چکیده
در ادبیات داستانی ایران از ابتدا تا کنون گونهبندیهای متفاوتی صورت گرفته است. در بررسی رویکردهای غالب و رایج ادبی در هر دوران به اقتضای موضوع، زمانه و زمینۀ آن، یا دیدگاه و نیت پژوهشگر و عواملی مانند اینها روشهای متفاوتی برای ورود به مطلب و پرداختن به آن اتخاذ میشود؛ رویکرد تاریخگرایانه، اقلیمی و منطقهای، درونمایهای و عقیدتی و... . این مقاله به عنوان پژوهشی بنیادی و تئوریک، با پرداختن به هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ایران در صدد ترسیم خطوط مشخص بایدها و هستهای این مکتب ادبی است. انقلاب اسلامی ایران همچون دیگر انقلابهای برجسته در تاریخ بشر، موجد تحولات فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی فراوان گردید. از این رهگذر، تحولات رخ داده در حوزۀ ادبیات داستانی، همسو با جهانبینی ِ موجد انقلاب اسلامی قابل ارزیابی است. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بر پایههای جهانبینی و درونمایۀ آثار، و نه صرفاً موضوع قرار دارد و چه بسا با گذر از این برهۀ تاریخی و دستیابی به یک چشمانداز وسیعتر از دیگر علوم مرتبط، بتوان آن را منظومهای به عنوان یک مکتب ادبی معرفی کرد. برای تحققپذیر بودن ارزیابیِ مؤلفههای این مکتب و آثارش، تبیین جهانبینی مذکور با مباحث بنیادی آن چون هستیشناسی، خداشناسی، انسانشناسی و اخلاق ذیل تعریفِ مشخص و معین از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با مقدمۀ شناختشناسی نیازمندیم؛ که در این مقاله به آن پرداخته شدهاست.
کلیدواژهها
ادبیات داستانی، انقلاب اسلامی ایران، جهانبینی، درونمایه
مقدمه
انقلاب اسلامی ایران واقعهای بزرگ و تحولی بنیادین در عرصههای مختلف فرهنگی، علمی و سیاسی (سیاستهای منطقه و جهان و جامعۀ ایران) ایجاد كرد که با تکیه بر آرمانهای استقلالطلبانه، عدالتخواهانه و آزادیطلبانه، دگرگونیهای وسیعی در پایههای فکری و فرهنگی ایران بهوجود آورد. بررسی تحلیلی ابعاد و زوایای مختلف این تحولات در عرصههای فرهنگی، هنری و ادبی محققان و پژوهشگران بسیاری را به تأمل و تتبع واداشته است.
در این میان، تحولات ادبی چنین انقلاب و گفتمان انقلابی از اهمیت خاصی برخوردار است و رصد تحولات ادبی بهوجود آمده در پی این رخداد، در طول تاریخ چهل و چند ساله این انقلاب نیز محل بحثهای فراوان بودهاست.
با نگاهی به تاریخ تحولات سبکی و رویش مکاتب ادبی جهان، که زایش آنها نیز پیامد تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تحلیل میشود، نمونههای متعددی را میتوان نام برد. مثلاً انقلاب فرانسه جدا از دستاوردهای سیاسی، اجتماعی، در ادبیات اروپا و بالطبع در ادبیات جهان تاثیرگذار بود؛ چنانکه بازتاب فکری ادبیات انقلاب فرانسه در آثار رئالیستی یافتنی است؛ انقلابی که به گفتۀ هگل، آدمها را متوجه نمود که در تاریخ زندگی میکنند. (سرشار، 1390: 26)
پارۀ مهمی از اندیشۀ اجتماعی سدۀ نوزدهم نتیجۀ انقلاب فرانسه بود و توجه به زمینههای اجتماعی و سیاسی در پی آن شکل گرفت، و سرانجام در این میان هنر به آیین رئالیسم منجر شد. (احمدی، 1374: 164)
انقلاب روسیه (1917 م.) نیز در یک تناظر دیالکتیک از سویی آینهای شفاف از انقلاب روسیه و تفکر حاکم بر آن شد و از سویی دیگر عامل شکوفایی ادبیات روسیه گردید و شاهکارهای ادبی روسیه تحت تأثیر این انقلاب توسط ماکسیمگورکی، الکسیتولستوی، میخائیلشولوخف و... بهوجود آمد.
انقلابی که در تاریخ ایران رخ داد نیز در وجوه مختلف جامعه اثرگذار بود. از جملۀ این اثرگذاریها به وجود آمدن جریان ادبی ویژه در حوزۀ شعر و نثر _ و مشخصاً ادبیات داستانی که محل بحث این مقاله است _ بوده است که تصریح به آن در آثار ناقدان مختلف دیده میشود.
