ماندگاری ادبیات پایداری
در گرو پژوهشهای ادبی
گفتوگو با دکتر احمد خاتمی؛
رئیس دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی
فاطمه سنگری ـــ لیلا باقری
برای ورود به بحث لازم است اول به این پرسش اصلی پاسخ بدهیم که جایگاه و نقش پژوهش در مطالعات ادبیات پایداری چگونه است؟
اصولاً همۀ شاخههای علمی و ادبی و هنری نیازمند تحقیق و پژوهشاند. توسعۀ علم در هر حوزهای نیازمند این است که پشتوانههای پژوهشی برای آن تعیین شود و قدرتی که پژوهش به علم عطا میکند انکارناپذیر است. اگر بناست در حوزۀ ادبیات پایداری هم صاحب جایگاهی باشیم و ادبیات پایداری بتواند خود را در سطوح دانشگاهی و فرادانشگاهی در سطوح ملی و بینالمللی مطرح کند، باید دربارۀ ادبیات پایداری تحقیق کنیم. البته ممکن است تحقیقات ما هدفمند نباشد و زیان کنیم؛ بنابراین پیش از پژوهش و نقش پژوهش، آنچه اهمیت دارد نیازسنجی است؛ اینکه ما چه نیازهایی در حوزۀ ادبیات پایداری داریم، مهم است. پس از مشخص شدن نیاز، میتوان سفارش علمی به افراد متخصص داده تا پژوهشهای دقیق علمی صورت بگیرد. این قطعاً به نفع ادبیات پایداری است و چارهای جز این هم نیست. اگر قرار است ادبیات پایداری بهعنوان یک نوع (ژانر) ادبی در دانشگاههای ما موضوعیت پیدا کند و بهصورت جدی مطرح شود و قابلیت دفاع در سطوح مختلف ملی و بینالمللی پیدا کند، باید تحقیقات دامنهدار، جدی و گستردهای به همت متخصصان انجام بدهیم. بنابراین، پاسخ سؤال شما کاملاً روشن شد که ما بدون پژوهش نمیتوانیم در حوزۀ علم نفس بکشیم. اگر نگاه ما به ادبیات پایداری یک نگاه علمی است و میخواهیم کمی از حوزۀ شعار دربارۀ ادبیات پایداری به حوزۀ تحقیق جدی در حوزۀ ادبیات پایداری وارد شویم، راه ورود و مسیر درست، انتخاب پژوهشهای کاربردی و بنیادی است.
چــــون به بحـــث «نیازســنجی در گــرایش ادبیات پایداری» اشاره کردید، اتفاقاً بهتازگی این مسئله در جلسات داخلی اندیشکده و بهویژه کارگروههای تخصصی مطرح شده است. در مجموعۀ اندیشکدۀ ادبیات پایداری چهار گروه مرجع در حال فعالیت هستند که هرکدام از این گروهها با حضور افراد متخصص کارگروههایی تشکیل دادهاند. در جلسات کارگروههای تخصصی نیاز به این مسئله را دریافتیم اما هنوز کم و کیف و چگونگی اجرای این طرح، موضوعات و ابعاد آن مشخص نشده است. با توجه به احساس نیاز اندیشکده به این مسئله و نیز طرح همین دغدغه ازسوی شما، نظر و پیشنهاد حضرتعالی در اینباره چیست؟
ازنظر من، نیازسنجی ربط مستقیم با مخاطب و همچنین ربط مستقیم با هدف تأسیس اندیشکده و مراکز علمی دارد که برای ین موضوع تعریف شدهاند. بنابراین، وقتی شما میخواهید نیازسنجی کنید، اول باید مخاطبشناسی کنید و بدانید مخاطب شما در حوزۀ ادبیات پایداری کیست؟
اگر مخاطب شما دانشجویاناند، باید سراغ دانشجویان برویم و از دانشجویان بپرسیم که شما در حوزۀ فهم ادبیات پایداری و کار در این حوزه به چه چیزهایی نیاز دارید؟ این نیازها ممکن است نیازهای علمی بسیار بنیادی و یا نیازهای سطحی باشند که با سرعت بشود آنها را رفع کرد.
