، بدین معنی است که مسائل هر رکن، مسئلۀ کلیت ادبیات داستانی نیز به‌حساب می‌آیند. اما این مسئله‌شدگی بالواسطه بوده، کلیت ادبیات داستانی و ارکان دیگر به‌سبب نسبت (طولی یا عرضی) که با یک رکن پیدا می‌کنند نسبت به مسائل آن رکن مسئله‌مند می‌شوند. طبعاً هریک از ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی دفاع مقدس به اقتضای ماهیت، کارکرد، اهداف، جوانب و تاریخچۀ خود در فضای ادبی کشور، «مستعد» مسئله‌یافتگی خواهند بود. و در نتیجه هر حوزه‌ای به تبع امکانات، وظایف و ابزارهایش به مسائلی که در آن قرار دارد پاسخ می‌دهد. البته زمینه‌ها، علل و اسباب مسئله‌مندی در ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی به‌سبب تفاوت‌ها در ماهیت، کارکرد و استعداد متفاوت است. با وجود آنکه پیوست انکارناپذیر میان ارکان هندسۀ معرفتی ایجاب می‌کند هر رکن نسبت به مسئله اختصاصی رکن یا ارکان دیگر، بالواسطه مسئله‌مند شود، باوجوداین، مرزهایی میان ارکان هندسه معرفتی وجود دارد که براساس آن، چگونگی، چرایی، زمان، مراتب و غایات مسئله‌مندی در هر رکن از ارکان پیش‌گفته با دیگری متفاوت خواهد بود. اذعان به این تفاوت، بدان معنی است که «بازتاب» مسئله در هریک از حوزه‌ها، نتیجۀ علل و ساختارهای منطقی موجد آن است. حتی می‌توان این نکته را نیز درنظر گرفت که هریک از ارکان هندسۀ معرفتی به‌عنوان حوزه‌های تخصصی، مستقلاً با عالم ادبیات داستانی مواجه می‌شوند و به اصطیاد و فهم مسائل اقدام می‌کنند. با تفاوت ارکان و علل تأثیرگذار در مسئله‌مندی آنها، با عرصه‌های متعددی در حوزۀ ادبیات داستانی مواجه خواهیم بود که ضمن ارتباط شبکه‌ای، از استقلال «عنوانی»، «کارکردی»، «غایی» و «نسبی» برخوردارند. درعین‌حال، کلیت یکپارچه‌ای را می‌سازند و هدف یگانه‌ای را دنبال می‌کنند. بنابراین سامان‌دهی، ترتیب‌بخشی، اولویت‌یابی و نظم و نسق در حوزۀ مسئله‌مندی ادبیات داستانی جز با توجه به غایت «کل بما هو کل» ممکن نخواهد بود چراکه در عمل، توجه به مسئله‌مندی یک رکن در مقابل ترک یا غفلت از مسائل در حوزۀ دیگر، می‌تواند غایت حرکت کلی ادبیات داستانی را کُند نماید. در نتیجه، با دو ساحت از مسئله‌مندی در ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی مواجه هستیم. نخست: مسئله‌مندی هریک از ارکان به مسائل اختصاصی خود (بی‌واسطه) و دوم: مسئله‌مندی هریک از ارکان به مسائل ارکان دیگر (بالواسطه). پس ازسویی با «تعدد» و «تنوع» مسائل و ازسوی‌دیگر با «تعدد» و «تنوع» حوزه‌ها و ارکان مسئله‌مند و در ضلع سوم با «تعدد» و «تنوع» پاسخ‌دهندگان به مسئله مواجه خواهیم بود.