تفاوت عمدۀ داستانهای قبل و بعد از انقلاب این است که پس از انقلاب مضامین تازهای جای مضامین قبلی را گرفت. پوچی و بدبینی و بیبندوباری قبل از انقلاب جای خود را به جوش و خروش و فعالیت و شور و سرزندگی داد... . (تقیزاده، به نقل از سرشار، 1390: 59)
بعد از انقلاب بهمن 57 و فروریزی نظام پیشین، بهتدریج ادبیات چنان مشخصات بارزی مییابد که میتوان از آغاز یک دورۀ جدید ادبی سخن گفت؛ دورهای که تلاش برای رسیدن به ادراکی دقیقتر، ادبیات داستانی را بیش از پیش وسیلۀ پژوهش در ابعاد گوناگون و رنگارنگ واقعیت مبدل میسازد. (میرعابدینی، 1386: 1166) دورهای که اگر بیطرفانه دربارۀ آن قضاوت شود در کنار نویسندگان متقدّم و متأخری که راه روشنفکران سلف خود را میپویند و در پی کشف دنیاهای تجربهشده در رمانهای پیشیناند و به این دلمشغولاند که بدون مفاهیم تجریدی ِ روشنفکرانه نمیتوانند خوانندگان خود را حفظ کنند و آنان که در تجربۀ رمانهای رئالیستی و رئالیست جادویی و رمانهای اسطورهای در ترددند و به قول میرعابدینی سالهای سرگشتگی و تأمل (میرعابدینی، 1367) را میگذرانند، نسلی از نویسندگان شکل میگیرند که با نگاه نواندیشانۀ خود به هنر داستاننویسی از دریچۀ جهانبینی الهی به تلاش برای یافتن راه خویش در این مسیرِ گاه ناهموار مشغولاند؛ نسلی که پس از گذشت چهل و اندی سال از آن انقلاب تاریخی ایران، میتوان نتیجۀ تلاششان را _ که پدیدآمدن انبوهی از آثار اعم از نظم و نثر و بهویژه داستانهای کوتاه و بلند با درونمایههای متفاوت از سنتِ معهودِ داستاننویسی است _ مشاهده کرد.
نگارنده اذعان دارد حرکت پا به پای نسل پیشین داستاننویسان غیرانقلابی با داستاننویسان انقلاب، تشکیلدهندۀ فضای ادبیات داستانی پس از انقلاب در ایران است و همین سبب میشود که فضا و بازار داستاننویسی مشحون از داستانهای متضاد و متعارض باشد که نباید آنها را نادیده گرفت. در یک نگاه کلی میتوان ادبیات را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دو دستۀ کلی تقسیم کرد: نخست ادبیاتی که بعد از انقلاب آفریده میشود و همخوان و همساز با هنجارهای انقلاب و باورها و ارزشهای آن است، و دیگری ادبیاتی که فارغ از این ارزشها و هنجارها رقم میخورد. بخش نخست را «ادبیات انقلاب اسلامی» و بخش دوم را «ادبیات عصر انقلاب اسلامی» میتوان نامید. البته ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیات عصر انقلاب نیز بهشمار میرود. (سنگری، 1391: 4) این نوشتار پژوهشی است در باب مفهومشناسی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی.
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی
گاه هنگام سخن گفتن دربارۀ ادبیات انقلاب اسلامی، تعریفهای محدودکننده به ذهن متبادر میشود. برخی ادبیات انقلاب را منحصر به دو موضوع مشخص میدانند: موضوعات و روایتهایی که در آن به انقلاب سال 1357 ایران اشاره شده باشد؛ و یا ادبیاتی که در آن به دفاع مقدس (و یا بهزعم عدهای دیگر جنگ هشت ساله) پرداخته شده باشد. برخی محل بحث را در دایرۀ محدود نزاع بر سر انفکاک ادبیات انقلاب از ادبیات دفاع مقدس و عدم تفکیک آن میبینند. در حالی شناخت یک گونۀ ادبی نیازمند شناخت مبانی و لایههای فکری آن اثر است.
نظریۀ ادبیات داستانی انقلاب در صدد کشف، ساختاربندی و بسط نظریۀ «ادبیات داستانی انقلاب» است. بدین معنی که مجموعهای از اصول و مفروضاتی که بهصورت خودآگاه یا ناخودآگاه در تفسیر متن بهکار گرفته میشوند در ساختاری کلی منسجم شده در هیأت مجموعهای وحدتمند از دانش چارچوببندی میشود. (شاکری، 1391: 28)
بهزعم نویسنده نمیتوان «ادبیات انقلاب اسلامی» را تنها به آثاری محدود کرد که موضوع آنها مستقیماً مرتبط با اتفاقات سال 1357 است و آن را از ادبیات داستانی دفاع مقدس جدا نمود و یا حتی نمیتوان فقط به آثاری بسنده کرد که موضوع آن انقلاب و دفاع مقدس باشد و دیگر شئون انقلاب و یا حتی آرمانهای فردی و اجتماعی انقلاب را ـ در داستانهایی که اشارهای مستقیم به انقلاب اسلامی یا دفاع مقدس نداشتهاند _ نادیده گرفت. گفتمان انقلاب اسلامی، باورها و هنجارهایِ متعلق به انقلاب، نسلی از نویسندگان و تعداد قابل توجهی اثر بهوجود آورده است که حتی اگر مشخصاً به رویدادهای بهمن 57 اشارهای نکرده باشند متعلق به خانوادۀ بزرگ ادبیات داستانیِ انقلاب است، و بالعکس داستانهایی هست که در حوادث چیده شده در روند داستانی آن، به اتفاقات بهمن 57 و حتی به انعکاس برخی حوادث هشت سال جنگ تحمیلی اشاره شده ولی به علت جهانبینیهای مارکسیستی، سوسیالیستی، لاییک و... منعکس شده در آن، نمیتواند جهانبینی مولّد و مولّد ادبیات انقلاب اسلامی را بازتاب دهد. مراد از انطباق با آرمانهای انقلاب، در نگاه کلی اعتقاد به مبانی فکری و فلسفی اسلام و تشیع و جهانبینی خاصش (توحید، معاد، رسالت و امامت، عدل...)، و تأثیرات یک انقلاب گستردۀ دینی با این جهانبینی یعنی معنویت، پیوند واقعگرایی و آرمانگرایی، پاسداشت هویت فرهنگی دینی و ملّی، باور به ارزشهای اعتقادی _ انقلابی (آزادگی، استقلال، ایثار، شهادت و...) است که البته در ادامه به گسترش بحث مبنا و معیار این مقولهها
میپردازیم. ماهیت ادبیات داستانی انقلاب چیست؟ آیا میتوان از آن انسجام فکری، فلسفی و نهایتاً نظریه و مکتب ادبی استخراج کرد؟ مسیر این شناخت و شیوۀ استخراج مؤلفههای آن کدام است؟
اهمیت جهانبینی حاکم بر آثار
شاید بتوان گفت مهمترین محل قضاوت در باب ادبیات انقلاب اسلامی جهانبینی متجلّی در درونمایه است؛ یعنی برای تعلق یک اثر به ادبیات انقلاب اسلامی باید از منظر درونمایه آن را بررسی کرد و چون جهانبینیها متفاوت است درونمایههای متفاوت و در نتیجه مکاتب ادبی متفاوتی ظهور و بروز مییابند.