اگــــر مـــخاطـــب مــا اســتـادان دانشگاهاند، باید سراغ آنها رفت و اگر علاقهمندان به حوزۀ ادبیات پایداریاند، نیاز آنها ممکن است متفاوت شود. بنابراین، پیوندی بین نیازسنجی و مخاطب، و پیوندی بین مخاطب و هدف وجود دارد و باید این سه رکن را در نیازسنجی درنظر داشت. باید مشخص شود هدف من از تحقیق در ادبیات پایداری چیست؟ اصلاً ادبیات پایداری چیست و فهم شما از آن چگونه است؟ اینها را باید تبیین کرد و توضیح داد. ممکن است که شما به این نتیجه برسید که فقط در حوزۀ دانشگاه کار کنید و ادبیات پایداری را در حوزۀ دانشگاه تبیین کنید. باید نیازهای دانشگاه را بسنجید و بهترین کسانی که میتوانند به شما کمک کنند فارغالتحصیلان رشتۀ ادبیات پایداریاند. دانشجویی که تحت عنوان کارشناسارشد پایداری فارغالتحصیل شده است، بهتر از هر کس دیگری میفهمد که خلأها و ضعفها کجاست و برای «تحصیل» چه نیازهایی داشتهاند؟ از استادانی که در این رشته تدریس کردهاند باید پرسید که نیاز رشته برای «تدریس» کجاست؟ از دانشجویان، «نیازهای تحصیل» و از استادان «نیازهای تدریس» را بپرسیم. قطعاً و حتماً وقتی رشتهای تازهتأسیس است با مشکلاتی روبهرو است.
من وقتی با دانشجویان رشتۀ ادبیــات پایـــداری صحــبت کـردم، احساس کردم سردرگمی حتی در مبانی آغازین، سردرگمی حتی در تعاریـف و اصطلاحــات، ســردرگمی در کتابهای درسی، سردرگمی در محدودۀ ادبیات پایداری، سردرگمی در مصادیق ادبیات پایداری وجود دارد. اینها از مشکلاتی است که دانشـــجویــــان ایــــن رشتـــه دارنـــد. یعنی نمیدانند برای چه آمدهاند و چه میخواهند و چه فایدهای برای جامعه دارند؟ اینها خیلی مهم است. بنابراین، اگر شما نیازسنجیتان را بهسمت دانشجویان سوق بدهید، حرفهایی خواهید شنید که تا حالا نشنیدهاید. واقعاً مقصود رشتۀ ادبیات پایداری این است؟ ما باید این را از کس دیگری بپرسیم که هدف چه بوده است؟ چه فکر میکردی و چه اتفاق افتاد؟ اصلاً گروهی باید بنشینند و حد و حدود ادبیات پایداری را مشخص کنند. شما از ادبیات مقاومت یک برداشت و از ادبیات پایداری یک برداشت دارید. از ادبیات جنگ یک برداشت و از ادبیات دفاع مقدس یک برداشت دارید. گمان نمیکنم برای دانشجوی رشتۀ ادبیات پایداری روشن باشد؛ همانطور که برای استاد او مشخص نیست. همچنان که بین خودمان هم ممکن است اختلاف نظر داشته باشیم که قطعاً هم داریم. بنابراین، در نیازسنجی بین هدف، مخاطب و نیاز ارتباط منطقی وجود دارد. این است که هدفگذاران باید بگویند که ما چه میخواهیم و بعد مخاطبان چه نیازهایی دارند و بعد نیازهایشان را شما سفارش بدهید که رفع کنند. بعضی از این نیازها مانند کمبود منابع درسی علمی است و ممکن است بعضی هم غیرعلمی باشند. بهترین کسانی که میتوانند برای ما نیازسنجی کنند، خود دانشجویان رشتۀ ادبیات پایداری هستند.