نگاه رکنی در مسئله‌مندی در قیاس با کل، نگاهی «جزیی»، «طیفی» و «کرانه‌ای» است. گرچه هر رکن خود را در نسبتی با کل قرار می‌دهد چراکه بدون آن، رکنیت رکن درک نمی‌شود. اما لازم است سطح مسئله‌مندی خود را در نسبت با مسئله‌مندی کل بنابر هدف غایی مشخص کل، تعیین کند. به‌عنوان مثال، رکن پژوهش به‌سبب ماهیت «تحلیلگر»، «پرسشگر» و «نظری»اش می‌تواند نسبت به هریک از ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی مسئله‌مند شود. بنابراین، «پژوهش» قوام خود را در پرسشگری دربارۀ حوزۀ ادبیات داستانی می‌یابد. اما دو نقص به‌صورت توأمان حوزۀ پژوهش ادبیات داستانی را تضعیف کرده است. نخست مسئله‌مندی به بعض ارکان و ترک مسائل دیگر ارکان و مسئله دوم توجه و تمرکز و طرح مسائلی که در نسبت به کلیت ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی منجر به تأمین هدف کل بما هو کل نمی‌شوند. طرح پژوهش‌های «غیرکاربردی» یا «غیرنظام‌مند» از این منظر قابل‌تحلیل است.
بنابراین، در مسئله‌مندی حوزه‌ای چون ادبیات داستانی پیش و پس از مسئله‌مندی «ارکان»، به مسئله‌مندی «کل بما هو کل» باید توجه کرد. توجه پیشینی به مسئلۀ کلی نسبت به مسئلۀ ارکان سهامت مسائل رکن را با مسئلۀ کلی تعیین می‌کند. اینکه حل مسئله‌ای جزیی فارغ از هدف جزیی‌اش در نسبت با کل چه نقش مؤثری می‌تواند داشته باشد و توجه پسینی به کل، در یافت ثمرات و آثار حل مسئلۀ جزیی در کلیت کل مؤثر است. این توجه ازسوی‌دیگر نظامی را پدید می‌آورد که براساس آن، حل مسئله‌ای در یک رکن لزوماً به حل مسائل دیگر ارکان و کلیت کل نمی‌انجامد. بلکه ممکن است حل آنچه در یک رکن مسئله انگاشته شده به تولید مسائل دیگری در ارکان دیگر منجر شود.
اما در نگاهی جریانی-تاریخی، مسئله‌مندی در ساحت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی- خاصه دفاع مقدس- امری بدون پیش‌فرض و اصول موضوعه نبوده است. تحول ناشی از انقلاب اسلامی و صبغۀ فرهنگی و اجتماعی آن با تقویت «امکان» ادبیات داستانی انقلاب اسلامی زمینۀ مسئله‌مندی در این ساحت را در دورۀ جدید ادبیات داستانی فراهم آورد. ادبیات داستانی در این دوره صرفاً به بخشی از سنت‌های نوین روایی، جریان‌های ادبی و ارکان و ابعاد آن در دورۀ پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان جریان‌های ضد ارزش‌های دینی و انقلابی مسئله‌مند نبود تا این مسئله‌مندی فضای فرهنگی جامعه را نسبت به غیرهنجارها هشیار ساخته و به «دفع» آنها بپردازد. بلکه از همان آغاز «ادبیات داستانی انقلاب» به جریان‌های «مقابل» مسئله‌مند شد. به تعبیری جریان ادبی انقلاب اسلامی با پذیرش امکان قبول وصف انقلابی و دینی نسبت به «غیر» واکنش نشان داد. بنابراین، مسئله‌مندی به مسئله در مقابل «وضعیت ممکن»ی تصور می‌شد که می‌توان از آن به «سامان (قرار)مندی» یاد کرد. مسئله‌مندی تصدیق به «فقدان» چیزی است که سوی دیگرِ مسئله را می‌سازد.