منشأ جهانبینیها «شناخت» است و شناخت وابسته به «ابزار شناخت». ابزار متفاوت، جهانبینیهای متفاوت پدید میآورد و این باعث بروز درونمایههای متفاوت میگردد. (مطهری، 1380: 16)
مبانی «شناخت»: ژرفترین عامل انفکاک
تولید ادبیات داستانی _ از هر نوع آن _ حاصل تخیل ثانویۀ هنرمند است و ریشه در آگاهیها و شناخت هنرمند و نویسنده دارد. تخیل ثانویه با دانش نویسنده رابطۀ تنگاتنگی دارد. دانش، تحصیلات آکادمیک نیست، دانش کشف ماهیت روابط و مناسبات است. (بینیاز، 1388: 151) آگاهیها تفکر را شکل میدهند، و این تفکر در قالب داستان از جهان واقع حکایت میکند؛ جهان ذهنی در خیال راوی شکل میگیرد و ابزار معرفتی در داستان بهکار گرفته میشود و در نهایت هم داستان در مخاطب معرفت ایجاد میکند.
فلسفۀ حاکم بر ادبیات انقلاب اسلامی
ابزار شناخت در جهانبینی اسلامی عبارت است از: حس، عقل، وحی (قرآن). در قرآن نیز علاوه بر وحی (قرآن) به پنج ابزار شناخت دیگر نیز اشاره شده است: حس، عقل، دل، تاریخ، طبیعت. (مطهری، 1380)
بر اساس این ابزار، جهانبینی اسلامی به شناختی از هستی، انسان و خدا رسیده است که در کتب متعدد فیلسوفان اسلامی به آن پرداخته شده است و ما در اینجا بهجهت اختصار ماحصل آن را در جدول ذیل (با تکیه بر کتاب جهانبینی اسلامی (1383) شهید مطهری) ارائه میکنیم.
ماهیت ادبیات انقلاب اسلامی
برای ورود به بحث دو پیشنیاز متصور است:
اول آنکه در جهانبینی اسلامی هر چیزی وسیلهای برای نیل انسان به تعالی است و در همینباره ادبیات و هنر نیز بهعنوان یکی از طرق رسیدن به این تعالی مطرح است. پس هنر برای هنر در جهانبینی اسلامی جایگاهی ندارد. هنر اسلامی بر اساس بینشی برگرفته از «توحید» (در مظاهر گوناگون هنر) نقشی از مرتبۀ وحدانیت را که در حقیقت محمدی (ص) تجلی میکند به منصۀ ظهور میرساند.
دوم اینکه ادبیات انقلاب اسلامی ادبیات تکساحتی و تکبعدی نیست. بلکه در لایههای معنایی خود دستکم سه لایۀ (سطح) مهم و قابل ارزیابی دارد. این سه لایه عبارتند از:
مفاهیم بنیادین دین اسلام با قرائت اسلام شیعی. اینبخش که عمیقترین لایۀ ادبیات انقلاب است حوزۀ مشترک ادبیات انقلاب و ادبیات دینی است. و جهانبینی اسلام در سه ساحت هستیشناسی، خداشناسی و انسانشناسی را بههمراه فرعیات و ملزومات در خود جای داده است.
لایه یا سطح دوم که در اصطلاح ادبیات داستانی آن را «درونمایه» مینامند از دو گروه گزارههای استنتاجی از جهانبینی شیعی و جلوههای ویژۀ تفکر شیعی در انقلاب اسلامی تشکیل شده است.
لایه یا سطح داستان که همان عناصر داستان است: موضوع، شخصیت، فضا و جو، و...
با توجه به این نکته برای مفهومشناسی به شناخت عمق و حرکت به سوی سطح نیازمندیم؛ یعنی با شناخت جهانبینی و تجلی آن در درونمایه به نشانههای آن در سطح داستان پرداخته خواهد شد، و برای نقد ادبیات انقلاب این روند معکوس طی میشود؛ یعنی از روساخت (با روشهای پژوهشی چون نشانهشناسی، تحلیل گفتمان و...) به ژرفساخت دست مییابیم.
