یاداشت

سیر تحول و شکل‌گیری ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهۀ شصت / مهدی جهان

ادبیات داستانی پایداری

تحولات ادبیات داستانی دفــــاع مقـــــدس در دهـــــۀ شصت موجب شکل‌گیری نــوعی ادبیــات ســیاسی و اجتماعی در ایران شد. این نوع ادبیات را می‌توان با نگاهی به محتوای آثاری که در جهان اسلام به نام «ادب المقاومة» شناخته می‌شود، و نیز با توجه به مفهوم و محتوای حماسی اشعار برخی شاعران ایرانی «ادبیات پایداری» نامید. میزان آشنایی با آن مقطع زمانی و درک اهمیت آن برای سنجش تطبیقی آثار فرهنگی در زمان‌های بعد، با شناسایی سیر شکل‌گیری و تحولات ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهۀ شصت در پیوند است. بنابراین، سیر تحول و شکل‌گیری ادبیات داستانی در دهۀ شصت در شناخت «ادبیات‌ پایداری» ضرورت علمی دارد. نوشتار حاضر گامی نخست در شناخت پیوند میان «ادبیات کلاسیک انقلاب اسلامی» با «ادبیات‌ پایداری» به‌شمار می‌رود.


عناصر فکری انقلاب اسلامی 

در ادبیات داستانی دهۀ شصت

با بررسی نظام فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سال‌های آغازین، مجموعه‌ای از عناصر و مؤلفه‌های فکری و نظری در تولید محتوای ادبی به چشم می‌خورد که این عناصر با فرهنگ عملی در تعامل و ارتباط است. از همین رو، برای کشف نسبت میان نظر و فرهنگ، نتایج این تعامل باید در آثار فرهنگی و ادبی بررسی شود، و ناگزیر این گونه آثار را باید از نزدیک‌ترین زمان به وقوع انقلاب اسلامی برگزید.

در یک بررسی که بر اساس استقرای ناقصِ نگره‌های مختلف در تولیدات فکری و فرهنگی به‌دست آمده در ادبیات داستانی سال‌های آغازین جمهوری اسلامی پنج عنصر اساسی به چشم می‌خورد:

اول؛ توحید و خداپرستی.

دوم؛ نبوت و پیامبرشناسی.

سوم؛ معاد و فرجام‌انگاری.

چهارم؛ انسان و باور به فردیت انسان.

پنجم؛ انسان و هویت اجتماعی.

این پنج عنصر مبتنی بر دو منطق علم و عمل است که در دایرۀ اخلاق دینی، رفتار دینی و علم دینی شایستگی دارد که سرفصلِ نقد آثار ادبی و حتی فرهنگی شود. بر همین اساس، در این پژوهش این عناوین در بیست داستان بلند شاخص از داستان‌های دفاع مقدس در دهۀ شصت نقد و بررسی می‌شود.

این داستان‌ها در مقطع زمانی سال‌های آغازین حیات انقلاب اسلامی پیرامون جنگ تحمیلی و دفاع مقدس نوشته شده‌اند که در واقع می‌توان آن‌ها را در ردیف «ادبیات کلاسیک انقلاب اسلامی» به‌شمار آورد.

توحید و باور به خدا

خداپرستی در فرهنگ و ادبیات انقلاب اسلامی، نوعی خداباوری و توحید در ادیان ابراهیمی و مبتنی بر رابطۀ میان انسان و خدا، پیامبر و روزبازپسین و فرجام بشریت است. پس ضرورتاً باید ارتباطی بی‌تکلف میان انسان مادّی با جهان ملکوتی وجود داشته باشد که معرفت و آگاهی دینی تولید کند.

در این ادراک از خداشناسی، توحید منحصر در یکی بودن خدا نیست، بلکه به معنای باور به خدای قدرتمند، دانا و بی‌نیاز از غیر است که همگان به این باور، التزام عملی نیز دارند. باور علمیِ مذکور توحید ذاتی و صفاتی، و التزام عملی نیز توحید افعالی است. بنابر این، در اندیشۀ خداباور، توحید‌محوری و خداباوری تنها به تفکر توحیدی منحصر نیست، بلکه در کنار اعتقاد فکری، عمل به توحید نیز وجود دارد.