«مسئله» در مفهوم «سؤال» در مقابل «پاسخ» قرار گرفته و حاکی از مجهولی نظری است. اما مسئله به‌مثابه «ناهنجاری»، «نقص» یا «نیاز» در مقابل «هنجار»، «سامان» و «برخورداری» قرار می‌گیرد. قرار گرفتن در وضعیت «مسئله‌مندی» به‌عنوان وضعیت «گذار» و «نامطلوب» در قیاس با وضعیت «مطلوب»، «کمالی» یا «هنجار» تعیین می‌شود چراکه بدون تصور سوی دیگر متوازن و متناسب با «مسئله» کنشگر مسئله‌مند از وضعیت گذار خارج نخواهد شد. مسائل براساس قُرب و بعدشان به پاسخ‌ها و هنجارها و لوازم و مقدمات و مقارناتشان برای نیل به آن دسته‌بندی شده، انتخاب شده و به‌سمت وضعیت هنجار حرکت می‌کنند و واکنش درخور را می‌پذیرند. بنابراین هرآنچه از وضعیت پایداری که برای پاسخ و هنجار انتظار می‌رود خارج شود، انتظار می‌رود در قالب وضعیت «ناپایدار» «سؤال»، «نیاز» یا «نقص» در حیطۀ مسائل جای گیرد.
ادبیات داستانی دفاع مقدس نه تنها برای تأملات و گره‌گشایی از مجهولات نظری، که در کنش‌های عملی نیز به «شناخت» مسئله محتاج است. اما این شناخت چگونه حاصل می‌شود؟ و چگونه ارادۀ فاعل شناسا را در جهت خود برمی‌انگیزاند؟ شناخت مربوط به ساحت نظر است و تحریک قوای درونی، دغدغه‌مندی به مسئله و شکل‌گیری اراده برای کنش در مسیر حل آن مربوط به ساحت عمل است. هر مسئله‌شناسی لزوماً مسئله‌مند نیست. او صرفاً به مسئله «آگاه» است، اما با این یگانه نشده و مسئله در او حرکتی را رقم نزده است. همان‌طور که هر مسئله‌مندی لزوماً مسئله‌شناس نیست. چه بسا فرد مسئله‌مند نسبت به مسئله دچار جهل مرکب باشد. او به مسئله نبودن مسئله‌اش آگاهی ندارد.

می‌توان با رویکرد توصیفی-استقرایی، در مسئله‌شناسی، فهرستی عام، ترتیبی، تنویعی، دوره‌ای یا اولویت‌مند از مسائل به‌دست آورد. در این شیوه «نتیجه» موردنظر است نه فرایند؛ نتایج «صادق» مورد توجه هستند، نه امور «مسئله‌نما». لذا مسئله بودن مسئله، فرض اصلیِ قرار گرفتن آن در فهرست مسئله‌شناسی است. لذا آنچه مسئله انگاشته شده اما در واقع مسئله نبوده در این فهرست و طبقه‌بندی جایی نخواهد داشت. اما آیا صرفِ انگارۀ مسئله‌بودگی برای مسئله‌شدگی کافی است. مسئله‌شدگی حاکی از امر واقع نیست بلکه به تغییر شرایطی برای موضوع اشاره دارد که آن را تا سرحد مسئله برای مُدرک ارتقا داده است.
به‌نظر می‌رسد در نیل به نتیجۀ مطلوب، استقراء ناقص- یا کاملی- از مسائل نیز نه تنها به معنای مسئله‌شدگی آنها در ساحت ادبیات داستانی نیست بلکه مسئله‌شدگی به چیزهایی بیش از مسئله‌شناسی نیازمند است. مسئله‌شدگی نتیجۀ ارادۀ عملی و ضرورت‌یافتگی بیرونی در نتیجه مواجهه با مسئله است. پس تنها تصور مسئله به‌نحو اجمالی در ضمن کلیت مسائل یا تصور تفصیلی مسئله در ضمن تفصیل مسائل استقراء‌شده کافی نیست. حتی تصور مراتب ترتیبی میان مسائل و تعیین نسبت مقدمی و مبنایی برای یکی در مقایسه با دیگری یا دیگران نیز نمی‌تواند به تنهایی به مسئله‌شدگی مسئله بینجامد.