اینک به بررسی این سطوح و لایهها میپردازیم.
لایۀ اول (جهانبینی ادبیات انقلاب اسلامی): اگر این جهانبینی را هندسۀ معرفتی ادبیات انقلاب اسلامی بدانیم و بنامیم بهلحاظ رتبی، مقدم و بهلحاظ وجودی، مؤخر از داستان است. (شاکری، 1391: 18)
در داستانهای متعلق به مکتب انقلاب اسلامی ژرفترین لایۀ فکری اثر متعلق به جهانبینی اسلامی است، نه دیگر جهانبینیها و نه دیگر فلسفهها (اومانیسم و لیبرالیسم، اگزیستانسیالیسم، فمینیسم و...)
جهانبینیِ نمایاندهشده در داستانها در واقع جهانبینی نویسنده است، مگر اینکه نویسندهای تلاش کند داستانش هیچ جهت و مضمونی نداشته باشد! که اثبات وجود چنین داستانی نیز به بحث جداگانهای نیازمند است، و در صورت وجود نیز نداشتن جهانبینی خود نوعی جهانبینی است، همانگونه که کنارهجویی از تفکر خود نوعی تفکر است.
میتوان ادعا کرد بروز جهانبینی در اثر امری ناخودآگاه است و کشف آن نیز کاری شبیه روانکاوی اثر است. هر انسان متفکری نیز بداند یا نداند جهان را از دریچۀ تفکرات خودش مینگرد و در تمام امورات خود، اعم از افعال و افکار، آن را بروز میدهد و اگر این عمل تولید و خلق اثر هنری باشد از این قاعده مستثنی نیست. پس در اثر هر نویسندهای میتوان به جهانبینی وی دربارۀ هستی _ خدا _ و انسان پیبرد.
این جهانبینی نتایجی دارد که در داستانی با این تفکر (خودآگاه یا ناخودآگاه) ظهور مییابد. شناخت جهانبینی اسلامی به عمق تأمل و تفکر و آگاهی نویسنده مربوط میشود و اولین نمود آن در درونمایه پدیدار میگردد. از اجزای این جهانبینی میتوان هستیشناسی، انسانشناسی و خداشناسی را با نگاهی دقیقتر بررسی کرد. هستی در ادبیات انقلاب، توحیدی و اصیل است. اصل وجود، واقعیت مطلق و امکان شناخت آن وجود دارد، و این یعنی ضدیت با نسبیگرایی. نظام هستی پوچ و بیمعنا و رهاشده نیست، و حکیمانه است. نویسنده، علم و شعور و اراده و مشیت الهی را در کار جهان دخیل میداند و همین نگاه، او را از پوچگرایی و هیچستایی دور نگه میدارد.
در هستیشناسیِ ادبیات داستانی انقلاب، اعتقاد به خدا، غیب و شهادت، دنیا و آخرت، خلود و جاودانگی (با مفهوم قرآنی آن)، تدریج و تكامل (انسان)، قانون الهى و سنت الهى، اصالت واقعیت، مبدأ و معادِ تعریفشده در جهانبینی اسلامی، وجود واقعیت مطلق و امکان شناخت آن (ضدیت با نسبیگرایی) ظهور و بروز دارد. نظام هستی، نظام حکیمانه است. یعنی نه تنها علم و شعور و اراده و مشیت در کار جهان دخیل است بلکه نظام موجود نظام احسن است و جهان موجود کاملترین جهان ممکن است.
در ادبیات دینی و به تبع آن ادبیات انقلاب خدا واقعیتی بیربط و تکافتاده در حیات نوع انسان نیست، و در دنیای داستانی همچون دنیای واقعی ساری و جاری است. اوصاف این خدا را منابع وحیانی و عقلِ مهذّبِ فلسفی تعیین میکند، نه اوهام و تصورات و خیالپردازی. در مکتب ادبیای که مبانی فکری خود را از اسلام میگیرد خدا همان خدایی است که قرآن معرفی میکند. نه خدایی مخلوق تصورات بشر. ادبیات انقلاب اسلامی اولاً محور همه چیز را در هستی خدا میگیرد، ثانیاً هستی را پویا توصیف میکند، ثالثاً این حرکت را نه صرفاً ظاهری و سطحی که جوهری به سوی خدا میداند. (مخملباف، به نقل از سرشار: 1390: 86) قصۀ اسلامی هم در سوژه و هم در پرداخت خدا را جستوجو
میکند. (همان: 88)
انسان نیز در ادبیات انقلاب اسلامی همان انسان در جهانبینی اسلامی و قرآن است. در قرآن و نیز روایات، انسان هم ستایش شده، هم سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. از سویی خلیفۀالله در زمین شمرده شده و امانتدار، و از سوی دیگر خونریز و تباهیآفرین، سخت نادان و بیدادگر (ظلوم و جهول) (قرآن، البقره: 30؛ الاحزاب: 72). این وصف متضاد یعنی اتصاف انسان به نیکی و بدی، یا به فرشتهخویی و دیوسیرتی، معلول وجود دو جنبۀ متضاد در هستی انسان است: جنبۀ افلاکی و جنبۀ خاکی. (دادبه، 1391: 215)
انسانشناسی در این ادبیات دو جلوهگاه دارد: الف) نگاه راوی: که خود مهمترین معرّف جهانبینی داستان است، ب) شخصیتپردازی: علیرغم یک قضاوت سطحی، که انسان در ادبیات دینی را انسانی سفید، ابرقهرمان و فاقد جذابیتهای داستانی میدانـــد، در جهـــانبینی اسلام شیعی توجه به هر دو ساحت افلاکی و خاکی در انسان، شخصیت داســـتانی را مـــستعد انـــواع فراز و فرودهای لازم درونی و بیرونی میکند. تنها تفاوتش این است که در این میان اصالت با منِ افلاکی و اصیل است. منِ غیر اصیل و حیوانی در داستان در شخصیتهای مختلف وجود دارد، حتی ممکن است در یک شخصیت هر دو«من» به نمایش درآید؛ اما شاخص، منِ افلاکی است.