این نگرش در حکم فاعل ادبیات، باعث ایجاد بسیاری از داستان‌های دهۀ شصت شده است؛ در داستان اسماعیل، اسماعیل نویسنده، شخصیت اسماعیل را استوار و رعنا به تصویر می‌کشد، و گویا نمادی از حضرت اسماعیل(ع) است. پدرش که به‌صورت نمادین در داستان ابراهیم نام دارد نیز در مقابل خلل‌ناپذیری فرزند، ستایش می‌شود، و سرانجام ابراهیم به ضرب گلوله به شهادت می‌رسد تا معنای ایمان از حرف تا عمل به تصویر کشیده شود. همچنین در داستان دعای ‌مرغ‌ آمین روایت نامه‌نگاری میان حسین و پسرعمویش آرش است که با روایت حسن از جنگ و دغدغه‌های آن، پیام معنویت به آرش رسانده می‌شود. در کتاب در انتظار شهادت و آخرین نگاه از پل خرمشهر انسان‌های در جنگ موفق و پیروز ‌دانسته شده است، و دفاع مقدس با وجوه ملی و مذهبی در مقابل جنگ ترسیم می‌شود. در کتاب در انتظار شهادت دربارۀ ایمان می‌گوید ایمان تنها لازمۀ حضور در جنگ نیست، بلکه جزء ضرورت‌های پذیرش روایت از جنگ به‌شمار می‌رود؛ یعنی برای پذیرش روایت از جنگ باید مخاطب نیز واجد ایمان باشد تا آن ایمان را درک کند. همچنین مخاطب روایت داستانی نیز باید به آن واقعه ایمان داشته باشد، و آن‌چه در داستان در انتظار شهادت روی می‌دهد ایمان به غیب است که در تعامل میان راوی، مروی و مخاطب درک می‌شود.

در داستان راه بی‌کناره و عروج ناصر ایرانی از الوهیت خداوند و صفات غیبی او تصویری شاعرانه ارائه می‌کند. راه بی‌کناره داستان عشق است که با توصیف‌ها و پرداخت‌ها به شرم و حیا آراسته می‌شود، و مفهوم عشق از ماهیت حسّی و مادّی در ادبیات روشنفکرمآب پیش از انقلاب به عشق الهی تبدیل می‌گردد. الهی بودن انقلاب، امدادهای غیبی، حکمت الهی و نزاع عقل و عشق، در داستان عروج آشکارا به چشم می‌خورد. داستان از لحظۀ بیداری مهدی در صبح تابستان آغاز می‌شود. مادر مهدی او را بیدار می‌کند تا همراه تیم خود به مسابقۀ فوتبال برود؛ دو تیم از جنوب شهر تهران، تیم مهدی و تیمی که حسین کاپیتان آن است. تیم مهدی بیشتر اوقات بازنده است، اما آن روز به پیروزی امید دارد، و در حالی‌که همۀ نگاه‌ها متوجه رهبری تیم توسط حسین است. او پیش از مسابقه برای اعزام به جبهه به مسجد می‌رود... حسین در جبهه شهید می‌شود و پس از آن مهدی تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و برخی از دوستانش هم با او همراه می‌شوند... و سرانجام همۀ این دوستان شهید می‌شوند و مهدی می‌ماند. از آغاز داستان، کارکردهای نمادین مهدی و حسین معلوم است؛ زیرا مسئلۀ جنگ در رقابت میان دو تیم فوتبال نشان داده می‌شود، اما در واقع بازی فوتبال در تقابل با جبهه مطرح شده است و حسین با رفتن به جبهه از بازی رهایی می‌یابد؛ چرا که جبهه رهایی از بازی است.


 ولایت‌مداری

در مطالعات دینی، مفهوم ولایت دارای پیشینه‌ای عرفانی و اخلاقی است که گاهی از ارکان عملی در امتداد حکمرانی دینی نیز می‌باشد. ولایت در اسلام از اصـول دین، و به معناى پذیرش رهبرى پیشوایان دینی است، و شیعیان بر این باورند که امامان معصوم(ع) پس از پیامبر(ص) از سوى خداوند بر مردم ولایت دارند. نظام سیاسى اسلام و شیوۀ حکومتى دین بر پایۀ ولایت است و ملاک مسلمانى پس از اطاعت از رسول خدا(ص) ولایت‌پذیرى است.

ادبیات داستانی دفاع مقدس در دهۀ شصت، شیبی ملایم به مفهوم ولایت و ولایت‌پذیری دارد. در کتاب‌های اقیانوس سوم، سرود اروندرود، نفر پانزدهم، سرود مردان آفتاب، زمین سوخته و عروج از مفهوم ولایت و امامت روایت می‌کند. تکیه‌گاه داستان اقیانوس سوم اشاراتی به ولایت و تصرفات حضرت‌ زهرا(س) است که تانک‌های جنگی نیروی بعث از کنار هاشم و بسیجی‌ها تردد می‌کنند، ولی به مشیّت الهی نمی‌توانند آن‌ها را ببینند و داستان با بیان این‌گونه معجزه‌ها، در جغرافیایی غیبی و ملکوتی، ادامه می‌یابد.