آنــها در کنــار یـــک دانـشجوی فــارغالتحــصیــل در جــامعهشنـــاسی میتوانند به میدان تحقیق وارد و کار شستهرفتهای انجام بدهند. بهنظر من همۀ دستاندرکاران ادبیات پایداری باید تا تعیین مراتب نیاز متوقف بشوند تا کارهای موازی انجام نشود؛ شاخه به شاخه نپریم، کارهای بلاتکلیف نکنیم، سفارشهای بیهوده و ناکارآمد ندهیم. اینها را باید تعریف و چارچوب آن را مشخص کنیم و براساس آن چارچوب و نقشۀ راه جلو برویم. یکی از کارهای خیلی خوب نقشۀ راه ادبیات پایداری است؛ ما الان کجای این نقشه ایستادهایم؛ کجا میخواهیم برویم؛ مسیرمان را باید به چه شکلی تعریف بکنیم؛ باید به چه شکل ادامه بدهیم؛ از چه وسایلی باید استفاده کنیم؛ چه کسانی را همراه کنیم؛ اینها الزامات سفر هدفمند است. ما الان 43 سال است که از ادبیات پایداری حرف میزنیم، اما واقعاً چند اثر شاخص گرهگشای مفید در حوزۀ ادبیات پایداری چاپ کردهایم؟ همۀ اینها با هم ارتباط دارند. ممکن است کسی در مورد ادبیات پایداری به قصهگویی و داستاننویسی بپردازد، دیگری در اینباره شعر بگوید و یکی تحقیق کند. پیوند اینها با یکدیگر کجاست؟ هر کس دارد کار خودش را انجام میدهد. علت این است که ما هدفگذاریهای دقیق نکردیم. تأســـیس مـــراکز علــمی و پژوهشی اختصاصاً برای این موضوع امر مبارکی است، اما اگر قرار است دانشکده، پژوهشکده، اندیشکده یا نهاد علمی را فعال کنیم مستلزم این است که نقشۀ راه هم معلوم باشد. نقشۀ راه را خوب طراحی کنیم و در آنجا لحظهبهلحظه، گامبهگام معلوم شود چه قدمی برداشتیم و این قدم چه هدفی و چه فایدهای داشت و ما را به چه نزدیک کرد. اگر این کار را نکنیم آب در هاون کوبیدهایم و چهارصد سال بعد هم به نتیجهای نخواهیم رسید، چه برسد چهل سال بعد.
اینکه فرمودید در اجرای طرحِ نیازسنجی لازم است کسانی که جامعهشناسی و رشتههای دیگر خواندهاند وارد میدان شوند، علت طرح این نکته خلأ و نیازی است که در حوزۀ روش تحقیق در رشتۀ ادبیات وجود دارد؟ شاید بهزعم بعضی، رشتۀ ادبیات اصلاً نیازی به روش تحقیق ندارد.
اشتباه محض است. متدولوژی یا روششناسی تحقیق داریم که امری عمومی است و همۀ دانشجویان باید آن را بلد باشند. بهیاد دارم در دوران دانشجویی آقای دکتر خوانساری جزوهای تحت عنوان متدولوژی را به ما درس میداد. او از گروه فلسفه بود و دو واحد متدولوژی و دو واحد منطق به ما درس میداد. آقای دکتر داوری دو واحد فلسفۀ عمومی به ما درس میداد. اینها را بعداً از رشتۀ ما حذف کردند، درحالیکه این مباحث به نظاممند کردن ذهن دانشجوی رشتۀ ادبیات خیلی کمک میکند تا منطقی فکر کند، منطقی بنویسد، منطقی پاسخ بدهد و روشمند تحقیق کند. بعدها، درس منبعشناسی و روش تحقیق را جایگزین کردند که منبعشناسی غلبه پیدا کرد و رفتهرفته کمتر به روش تحقیق پرداخته شد. هیچکس نمیتواند ادعا کند که رشتۀ زبان و ادبیات فارسی نیازمند روش تحقیق نیست. این حرف از بنیان غلط است. مگر میشود یک شاخۀ علمی، روش تحقیق نداشته باشد؟ اما در بحث نیازسنجی، منظور من این بود که نیازها به یک متخصص تحقیق اجتماعی هم منتقل شود تا در کنار هم بتوانند به سمتوسوی شناخت نیازها و رفع نیازها بپردازند. هرکدام تخصصی دارند. این تخصصش میتواند در شناخت نیازها باشد، آن میتواند تخصصش در ساماندهی به نیازها و رفع نیازها باشد. بهنظر من، این نیازسنجی باید به شکل یک تحقیق میدانی گسترده، هدفمند، کاملاً طراحیشده و به روش دقیق علمی در سطح دانشگاههای کشور صورت بگیرد و بعد بتوانیم از تحلیل نهایی به نتایجی برسیم که آن نتایج به ما کمک میکند که چه بکنیم که ادبیات پایداری قوام و دوام یابد.