در این رویکرد ادبی تأکید خاصی وجود دارد که همۀ آثار بهویژه داستانهایی که دارای کارکترهای منفی و ضد اخلاقی هستند، شخصیتهای داستانی نیک و عدالتطلب و شریف و معنوی نیز حضور داشته باشند و مورد توجه قرار گیرند. (زرشناس، 1387: 360) در این نوع داستان انسانهای مؤمن به خدا، مقبولتر از انسانهای غیر مؤمناند. برآیند ایمان واقعی به خدا «خیر»، عقل و درایت و مقبولیت است.
این رویکرد ادبی به رعایت حدود اخلاق و عفت کلام پایبندی و تعهد روشن دارد و رسالت اصلی این اثر ادبی را تعالی اخلاق و ارتقابخشی معنوی و تذکرآفرینی نسبت به حضور خداوند، در عین سرگرمسازی میداند. (زرشناس، 1387: 360)
هویت در ادبیات داستانی
انقلاب اسلامی
هـــویـــت عبارت است از مجـــموعه خصوصیات و مشخصات اساسی اجتماعی، فرهنگی، روانی، زیستی و تاریخی همسان که به رسایی و روایی بر ماهیت یا ذات گروه به معنای یگانگی یا همانندی اعضای آن با یکدیگر دلالت کند، و آنان را در یک ظرف زمانی و مکانی معین، بهطور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروهها و افراد متعلق به آنها متمایز سازد. (الطایی، 1378: 139)
علیرغم تأثیر انکارناپذیر ابعاد یاد شده در هویت ملّی، و با وجود شدت یافتن فرایندهای توسعه و نوسازی، «مذهب» در تمام ابعاد خود، همچنان منبع مهمی برای هویت و معنابخشی در جهان متجدد و آشفته بهشمار میرود. شاخصهای مهم هویت عمومی به شعائر، مناسک و نهادهای دینی و بالأخره مشارکت و تمایل عملی به ظواهر و آیینهای مذهبی و دینی شناخته میشود (روپسینگه، 1379: 125)
از یک زمانی در ایران خطر از بین رفتن هویت و تقابل هویتیهای غیر اصیل و اصیل مطرح گردید. این تقابل از انقلاب مشروطه پررنگتر شد. از اینرو، همۀ انقلابیون بهخصوص اسلامگرایان و روشنفكران مذهبی در صدد طرح انسان، جامعه، اقتصاد، فرهنگ و سیاست بومی و غیر غربی برآمدند، و در این میان طرح بازگشت به خویشتن شعاری مشترك در گفتمان انقلابی بوده است.
در مجموع میتوان گفت اگر مسألۀ اصلی گفتمان مشروطه پاسخ به چگونگی «جبران عقبماندگی» برای رهایی از استبداد، استعمار، فقر و نابرابری، ظلم و بیعدالتی بود، مسألۀ اصلی گفتمان انقلابی پس از سال 1320 پاسخ به «بحران هویتی» بوده است.
بر پایۀ آثار بهجا مانده از نویسندگان قبل از انقلاب (دورۀ پهلوی اول و دوم) و عصر انقلاب اسلامی روشن میشود که ماهیت کلی حاکم بر گسترۀ ادبیات ایران هویتی دینگریز، روشنفکرمآب، باستانگرایانه، بازارینویس و کامجویانه، و یا در بهترین حالت هویت بومگرایانه و روستایی است. (اکبری شلدرهای، 1382) که وجه اشتراک اغلب آنها تحقیر مردم، تحقیر فرهنگ بهویژه اعتقادات دینی مردم (بهعنوان یکی از مهمترین پایههای فرهنگی) و هویت ملّی به نفع هویت مهاجم غربی است.
اما هویتی که در اغلب داستانهای انقلاب اسلامی دیده میشود هویتی دینی _ مذهبی، بومی و معاصر (بدون گذشتهستیزی و نفی اصالتها و سنتها)، عرفانگرایانه و پارسایانه، ملّی _ فرهنگی و اقلیمی است (همان) که وجه اشتراکشان نگرش مثبتی است که به فرهنگ اسلامی _ ایرانی دارند. بازنمایی و تبیین واقعنمای این هویت از نتایج جهانبینی در ادبیات انقلاب اسلامی است. یعنی هویت ایرانی را نمیتوان بدون اسلام تعریف کرد و از این بابت میتوان ادعا کرد ادبیاتی که این وجه هویت ایرانی را نادیده انگارد ادبیات بیهویتی است.