در داستان سرود اروند رود توده‌های مردم به تصویر کشیده می‌شوند که قابلیت هدایت و راهبری را دارند. بنابر این، دو عنصر شخصیت و رهبری در این داستان جریان دارد. در این کتاب رهبری از تیم فوتبال مدرسه برای برنده شدن شروع می‌شود تا به مدیریت خانواده و مدیریت ائمۀ اطهار(ع) می‌رسد، و سرانجام داستان با شهادت اکبر به پایان می‌رسد. در داستان زمین سوخته ننه‌باران زنی خودساخته، بومی و شجاع است که تجلّی رهبری زنان با ایمان و دوستدار اهل‌بیت (ع) به‌شمار می‌رود. در داستان سرود مردان آفتاب نیز نویسنده در درجۀ نخست، از بیست و سه روز دفاع از خرمشهر روایتی ایدئولوژیک می‌کند، ولی با سقوط این شهر، روایت دوم از انسان مردّدی است که میان مرگ عارفانه و مرگ طبیعی تردید دارد. همچنین در داستان عروج حسین و مهدی نام‌ نمادینی برای رهبری یک جامعه هستند و در پایان حسین شهید می‌شود و مهدی زنده می‌ماند.


معادانگاری و اعتقاد به روز رستاخیز

سرنوشت آدمی و محاسبۀ کارهای او در گردش زندگی مادّی یکی از مطالبات بسیار اساسی در ادیان و مکتب‌های توحیدی است و میزان درک معنوی و هوش معارفی دینداران در فرجام‌شناسی، بر اساس هوش معنوی سنجیده می‌شود. هیچ انسانی بدون  هوش معنوی نیست، و ضرورتاً هر انسانی دارای مجموعه‌ای از معارف و مفاهیم دینی است که گاهی الهی و گاهی هم الحادی است، و هر دو آن‌ها در ادبیات داستانی پس از انقلاب و ادبیات داستانی دفاع مقدس نمود داشته است. از آن‌چه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که هر معادانگاری یا فرجام‌انگاری ضرورتاً با الهیات شیعی و اسلامیِ انقلاب اسلامی مطابق نیست.

در داســتان زمیـــن ســـوختــه روایـــــتی از جـــامعـــۀ جـــنگ‌زده در ســال‌های آغازیــن جنگ به‌تصویر کشیده می‌شود... ننه‌باران، بیوه‌زن شجاعی که پسرش «باران» در جبهۀ «دارخوین» به شهادت رسیده است، استوار و ثابت قدم، شاهد عادلی است که گره مسئله یا کشمکش داستان را باز می‌کند، ننه‌باران به انذار و ابشار شخصیت‌های داستان می‌پردازد، تا جایی‌که حتی گاهی مجری قانون می‌شود. راوی داستان گرچه از سیاست‌های حكومت راضی نیست، اما شخصیت‌های داستان را در شرایطی قرار می‌دهد که تصمیم منطقی و معقول آن‌ها از هوش ‌معنوی ناشی می‌شود، به‌گونه‌ای که آن‌ها اگر به خود رجوع کنند، میل به عدالت و محاسبه را در خود می‌یابند.

در داستان صابر صابر در قرآن به آیاتی بر‌می‌خورد که فضای روایت را با موضوع معاد درگیر می‌کند. او قیامت‌اندیش است، و می‌خواهد برای پرسش‌های خود دربارۀ سعادت، میزان اثرگذاری و اثرپذیری عمل، فرجام‌انگاری و پایان‌اندیشی، رستاخیز و معاد پاسخ‌های مناسبی بیابد. تقابل اصلی این داستان، در مقوله و موضوع معاد است که دغدغۀ فکری رزمندگان بوده است.


خودباوری و اعتماد به خود

خودباوری یک موضوع شناختی است که مبتنی بر وجوه فردی و اجتــماعی خــود به ارزش‌گذاری فرد و جـــامعـــه مــی‌انجـــامــد. بنابراین، خــودبـــاوری دوگـــونــه اســـت: اول، خودباوری فردی که باور به وجوه تمایز در فردیت‌ خود است، و دوم، خودباوری جمعی، که باور جمعی در اجتماع و گروه اجتماعی است و باید وظایف مشخصی را به انجام رساند. روایتی که ادبیات از خودِ فردی و خودِ جامعه دارد یکی از عوامل اعتماد به نفس فردی و باور ملّی در اجتماع است. این اعتماد به نفس و خودباوری زمینۀ اجتماعی و فرهنگی در جامعۀ آرمانی برای رفتارهای اخلاقی و تمدنی، و علت فرهنگ و تمدن است.