کمی از بحث اصلی فاصله گرفتیم. در ادامۀ بخش اول گفتوگو و با توجه به تأسیس و شکلگیری اندیشکدۀ ادبیات پایداری، بهنظر شما این اندیشکده در مسئلهمندی و ساماندهی پژوهشهای حوزۀ ادبیات پایداری بهویژه از منظر مباحث نظری و اندیشگی و سیاستگذاری چه نقشی میتواند داشته باشد؟
همۀ رشتههای علمی به مراکز پژوهشی پشتیبان نیاز دارند. این یک امر مهم است. همۀ رشتهها نیاز به پژوهش و تحقیق دارند. در دانشگاهها معمولاً آموزش و پژوهش توأمان صورت میگیرد. در بعضی از رشتههای خاص به لحاظ اهمیتشان پشتیبانهای خارج از دانشگاه هم دارند. الان در کشور ما، برای طرحهای کـــلان، فـــرهنگســـتانهای مـــتعـــدد داریم.
کـــار فـــرهنگســـتانهـــا حـــمایـــت و پشتیبانی از موضوعاتی است که در شاخههای علمی مطرح میشود؛ مثلاً فرهنگستان هنر قاعدتاً باید پشتیبان رشتههای هنری و فرهنگستان علوم باید پشتیبان شاخههای علمی باشد. فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی هم باید پشتیبان همۀ مباحثی باشد که امروز با آن روبهرو هستیم.
بهنظر من، طراحی اندیشکدۀ ادبیات پایداری بهعنوان تشکیلاتی مستقل، متمرکز و متخصص، اتفاق مناسب و دقیقی است که البته خیلی دیرهنگام است. همانطور که اشاره فرمودید این مجموعه بهتازگی فعالیت خود را آغاز کرده و زمان زیادی نگذشته که ما بتوانیم فعالیت این مرکز را تحلیل و ارزیابی کنیم. این تحلیل مستلزم این است که شاهد خروجیهای اندیشکده باشیم و ببینیم که چه خروجیهایی را به جامعۀ علمی و نیازمند تحقیق عرضه میکند. بنابراین، الان قضاوت دربارۀ آن زود است، اما دربارۀ تأسیس آن میشود گفت یک اقدام مناسب و خردمندانه است که این مرکز بتواند متولی ادبیات پایداری باشد. مراکز دیگری هم در سطح کشور عهدهدار موضوعات مربوط به پایداری هستند، اما بهصورت تخصصی با عنوان اندیشکدۀ ادبیات پایداری، گمان میکنم منحصر باشد.
یکی از اهداف اصلی تـــأسیـــس انـــدیشـــکـــده، ایجاد ارتباط بین حوزهها و نهادهای فعال ادبیات پــــایـــداری و دانــــشگـــاه و تقویت این تعامل است. بر اساس همین هدف و رسالت و با توجه به کمبود منابع درسی گرایش ادبیات پایداری، اندیشکده از سال گذشـــته (1400) در تعامــل و مذاکره با استادان این گرایش در چندین دانشگاه از نقاط مختلف کشور، اقدام به سفارش نگارش 14 عنوان کتاب درسی دانشـــگاهی کـــرده است که البته هنوز در مرحلۀ نگارش و تکمیل هستند و هنوز خروجی نداریم، اما با توجه به نقش اندیشکده در سیاستگذاری این حوزه، چه راهکارهایی برای ایجاد همکاری بهتر بین پژوهشگاهها و دانشگاهها در حوزۀ ادبیات پایداری وجود دارد؟
این مژدههایی که شما میدهید و اینکه کار اندیشکده اگر همین باشد که به کار این رشته سروسامان و نظام بدهد، خوب است. خود این معلوم است نیازسنجی شده که نیاز رشتۀ ادبیات پایداری این است که صاحب و متولی برای آن پیدا شود. اندیشکده میخواهد نظارت کند و این اتفاق خوبی است، ولی انصافاً همهمان در حق ادبیات پایداری ظلم کردیم. ما در زمینۀ قصه، رمان، داستان و شعر شاید موفقتریم، اما در زمینۀ تحقیق واقعاً ضعیفیم. در زمینۀ نقـــد شــعـر و داســتان کتــابهایی منتشر میشود و کسانی کار میکنند. چند نفری در حوزۀ شعر و داستان پایداری مطرحاند، ولی محصولات ما خلاق نیست، یعنی محصولات مبتنیبر کشفیات و تحقیقات علمی نیست. ما در این زمینه کمبود داریم و در این چهلوسه سال گهگاه کسانی تحقیقات شخصی یا پایاننامهها را بهسمت تحقیق بردهاند و کارهایی انجام شده، ولی اصلاً برای این موضوع با این گستردگی کافی نیست. اگر موضوع گستردۀ ادبیات پایداری را فقط به دورۀ انقلاب اسلامی اختصاص دهید و بخواهید آن را در سطح ملی و بینالمللی مطرح کنید، ماجرا خیلی متفاوت است. بهویژه آنکه در این زمینه آمادگی لازم و آثار منجسم تألیفی به زبان فارسی نداریم. من حتی در زمینۀ ادبیات مقاومت تحقیق جامع و کاملی ندیدهام. کارهای پراکندهای ترجمه شده ولی تحقیقات ایرانی زیاد نیست. ایرانیان متأسفانه خودشان را درگیر تحقیق نکردهاند.