درونمایه، سطح (لایه) دوم داستان: درونمایه و عناصر داستان رابطهای متناظر و دیالکتیک با یکدیگر دارند؛ یعنی عناصر داستان (شخصیتپردازی، کنش و واکنش، روابط علت و معلولی و...) میتواند محل تجلی درونمایه باشد. و نیز درونمایه همچون رشتهای نامرئی است که عناصر داستان را به یکدیگر پیوند میدهد. نکتۀ دیگر آنکه مضمون و درونمایه کاملاً ذهنی است و در اندیشۀ نویسنده وجود دارد. (بینیاز، 1388: 53)
اینکه نویسنده چگونه میاندیشند و جهانبینی وی متعلق به چه مشرب اندیشگی است سرچشمۀ خلق اثر ادبی است. میتوان گفت در واقع نقد ادبیات انقلاب اسلامی این است که این جهانبینی چگونه در اثر متجلی شده است. تجلی میتواند بیشمار و متعدد و متفاوت و غیرتکراری باشد و به کمک برخی روشهای نقد، مانند تحلیل گفتمان، نشانهشناسی، شخصیتپردازی و... میتوان برای دستیابی به آن درونمایه سود جست.
این تجلیات در سطح و درونمایه نیز قابل داوری است. در این سطح با مفاهیمی برخورد میکنیم که مهمترین نقطۀ اشتراک یا محل پیوند ادبیات انقلاب و ادبیات دینی است. در نتیجه هم درونمایۀ منتج از جهانبینی شیعی و هم درونمایههای مختص فضای بعد از انقلاب اسلامی، یا به عبارتی جلوههای ویژۀ انقلاب اسلامی، در ژرفساخت آثار متعلق به ادبیات انقلاب اسلامی دیده میشود که به اختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
واقعگرایی توأم با آرمانگرایی: به نظر برخی متفکران، هنر باید واقعیت را چنانکه هست بیان کند، یا از آنچه هست سخن گوید. ارسطو متفکر بزرگ یونان باستان، هنر را تقلید از طبیعت میدانست و بر آن بود که هنر به منزلۀ آینهای است که در برابر طبیعت قرار میگیرد و واقعیت را آنگونه که هست مینماید. در میان مکاتب هنری _ ادبی دو مکتب رئالیسم و ناتورالیسم از این دیدگاه دفاع میکنند. از آنسو در مکتب انگارگرایی (ایدهآلیسم) هنرمند باید از «آنچه هست» چشم بپوشد و از «آنچه باید باشد» سخن بگوید. (دادبه، 91: 247)
ادبیات انقلاب، ادبیات واقعگراست، البته واقعگرایی این ادبیات با معنای مرسوم رئالیسم ادبی تا حدودی و از برخی جهات متفاوت است، و واقعگرایی آن در جهت آرمانگرایی اسلامی جهتمند است. به عبارت دیگر، ترکیبی از واقعگرایی و آرمانگرایی، مبنای رویکرد این ادبیات است. نکتۀ تئوریک این رویکرد در اینجاست که واقعیت اصیل وجود آدمی، یعنی فطرت او، با واقعیت متعالی عالم کاملاً همانند است و هر نوع آرمانگرایی متعالی اسلامی لاجرم واقعگرایانه و با واقعیت اصیل نیز منطبق است و برخلاف اندیشههای اومانیستی، در تفکر اسلامی تقابل مبنایی میان واقعیت اصیل و آرمان وجود ندارد؛ به علاوۀ اینکه در سطوح نازل واقعیت و آنجایی که جوهر تزاحم عالم مادی بیانگر سطوحی از آرمانهای اعتقادی جدا و متمایز است، در تفکر اسلامی و ادبیات شیعی، به دلیل وحدت ماهوی آرمانطلبانه به گونهای با واقعیتها مرتبط است و در آنها ریشه دارد و واقعیتگرایی از این منظر تقابلی با آرمانگرایی متعالی پیدا نمیکند، هر چند گاه ممکن است از واقعیت موجود تا تحقق آرمان موعود فاصلهای باشد، اما به هر حال آرمان اسلامی تقابل ذاتی و تباینی با واقعیت نظام عالم ندارد و تحقق واقعگراییِ آرمانگرا کاملاً ممکن است. (زرشناس، 1387: 359)
واقعگرایی در این رویکرد ادبی موجب تصویرگری یکسویه و غیرنقادانۀ فقر و زشتیها نمیشود، بلکه همیشه به تصویر کشیدن مظالم، معایب، فقر و بیعدالتی با دمیدن روح مبارزاتی و اعتلابخش و آرمانگرا و اصلاحگر همراه است. (همان)
شاید به همین علت است که ادبیات داستانی انقلاب میل به روایت حوادث مستند دارد. در اغلب رمانهای انقلاب اسلامی با بهانه و یا بیآن، به عناصر واقعی و تاریخی اشاراتی رفته است. رمانهای زندگینامهای و خاطرهای نیز از جایگاه ویژهای برخوردارند. در سالهای اخیر تلفیق رمان و خاطره با رعایت همۀ تکنیکهای روایتپردازی به اوج خود رسیده است که اگر مبانی تئوریک آن بهوقت و درست تحلیل گردد چهبسا بتواند قالب مخصوص و ویژه در ادبیات روایی انقلاب اسلامی بهشمار آید.
عدالتخواهی: عدالت از مهمترین نتایج جهانبینی اسلامی است. این عدالتخواهی در درونمایۀ ادبیات انقلاب دیده میشود؛ چه این تجلی در اعمال و رفتار شخصیتهای داستان باشد، چه از نوع نگاه راوی بتوان دریافت که در پستوی ذهن خود به دنبال آن است که هر چیزی باید سر جای خودش باشد!