در روایت‌های ادبی و داستانی مختلفی که در سال‌های اخیر در مورد ایرانیان مطرح شده است، اعتماد به نفس و خودباوری ملّی، صورت‌های گوناگونی دارد؛ زیرا برخی از آن‌ها احساس ضعف و حقارت، و برخی دیگر احساس عزّت نفس را قوّت می‌بخشند.

این روایت‌ها، در مرحلۀ اول، باورهای مختلف یک فرد را با یکدیگر هم‌ساز می‌کنند تا در مرحلۀ دوم، باورها با تجربه‌های جدید در تضاد نباشند، و سرانجام در مرحلۀ سوم روایت ادبی، علت توجیه واکنش‌های فردی و اجتماعی در مقابل رخدادها است. این سه فرایند هم‌سازکنندۀ باورها، تجربه‌ها و رفتارها، با وجود روایت ممکن می‌شود. بنابر این، هر کنش فردی و جمعی در اخلاق، سیاست و اجتماع، از یک روایت تأثیر پذیرفته است، و روایت برای پیشبرد یک آرمان، داستان را طراحی می‌کند.

بازیگری در این داستان، به خود هویت و انگیزه می‌بخشد تا مسیر آرمان را پیش ببرد و البته اشخاصی که یک عقیده و باور فردی و جمعی را مؤمنانه پیش می‌برند لزوماً به دنبال تحقق هدف‌های خود نیستند، بلکه می‌خواهند در یک مشارکت جمعی «عقایدشان را بیان کنند، کارآمدی آن را نشان دهند، در شور تلاش جمعی شریک شوند و در جریان‌های بزرگتر تاریخی نقش داشته باشند». آن‌ها در روند داستان خود را قهرمان یا کنار قهرمانان تاریخ‌ساز می‌بینند.

در فضای تحولی انقلاب اسلامی، آحاد مردم ایران با تکیه بر خودشناسی اسلامی  و گذشتن از خودشیفتگی باستان‌گرایی و خودباختگی غربی، مبدأ حرکت اندیشۀ انقلاب اسلامی شدند.

در داستان نخل‌های بی‌سر روایتی از تردید به خویشتن وجود دارد. خرمشهری‌هایی که به تهران مهاجرت کرده‌اند سرانجام  تصمیم می‌گیرند به شهر خود بازگردند و راهی جنگ شوند، و این یک تصمیم حیاتی است که در روند  داستان تأثیر می‌گذارد.

در جامعۀ داستان نخل‌های بی‌سر جنگ و خون و آتش و مقاومت و آوارگی و درماندگی و ایستادگی در یک سو قرار دارد، و بی‌تفاوتی و بی‌خبری و بی‌خیالی در سوی دیگر است.

راوی با نگاهی واقع‌بینانه جامعۀ خود را روایت می‌کند، هیچ‌گاه خوشبینی رزمندگان تغییر نمی‌کند، و آنان همواره با روحیه از وطن دفاع می‌کنند، اما به دور از هیاهوی جبهه، برخی زندگی عادی خود را ادامه می‌دهند، و گروهی درصدد سوء استفاده از وضع موجود بر‌می‌آیند.

البته همۀ جامعه در داستان نخل‌های بی‌سر انسان‌های بی‌تفاوتی نیستند، و این از شناخت درست راوی از واقعیت جامعۀ‌ ایرانی در دهۀ شصت حکایت دارد.


هویت ایرانی شیعی

زبان ماهیتی شبیه به مادّۀ تفکر دارد که به اقتضای نوع اندیشه‌های یک قوم یا ملتی باعث شکل‌گیری هویت آنان می‌شود. 

توشی‌هیکو ایزوتسو، فیلسوف، متکلم، قرآن‌پژوه و اسلام‌شناس معاصر در کتاب خدا و انسان در قرآن هویت را «نسبتی میان شبکۀ معنایی ذهن خود و شبکۀ روابط اجتماعی» می‌داند؛ زیرا بر این باور است که واژگان دو معنا دارند: یکی معنای فی‌نفسه، و دیگری معنایی که نسبت به چیزهای دیگر به دست می‌آورد. پس اگر زبان از عناصر و مؤلّفه‌های هویت باشد باید در نسبت میان شبکه‌های فردی و اجتماعی تحصیل شود و ناگزیر چنین معنایابی از زبان باید عنصر هویتی نیز باشد. 