اینکه اندیشکدۀ ادبیات پایداری سفارش کتاب درسی داده است، مژدۀ خیلی خوبی است. سرفصل این کتابها اهمیت دارد و باید سرفصلهای علمی باشد. اگر سرفصلها مناسب نباشد، کتاب را هر کس بنویسد باز هم بد از آب درمیآید. ضمناً متخصصان را باید شناسایی کرد. کسیکه در مورد ادبیات پایداری کتاب درسی مینویسد، باید قولش حجت باشد؛ یعنی همه با دیدۀ احترام به او نگاه کنند و او بهعنوان متخصص این حوزه مورد قبول همگان باشد. این خیلی مهم است. ممکن است وقتی که میخواهیم تاریخ پایداری را بنویسیم، آن را یک متخصص تاریخ بنویسد، متخصص تاریخی که حوزۀ کارش ادبیات پایداری بوده است. حتی استفاده از نویسندگان، عالمان و متخصصان این حوزه بهنظرم بهتر است. بههرحال اتفاق زیبایی است، چون معلوم میشود که به نیازی رسیدهایم. این گام مثبتی است، ولی باید ببینیم که بعد از انتشار، از این کتابها چقدر استقبال میشود و چه میزان بازتاب مثبت دارند. یعنی ما نمیخواهیم جزوۀ درسی طراحی کنیم، یک کتاب درسی میخواهیم که بعداً به آن استناد شود. بنابراین، دوباره تأکید میکنم نگاه من به ادبیات پایداری در شرایط فعلی نگاه تحقیقات و فعالیتهای کور، نامنظم و نامسنجم است. ما در حوزۀ ادبیات پایداری نظم و نظام نداریم؛ یعنی هر کسی کار خودش را میکند. هر کس از روی علاقۀ خودش کار میکند. اصرار بر اینکه یک نقشۀ راه باشد برای این است که کارهایی به جهات مختلف بلااستفاده مانده است و بهدرستی انجام نمیشود و نظارتی بر آن نیست تا سروسامان پیدا کند که ما احساس کنیم که به جلو میرویم. کارهای خوبی هم انجام شده اما در جایگاه خودش نیست؛ یعنی در آن حلقه و زنجیرۀ تکاملی قرار نگرفته است. مثلاً تأسیس رشتۀ ادبیات پایداری، بدون کتاب درسی و بدون استاد متخصص، یک امر مضحک است. مثلاً شما در دانشگاه دولتی یا آزاد تأسیس رشته میکنید، بعد کتاب ندارید، استاد ندارید و چون استاد ندارید آن رشته را درس بدهد، کتاب دیگری را درس میدهد. این خدمت به رشته نیست، آسیب هم میزند. بعد بهجای اینکه به آن تخصصی نگاه کنیم و همانجا نگه داریم و تقویت کنیم، آن را گسترش هم دادهایم. چندین دانشگاه آزاد فقط یک ترم دانشجوی ادبیات پایداری گرفتند و بعد هم نتوانستند از عهدهاش بربیایند و بعد هم دانشجویان استقبال نکردند و این خیلی بد است. رشتۀ ادبیات پایداری که پشتوانههای مردمی، پشتوانۀ جنگ و دفاع مقدس و این همه خون عزیزان شهید را دارد، به جایی میرسد که داوطلب نداشته باشد. من نمیدانم الان استقبال از رشتۀ ادبیات پایداری چقدر است و چند نفر داوطلب میشوند که کارشناسی ارشد ادبیات پایداری بروند؟ ما اگر خوب عمل کنیم، شمار دانشجویان این رشته هر سال باید افزایش پیدا کند. شاید اگر طبق آن برنامه و نقشۀ راه، فقط یک یا دو دانشگاه عهدهدار این کار بشوند و تمام همّ و غمشان را بر این کار بگذارند، بهتر باشد.