نگارنده در سیر تحقیق در دو موضوع «ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس» و «مقدمه‌ای بر تاریخ‌نگاری ادبیات داستانی دفاع مقدس» (دهه 60)، چیستی مسئله در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس را مورد بازنگری و بازتعریف جدی قرار داد. زیرا آنچه به‌عنوان مسئله فرض می‌شود نتیجۀ فرایندی «پیچیده» و دخالت عوامل متعدد است به‌نحوی‌که بدون مطالعه این فرایند و تسلط بر عوامل و علل پدیدآورنده و دخیل در آن، نمی‌توان گذر ادبیات از دوره‌ای به دورۀ دیگر و تولد و زایش جریان‌های ادبی را تحلیل کرده و توضیح داد. ازاین‌رو، بحث از مسئله‌شدگی مسئله، مقدم بر گزینش یک مسئله و تلاش محققانه برای پاسخ‌گزینی برای آن محسوب می‌شود. به اعتقاد نگارنده، توسعۀ مطالعات مسئله‌شناسانه خاصه در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، موجب خواهد شد تا پژوهش‌های صورت‌گرفته در این حوزه از جامعیت، دقت، منطق، ترتیب و ترتب و هم‌افزایی بیشتری برخوردار باشند.
بحث دربارۀ «مسئله» به‌عنوان محرک اصلی ادبیات داستانی دفاع مقدس در ساحت‌های آفرینشی و غیر آن در دو سطح قابل طرح است. سطح نخست تلاش برای شناسایی مسائل (مسئله‌شناسی) در دو افق موجود (محقق) و مطلوب (آرمانی) و دسته‌بندی و اولویت‌بندی مسائل. در این ساحت موضوع تحقیق، مسائل و نتیجۀ تحقیق دستیابی به مسائل، شناخت آنها و تقسیم‌بندی، رتبه‌بندی و اولویت‌بندی آنها است. اما سطح دیگری از بحث وجود دارد که نسبت به سطح گذشته جایگاه مبنایی، مقدمی و مشرفانه دارد. در اینجا غرض یافت مسئله نیست بلکه تأمل در چگونگی، چیستی، مراحل و لوازم مسئله‌شناسی است. این به فهم بیشتر و تحلیل فرایندی می‌انجامد که از آن به «مسئله‌شناسی» یاد می‌شود. به‌بیانی دیگر، مسئله‌شناسی واجد دستگاه روش‌مند، تاریخچه، اهداف و مبانی است که نتیجه‌بخشی آن را تضمین می‌کند و معیارهایی جهت سنجش آن در اختیار قرار می‌دهد.
به این موضوع از دو رویکرد پسینی و پیشینی می‌توان توجه کرد. در رویکرد پسینی «مسئله‌شناسی‌شناسی» شناخت و یافت مسئله به‌عنوان «موضوع» در مصادیق محقق تاریخی و ماضی، مورد ارزیابی و تحلیل قرار می‌گیرد. توجه به اینکه حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس چگونه مسائل خود را شناسایی کرده است.
در رویکرد پیشینی به این موضوع به‌عنوان مقوله‌ای عقلی-تحلیلی پرداخته می‌شود. اینکه فارغ از موارد محقق تاریخی، نفس «مسئله‌شناسی» به‌نحو مطلق در ادبیات داستانی دفاع مقدس چیست؟ چگونه صورت می‌گیرد؟ مؤلفه ها و کارکردها و نتایج معرفتی آن کدام است؟ براین‌اساس، موضوع بحث حاضر، نه «مسئله‌شناسی» که «مسئله‌شناسی‌شناسی» است.
اولویت مسئله‌شناسی اقتضا می‌کند پیش و بیش از هر مسئله مشخصی خود و نفس مسئله‌شناسی، محور پژوهش قرار گیرد. این بدان معنی است که نمی‌توان بدون مسئله‌شناسی به هیچ مسئله‌ای ورود کرد. البته باید حد وسطی برای این مقوله درنظر گرفته شود. زیرا نه می‌توان به مسئله‌شناسی از مسائل انتخاب‌شده دست شست و نه می‌توان بدون مسئله‌شناسی به انتخاب مسائل مبادرت ورزید.