از سویی دیگر، موقعیت جغرافیایی ایران در دوران باستان بسیار خاص است، و در این جغرافیا همواره معماری، نمایش، شعر و روایت داستانی، ناظر به جغرافیای ایران‌زمین بوده است، اما با پیدایش اسلام، تعارض و تقابلی میان اندیشۀ جغرافیایی اسلامی و اندیشۀ جغرافیایی ایرانی شکل گرفت.

در داستان نفر پانزدهم شخصیت «حسام» که پاسدار و فرمانده اطلاعات عملیات است اسیر کومله در کردستان می‌شود، و در زندان دوله‌تو که چهارده نفر دیگر هستند هویت خود را پنهان می‌کند تا موقعیت و رستۀ نظامی‌اش آشکار نشود. در نتیجه، هویت واقعی او در مقابل هویت اعتباری و نظامی‌اش قرار داده می‌شود، و با این کار به نحوی اساطیر شاهنامه در ذهن مخاطب ترسیم می‌شوند که چگونه در سخت‌ترین لحظات با حکمت تدبیر و پاک‌نفسی به رهایی می‌رسند.

تصویر مسجد، عنوان معرفۀ وطن در مقابل نکرۀ دشمن، زندان کومله، ازدحام مجروحان در بیمارستان، مقاومت شیعی ایرانیان و مفاهیمی از این دست، همگی گزارشی از تغییر هویت ایرانیان به مردمانی سخت‌کوش و راست کردار است که دهۀ شصت را با هویتی خاص به پایان بردند.

به نظر می‌رسد سه‌عنصر توحید، ولایت و معاد در مقام پارادایم حاکم بر ادبیات داستانی دهۀ شصت، در محتوای داستان‌ها، مورد طرح و تحلیل روایی قرار می‌گیرند، و سرانجام خودباوری و هویت جغرافیای فکری و عملی ایرانیان، در مقام زمینه و بستری برای پذیرفتن سه عنصر یادشده به‌شمار می‌روند؛ یعنی محتوای فکری و نظری داستان توحید، ولایت و معاد است، و فرم و تکنیک در بستر داستان ناگزیر باید در خودباوری و هویت جغرافیای فکری و عملی ایرانیان تعیین شود؛ زیرا  همواره مجموعه‌ای از تمایلات انسان‌باورانه در فرد و اجتماع وجود دارد که انسان‌باوری شخصی در اخلاق، خودباوری جمعی و اعتماد به نفس نامیده می‌شود و در نهایت، همین باور به فرد و جمع انسان، تبدیل به انسان‌باوریِ جمعی می‌شود که هویت اجتماعی نامیده شده است. 


کتابنامه

آرمین، منیژه، سرود اروند رود، تهران: انتشارات انجمن قلم، 1390.

ایزوتسو، توشی‌هیکو، خدا و انسان‌ در قرآن، ترجمۀ احمد آرام، تهران: شرکت ‌سهامی‌انتشار، 1361.

ابوت، اچ. پورتر، سواد روایت، ترجمۀ رویاپورآذر و نیمامهدی‌زاده‌اشرفی، تهران: انتشارات اطراف، ۱۳۹۷.

خادم، حسن، اقیانوس سوم، تهران: انتشارات بین‌الملل، 1363.

خسروشاهی، جهانگیر، نفرپانزدهم، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1395.

سهرابی، فرامرز، «مبانی هوش معنوی»، فصلنامۀ سلامت روان، سال اول، شمارۀ 1.

شیرازی، رضا، صابر، تهران:پیام آزادی، 1366.

صمدی، پروین، «هوش معنوی»، اندیشه های نوین تربیتی، سال 1385، شمارۀ3 و 4.

طاهباز، سیروس، دعای مرغ آمین، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1360.

عیدان، غلامرضا، سرود مردان آفتاب، تهران: سورۀ مهر، 1368.

فراست، قاسمعلی، نخل‌های بی‌سر، تهران: انتشارات صریر، چاپ سوم، 1385.

فرسی، بهمن، شب‌یک شب‌دو، سازمان چاپ ‌و ‌پخش‌ پنجاه ‌و یک، ۱۳۵۳.

گلابدره‌ای، محمود، اسماعیل، اسماعیل، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1363.

محمود، احمد، زمین سوخته،تهران: معین، چاپ سوم، 1378.

مسکوب، شاهرخ، هویت ایرانی در زبان پارسی، تهران: فرزان روز، 1379.

مشایخی، مهدی، در انتظار شهادت، تهران: موسوی، 1360.

مؤذن، ناصر، آخرین نگاه از پل خرمشهر، انتشارات جهان سو، 1360.