فکر میکنید علت نابسامانی در پژوهشها و اینکه هنوز به آن مرحلۀ مطلوب نرسیدهایم چیست؟ چه موانعی وجود دارد؟
علتْ دو سه مسئله است. اگر بخواهم اندکی وسیعتر بگویم، یک مسئلهاش این است که ما آنطور که باید، مسئله را درک نکردیم. این کشور هشت سال درگیر جنگ بوده و بعد از آن مراکز تحقیقاتی را راهاندازی کرده است. این مراکز در بخش تحقیقات نظامی عملکرد خوبی داشته، اما عملکرد مراکز تحقیقات علمی و فرهنگی چندان خوب نبوده است. پس یکی از علتها این است که ما مسئله را جدی نگرفتهایم و آن موقع که باید در وقت خودش شروع میکردیم، این کار انجام نشده است.
مسئلۀ دیگر این است که چون جدی نگرفتیم و خیلی خوب شروع نکردیم، آن را سست کردیم و این سست نشان دادن یک جریان علمی، ادبی، فرهنگی، هنری، بیمیلی و بیرغبتی ایجاد میکند. این اتفاق سبب شده است که خیلی از افراد دارای صلاحیت نزدیک این کار نروند و نوعی زدگی یا بیمیلی ایجاد شود. بنابراین، یک گرفتاری جدی که در دانشگاهها وجود دارد این است که استادان دانشگاه سعی میکنند خودشان را درگیر مسئلۀ دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و ادبیات پایداری نکنند. این به معنای این نیست که اعتقاد ندارند و نمیخواهند بلکه به معنای این است که پشتوانهای ندارند. بنابراین، بیمیلیای که ممکن است بعضاً در دانشگاهها احساس کنید، ریشهاش در همینجاست. یعنی خودمان بد عمل کردیم. اگر این رشته بهصورت جدی تأسیس میشد و حمایتهای جدی از این رشته میشد، فارغالتحصیلان هم دانشآموختگان برجستهای میشدند، و جذب مراکز تحقیقاتی حوزۀ تخصصی خودشان میشدند، قطعاً شرایطمان فرق میکرد. مثلاً گرایش ادبیات کودک و نوجوان در دانشگاههای ایران تقریباً تازهکار (کمتر از بیست سال) است و فکر میکنم اولینبار این گرایش را در دانشگاه شهید بهشتی تأسیس کردیم (دانشگاه شیراز زودتر از دانشگاه شهید بهشتی بوده است). بااینحال، توانستیم موفق عمل کنیم و دانشجو جذب کنیم. چون ادبیات کودک را جدیتر گرفتیم. البته این رشته یک مزیتی که دارد آن است که منابع خارجی هم به آن کمک میکند.
پس بهنظر شما یکی از مصــادیـــق نیـازســنجی میتواند این باشد که بدانیم جامعه چقدر به متخصص ادبـیـــات پــایـــداری نـــیـــــاز دارد و ازســویدیـگر، فارغالتحصیلان این رشته در جامعه به لحاظ استفاده از ظرفیت علمی آنها چه جایگاهی دارند؟
بله. الان اگر 44 دانشگاه، هرکدام 10 دانشجو جذب کنند، 440 نفر فـــارغالتحـــصیل ادبیــات پــایــداری خواهیم داشت. عرضه را که زیاد میکنید، تقاضا کم میشود. مگر جامعۀ ایرانی چقدر به فارغالتحصیل ادبیات پایداری نیاز دارد؟ ولی اگر شما جاذبه ایجاد کنید و حداکثر 5 دانشگاه در این رشته دانشجو جذب کنند، میتوانیم برای 50 نفر کار تولید کنیم. بالأخره بازار کار و اقتصاد و موقعیت اجتماعی فارغالتحصیلان این رشته هم مهم است. باید کاری کنیم که برای متخصص ادبیات پایداری حرمت قائل شوند. در رشتههای دیگر، این کارها را کردند. شما مثلاً گرایش ویراستاری دارید، بازار کارش خوب است، قطعاً دانشجو زیاد دارد. در این حوزه باید بدانیم آسیبها کجاست. آسیب در کتاب درسی است، آسیب در استاد است، آسیب در بازار کار است، آسیب در بیارزش کردن رشته است، آسیب در خودمحوری استادان دانشگاه نسبت به ادبیات پایداری است. همۀ اینها را باید آسیبشناسی کنیم.