مفاهیم دیگری چون، ظلمستیزی، حمایت از طبقات محروم، دشمنی و مبارزه با الحاد و بیدینی، مقابله با غربزدگی(مفاهیم فلسفی غیر الهی در غرب) نگاه منفی به بیبند و باری و فساد اخلاقی، تأکید بر قوانین الهی، شرف و کرامت انسانی، قداست دفاع از حق (جنگ ایران و عراق، دفاع از حق حاکمیت سرزمین است به همین علت مقدس است)، عرفان بدون انزوا و درویشی، اصلاحجویی (مبارزۀ دائم با آنچه فساد میداند)، مفهوم انتظار، شهادت، حقجویی، تعهدگرایی، آرمانگرایی، معنویتگرایی، امید به آینده، اعتقاد به رهبری، تأکید بر مسئولیت انسان نسبت به خدا، خود و جامعه، جهاد و... نیز به عنوان درونمایه دیده میشود.
همچنانکه ذکر شد درونمایۀ منبعث از جهانبینی شیعی متکثر و زایا است و نمیتوان آن را محصور کرد. اما نقطۀ اشتراک همۀ آنها این است که «مفاهیم دینی» (احساسی، رفتاری و اعتقادی) در ادبیات انقلاب ارزشمند است؛ یعنی جهتگیری نسبت به آن مثبت است، و رضایت از حالت دینی و نقد آنچه به مفاهیم آن آسیب میرساند مانند ریا و تظاهر و خدعه و خرافات و... در اغلب آثار دیده میشود.
لایۀ سوم سطح داستان (سوبژه): منظور از لایۀ خارجی یا سطح داستان، فرم و عناصر داستان است که عبارتاند از: شخصیت، پلات، زمان و مکان، و... . البته اغلب این موارد نیز ریشه در درونمایه (ابژه) دارد. بنابر این، عناصری که تحت تأثیر درونمایه دارای ویژگیهای خاص میشوند در ادبیات داستانی انقلاب نیز متأثر از لایههای زیرین تأثیر میپذیرند. برای مثال در اینجا به شخصیتپردازی اشاره میگردد:
شخصیت و بهویژه قهرمان در این جهانبینی توصیف و ویژگیهای خاص خود را دارد.
منِ قهرمان اثر داستانی بیش از آنکه با سایقهای غریزی یا سودطلبانه و قدرتخواهانه برانگیختـــه شود از کشـــشها و ســـایقهای آرمانگرایـــانه و عـــدالتطلبـــانه و معنـــوی و محرکهای اعتقادی مدد میگیرد. در این رویکرد ادبی تلاش میشود تا یک «منِ آرمانخواه تعالیطلب» که در تداوم بسط و تفصیل خود قاعدتاً باید جایگزین سوژههای دکارتی و «من» فردی رمان پس از رنسانس شود و اقتضائات و فرمولهای شخصیتپردازی خاص خود را پدید آورد. (زرشناس، 1387: 361)
«منِ» قهرمان و هستۀ مرکزی این رویکرد ادبی، «منِ رمانتیک» و یا «منِ سور رئالیستی» نیست و اگرچه از جهاتی با «من رئالیستی» شــباهتهایی دارد امــا اگــر شـخصیتهای داســـتانیای چـــون «پدر گـــرانـــد»، «بـــابـــا گوریو»، «مارتین ایدن»، «آنا کارنینا»، «بت»، «مادام بوورای»، «الیور تویست»، «رودین»، «راسکول نیکف»، «ژان کریستف»، پروردۀ قلم نویسندگانی چون بالزاک، جک لندن، لئو تولستوی، گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، ایوان تــــوریگنف، فئودور داســــتایوفســــکی، رومن رولان...، را به عنوان نمونههایی از شخصیتپردازی رئالیستی در نظر گیریم، «منِ آرمانخواه تعالیطلب» ادبیات واقعگرا و آرمانخواه شیعی با «منِ رئالیستی» نیز تفاوتهای مبنایی دارد.
تأکید میشود که نتیجۀ این نوع نگاه این نیست که نویسندۀ انقلاب خالق قهرمانها وشخصیتهای سپید و پاک و غیر قابل باور باشد، بلکه برآیند شخصیتپردازی آنگونه است که انسانِ رو به تکامل اصالت دارد، به انسان رو به قهقرا... .
شخصیتهای خیر و شر هر یک منطق خود را در رفتار دارند و حتی در یک فرد واحد عمل خیر و شر بر اساس منطق و باور است. آنجا که خیر است به باور دینی و الهی برمیگردد و آنجا که شر است به باور غیر دینی یا دین ریاکارانه و جاهلانه.
همچنین از ویژگیهای شخصیتپردازی در رمانهای متعلق به مکتب ادبی انقلاب اسلامی میتوان به این موارد اشاره کرد: هویت داشتن شخصیتها، ظهور چهرههای جدید، احیای منزلت و شخصیت واقعی زن و...