با توجه به اینکه در طول سال، سمینارها و جـــشنوارههای ارزیـــابی کتـــاب و... برگزار میشود، بهنظر شما نقش برنامههایی از این دست در جـــریانســـازی چیــست؟ چــه راهکارهایی برای اصلاح و تقویت آنها دارید؟
همانطور که پیشتر اشاره شد اگر ما تعریف روشن و مشخصی از ادبیات پایداری و اهداف آن نداشته باشیم (همچنان که در کتابها و مقالات حوزۀ ادبیات پایداری اینگونه است)، صرف هزینه در این برنامهها هدر خواهد رفت. چون ممکن است جشنوارۀ ملی یا حتی بینالمللی هم طراحی کنید و هزینه هم بشود، اما درنهایت تعدادی از افراد میآیند و سخنی میگویند و بعد هم به سراغ کارشان میروند و هدف این برنامه مشخص نیست. ممکن است درنهایت مجموعه مقالاتی هم چاپ بشود، اما آیا همان مجموعه مقالات سفارششده متناسب با هدف است یا خیر؟ آیا هر کس هر آنچه میخواهد میتواند بنویسد، یا محور بحثها و اهداف همایش مشخص و محدود است؟ چون در بعضی از همایشها مثلاً ده محور معرفی میشود و در پایان هم اضافه میکنند: محورهای دیگر. این به معنای هدفمندی نیست. هدفمند یعنی تنها دو محور برای پذیرش مقاله مشخص شود. این نشان میدهد که میدانیم چه میخواهیم انجام دهیم. البته من منکر تأثیر همایشها، سمینارها و... نیستم، اما معتقدم اول باید آنها را هدفمند کرد؛ یعنی آن نقشۀ راه برای شما مشخص باشد و طبق آن به این برسید که برای اثبات توانمندیها و پیشرفتها، برگزاری کنگرهای بینالمللی ضرورت دارد. صرف برگزاری کنگره اگر هدفمند نباشد، قاعدهای ندارد. بنابراین، اگر اندیشکده هم میخواهد همایشی برگزار کند، باید نیازسنجی را انجام بدهد و بداند با چه هدفی و برای رفع کدام مشکل به این کار اقدام میکند. دراینصورت، کار خوبی است و صرف هزینه در این راه هم ارزش دارد. اما اگر این کار تشریفاتی و برای تهیۀ گزارش باشد، ارزشی ندارد. در عرصۀ پژوهشگری، پژوهشگرانی اهمیت دارند که فینفسه و فقط برای ادبیات پایداری، بدون سفارش، تحقیق میکنند و چشمداشتی به امتیاز برای ارتقا ندارند. کسانی که به این حوزه علاقه دارند، چند نفر هستند و چقدر به این نوع کتابها و مقالات و همایشها پایبندند و در آنها شرکت میکنند و یا از نتایج آن بهره میبرند. بنابراین، بهنظر من به این برنامهها نمیتوان چندان امید بست. اما اعتراضی که وجود دارد این است که مستقل از امتیازات مالی و مادی و دانشگاهی، ما چقدر محقق داریم که بر این موضوع متمرکز باشند و از روی علاقه به ادبیات پایداری، خود را وقف این کار کرده باشند؟ مثلاً اگر 10یا 15 نفر بیابیم، حضور این افراد خیلی مغتنم است. همچنین، این افراد اگر به مطالعات نیازسنجی و یا گزارشهای شما دسترسی بیابند، میتوانند در خط و مسیر کار شما قرار بگیرند؛ چون آنها براساس نیازسنجیهای خودشان کار میکنند. در کار شخصی، امکانات محدود و نیازسنجیها دمدستی است. اما مثلاً اگر یک مؤسسه نیازهای رشتۀ ادبیات پایداری را اعلام کند، این فهرست کمک میکند تا آنها مطمئنتر در جهت رفع نیازها حرکت کنند. دراینحالت، وقتی که پژوهشگر به این کار اختصاص میدهد، مفیدتر و تأثیر اجتماعی و علمی کار هم بیشتر خواهد بود.
در آخر، با سابقه و اشراف شما در این حوزه اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید. خصوصاً دربارۀ مسئلهشناسی و نیازهای پژوهشی در مطالعات ادب پایداری. بهنظر شما با توجه به جایگاه مسئلهشناسی در پژوهشهای ادبیات پــــایــــداری، بــایــستههـــا و مسئلهها چیست؟
نیاز اصلی رشتۀ ادبیات پایداری، نیازسنجی است. نیاز اصلی این است و دومین نیاز، برنامهریزی و طراحی نقشۀ راه و هدفگذاری است. این هدفگذاری نباید توسط یکی دو نفر صورت گیرد بلکه برای تعیین اهداف هم باید یک کار گستردۀ علمی انجام شود و مثلاً بر مبنای سیاستهای کلان کشور، بیانات مقام معظم رهبری و اقداماتی که پیشتر صورت گرفته هدفگذاری شود.
از دیگر نیازها، طبقهبندی کردن همۀ آن چیزهایی است که تحت عنوان ادبیات پایداری در سخنرانی، نامهها، کتابها، صحیفۀ نور، آثار امام خمینی، آثار و بیانات مقام معظم رهبری آمده است. اینها تکلیف نهایی را تعیین خواهند کرد. مثلاً شما باید از کسانی بخواهید که با مراجعه به صحیفۀ نور، مطالب مرتبط با اهداف ادبیات پایداری را شناسایی و استخراج کنند. از این طریق مشخص میشود که هدفها به چه شکل سیاستگذاری شدهاند؟ این مسئله در ذهن امام به چه شکلی بوده است و در ذهن مقام معظم رهبری به چه شکلی است؟
اصلاً انتظار ایشان از ادبیات پایداری و از اندیشکدهها و پژوهشکدهها و مراکز علمی این حوزه چیست؟ ایشان همیشه در زمینۀ ادبیات پایداری گلهمند است و حق هم با ایشان است؛ چون نسبت به عمر و حجمی که ادبیات پایداری دارد، نسبت به اتفاقاتی که در ادبیات پایداری هست، ما هنوز کار جدی در این زمینه انجام ندادهایم. الان تازه یادمان افتاده که فیلمهایی از مقاومت سربازان و فرماندهان بسازیم. تعداد محدودی فیلم دربارۀ دفاع مقدس داریم که تعداد فیلمهای موفق هم بسیار کم است. در حوزۀ موسیقی، معماری، مجسمهسازی و... چه کردهایم؟ در حوزۀ اجتماعی چه کردهایم؟ آیا قرار است که تأثیر آثار این حوزه در محدودۀ ادبیات پایداری و دانشجویان بهعنوان مخاطبان این حوزه قرار بگیرد یا تأثیرگذاری در سطح جامعه اهمیت دارد؟ تأثیرات ادبیات پایداری باید در سطح جامعه و فرهنگ جامعه باشد.
علاوهبر بحث اجتماعیات باید حتی در بحث اقتصادی مطرح شود. باید ابعاد مسئله را گستردهتر ببینیم.
در ایــنبــاره کــلاننگری مسئلۀ مهمی است؛ یعنی شما در زمینۀ ادبیات پایداری فهرستی از بالاترین حرفهایی که گفته شده (بهعنوان اسناد فرادستی و سیاستهای کلان)
تا تعریف دانشجوی ادبیات پایداری از آن را در دست داشته باشید. این میتواند برای شما راهگشا باشد و برای رسیدن به نوک مخروط کمک کند. این از آن مفاهیمی است که از بالا به پایین باید به آن نگاه کرد. بهنظرم مقام معظم رهبری راجعبه این قضیه دیدگاه شفاف و روشنی دارند که میشود ازطریق سامانههای موردنظر به آن دیدگاهها دست یافت و آنها را برای برنامهریزیهای علمی و آموزشی مدنظر قرار داد.