سالبههای ادبیات انقلاب
سالبههای ادبیات انقلاب یعنی مواردی که _ بر خلاف تصور عمومی _ نشانهای برای انتساب یک اثر ادبی، به مکتب ادبی انقلاب نیست:
ادبیاتی که صرفاً مظاهر دینداری در آن باشد: برخی تصور میکنند اگر یک رمان سرشار از عبارات و اصطلاحات دینی باشد و حاوی پدیدههایی چون عبادت کردن (نماز/ سجده و...) رمان دینی است. رمان میتواند همۀ این پدیدهها را در خود داشته باشد ولی رمان دینی محسوب نشود. داستان اسلامی تنها با تحمیل چند آیۀ قرآن یا دعا، یا تکرار نام خدا در آن نیست که مشخص میشود. همچنین هر داستانی که زندگی یک شخصیت مذهبی یا گوشهای از تاریخ اسلام را مطرح کند لزوماً داستان اسلامی نیست... با همین آیات، ادعیه و موضوعها میتوان داستان ضد اسلامی ساخت. (سرشار، 1390: 48)
ادبیاتی که متعلق به حوادث انقلاب 1357 باشد: ذکر حوادث تاریخی بهمن 1357 نیز الزاماً نمیتواند به ادبیات انقلاب اسلامی ربط داشته باشد.
ادبیاتی که به حوادث دوران دفاع مقدس در جبهه یا پشت جبهه اشاره کرده باشد؛ آثاری با این مضمون نیز فراواناند که مبانی اندیشگی آنها مغایر و گاه متضاد با جهانبینی اسلامی است. این آثار را میتوان آثار عصر انقلاب نامید، نه آثار متعلق به مکتب فکری انقلاب اسلامی.
آثار متعلق به یک نویسندۀ خاص: چنانچه نویسندهای موفق شد اثری متعلق به ادبیات انقلاب اسلامی خلق کند (به حکم اختیار و صیرورت انسانها) دلیل موجهی برای تعلق دیگر آثار وی به این مکتب ادبی
نیست.
نتیجهگیری
ادبیات انقلاب امری ضابطهمند، معیارمند، ممکن و موجود است؛ ادبیاتی که با اهداف و ارزشهای انقلاب همسو و هماهنگ است و تجلی این معیارها در یک اثر قابل طبقهبندی است و از مبانی معرفتی نشأت میگیرد و در معیارهای صوری و ماهوی نمود مییابد.
مهمترین وجه ادبیات انقلاب اسلامی، جهانبینی حاکم بر اثر است. جهانبینی نوعی شناخت است که وابسته به ابزار شناخت میباشد. از آنجا که ابزارهای شناخت در تفکرات مختلف، متفاوت است در طول حیات بشری ما شاهد جهانبینیها، فلسفهها و در نتیجه مکاتب ادبی متفاوتِ برآمده از آنها
هستیم.
شناخت و جهانبینی اسلامی متکی بر هستیشناسی، خداشناسی و انسانشناسی مخصوص به خود و معتقد به مبانی فکری _ فلسفیِ اسلامِ شیعی (توحید، معاد، رسالت، امامت، عدل...) ژرفترین لایۀ ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است که با اثرپذیری از یک انقلاب گستردۀ دینی با جهانبینی مذکور و جلوههای متکثرش یعنی معنویت، اخلاق، پیوند واقعگرایی و آرمانگرایی، هویت فرهنگی دینی و ملّی، باور به ارزشهای اعتقادی _ انقلابی (آزادگی، استقلال، ایثار، شهادت و...) درونمایههایی متناسب با این مفاهیم آفریده است.
از آنجا که لازمۀ دستیابی به مفهوم ادبیات داستانی انقلاب اسلامی پژوهش در لایههای فکری و اندیشگی اثر است میتوان ادعا کرد که ما با مکتبی ادبی با عنوان «مکتب ادبی انقلاب اسلامی» مواجه هستیم که شناخت وجوه و ساحتهای مختلف آن نیازمند پژوهشها و بررسیهای بیشتر و گستردهتری است.
منابع و مآخذ
قرآن کریم
احمدی. بابک (1374)، حقیقت و زیبایی، تهران:نشر مرکز.
الطایی. علی (1378)، بحران هویت قومی در ایران، تهران: انتشارات شادگان.
بینیـــاز. فتــحالله (1388)، درآمــدی بر داســتاننویــسی و روایتشناسی، تهران: افزار.
دادبه. اصغر (1391)، کلیات فلسفه، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور.
روپسینگه. کومار (1379)، مدرنیزاسیون و خشونت، ترجمۀ اصغر افتخاری، تهران: سفیر.
زرشناس، شهریار (1387)، جستارهایی در ادبیات معاصر ایران، تهران: کانون اندیشۀ جوان.
سرشار. محمدرضا (1390)، ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.
سنگری. محمدرضا (1391)، ساحتهای مطالعاتی ادبیات انقلاب اسلامی، تهران: دفتر حفظ و نشر آثار دفاع مقدس.
شاکری. احمد (1391)، گام نهادن بر شیب تند، تهران: خانۀ کتاب.
مطهری. مرتضی (1380)، مسألۀ شناخت، قم: انتشارات صدرا.
ــــــــــ ، (1383)، جهانبینی اسلامی، قم: انتشارات صدرا.
میرصادقی. جمــال، میرصــادقی. میمنت (1388)، واژهنامــۀ هنر داستاننویسی (فرهنگ تفصیلی اصطلاحهای ادبیات داستانی)، ویراست دوم، تهران: کتاب مهناز.
میرعابدینی، حسن (1386)، صد سال داستاننویسی ایران (4 مجلد)، تهران: نشر چشمه.