یادداشت

جستاری در ستایش و نکوهش پژوهش در ادبیات پایداری / مهدی کاموس

پژوهش در ادبیات پایداری

هر کجا، مسئله‌ای باشد، پژوهش همان ‌جاست. پژوهش،‌ فرایندی روشمند در‌ پاسخ به سؤالات برآمده از «مسئله» است. در پژوهش،‌ نظریه‌ها و روش‌ها در تلفیق و ترکیب با یکدیگر مصرف می‌شوند تا مسئله بیان و تبیین شود. هرگاه بین سطح مطلوب و وضع موجود فاصله‌ای رخ داده باشد، «مسئله» امکان ظهور می‌یابد؛ اما این همه ماجرای نیست. در ظاهر «مسئله» برخاسته از مشکل یا معضلی است که در وضع موجود مشاهده یا حس می‌شود. اما مسئله ناشی از بُعد ذهنی و انگارۀ ما از پدیده‌ها، رویدادها و مفاهیم است. «مسئله» بعد ذهنی problem و همان انگاره و تصور ادراکی از مشکل یا معضل (problem) است. در واقع، «مسئله» و «معضل» دو روی سکۀ پرابلم هستند؛ معضل، بُعد عینی، انتشار یافته و وابسته به وضع موجود و مسئله، بعد ذهنی، انحصار یافته و ناظر به سطح مطلوب است.


مسئله امری ذهنی و بر خلاف تصور عمومی، وابسته به سطح مطلوب است. سطح مطلوب، در سه شکل متصور است: الف) شکل طبیعی و ذاتی،ب) تاریخی و ج) آرمانی. در شکل طبیعی سطح مطلوب برخاسته از سنت‌های آفرینش یا هنجارهای پذیرفته شده در جامعه است که به شکل امرعادی و پیش‌فرض وجود دارند؛ مثل سلامت و صحت بدن که بدن انسان‌ها به شکل طبیعی باید سالم باشد، وقتی که علت یا بیماری پیش می‌آید، بین وضع موجود و وضع مطلوب فاصله‌ای رخ می‌دهد، مسئله بروز می‌کند و احتمالاً پژوهش در حوزۀ سلامت یا پزشکی اتفاق می‌افتد. در مثال دیگر می‌توان بیان کرد که در جامعۀ ایرانی، تشکیل خانواده، هنجاری پذیرفته شده و مطالبه شده از سوی جامعه است. در صورت کاهش میل به تشکیل خانواده و تهدید نهاد خانواده، «مسئله» یا «مسائل» امکان ظهور می‌یابند. 

 در شکل دیگر سطح مطلوب به شکل ذاتی یا طبیعی وجود ندارد بلکه این وضع مطلوب، سابقه تاریخی دارد؛ مثلاً مدیری در سازمان یا حاکمی در کشوری، سطحی از رفاه را تعریف و اجرا کرده است؛ حال وقتی در دوران مدیر یا حاکم بعدی آن سطح رفاه رعایت نمی‌شود و بین وضع موجود و وضع مطلوب فاصله می‌افتد، مسئله ایجاد می‌شود. 

در حالت سوم سطح مطلوب به شکل آرمانی تعریف شده، یعنی سطح مطلوبی در ذهن‌ها وجود دارد که هنوز محقق نشده است و مصداق بیرونی و خارجی ندارد، مانند آنچه در سطح مطلوب کمونیسم یا سوسیالیسم تخیلی مطرح شده است. در کمونیسم، سطح مطلوب حکومت در رسیدن به کمون ثانویه و جامعۀ برابر تعریف می‌شود که در آن جامعه، ابزار تولید در اختیار و مدیریت طبقۀ پرولتاریا باشد و سرمایه‌داری امکان سلطه نداشته باشد. از این‌رو، سرمایه‌داری به عنوان مسئله بروز می‌یابد و پژوهش‌ها دربارۀ آن شکل می‌گیرد. در سطح آرمانی مسئله، پژوهش‌ها متناسب با نهادی که آن سطح مطلوب را تعریف کرده اتفاق می‌افتد. سطح آرمانی معمولاً در پیوند با ایدئولوژی و سلطۀ هژمونیک و نشأت گرفته از ادیان، مکاتب فکری و ایدئولوژیک، تاریخ جوامع و اسطوره‌هاست.

مسئله‌ها همیشه امکان ظهور دارند زیرا سطح مطلوب قابل عدول، قابل نقض، موقتی، لرزان، شکننده و گاه دست‌نیافتنی است و همیشه فاصله‌ای بین وضع موجود و وضع مطلوب پدید می‌آید یا وجود دارد. اما پرسش آن است که چگونه مسئله‌ها بروز می‌یابند و امر پربلماتیک محقق می‌شود؟ در واقع چگونه مسئله، پژوهش را به میدان می‌آورد؟

 مسئله‌ها برای این‌که به مرحلۀ پژوهش برسند شرط دیگری فراتر از ضرورت فاصلۀ معنادار میان وضع موجود و مطلوب دارند. پیدایش «فاصله‌های بحث‌برانگیز» شرط دوم است. در فرایند بروز مسئله «تحلیل انتقادی فاصله»، خودآگاهی انتقادی نسبت به وضع موجود را پدید می‌آورد و پشت پرده و مبناهای فاصله‌ساز را «بحث‌برانگیز» می‌کند. هرگاه گمانه‌زنی‌ها دربارۀ فاصله‌ها محل اختلاف و دیدگاه‌های متفاوت و متضاد شد، «مسئله» در آستانۀ ظهور قرار می‌گیرد و «فاصله‌های بحث‌برانگیز» فرایند پژوهش را می‌طلبند. 

اما در حوزۀ فرهنگ و جامعه، شرط دیگری هم لازم است. شرط سوم، فراگیری و مطالبه دربارۀ فاصله‌های بحث‌برانگیز است که بر ساخت مسئله در انظار عمومی، بافت جامعه و افق‌های تاریخی را نشان می‌دهند. مسئله‌ها وقتی تن به پژوهش می‌دهند یا به عبارت دیگر پژوهش، وقتی به سراغ مسئله‌ها می‌رود که بحث بر سر فاصله‌ها منجر به مطالبه (تخصصی یا عمومی) برای پرداختن به آن و به اصطلاح «فراگیر» شده باشد. 

شرط فراگیری و مطالبه‌سازی مسئله‌ها را «همگرایی» نظام جهانی شدن، فناوری‌های نو و امر رسانه‌ای شدن می‌سازند. بیش از دو دهه است که دیگر فرایند جهانی شدن و مواجهۀ ملل با آن در همگرایی با فناوری‌های نو و با تبدیل رویدادها، تجربه‌ها، احساسات و مفاهیم به امر رسانه‌ای، پیدایش مسئله‌ها و دستور زبان پژوهش‌ها را ساماندهی می‌کند. در حوزۀ مطالعات فرهنگی مسئله‌های فمنیسم، تولید فضا و مکان اجتماعی، حق به شهر، صنعت، هنر عامه‌پسند، حمایت از حیوانات، ال.جی. بی.تی آسیب‌های اجتماعی، فقر، حاشیه‌نشینی، بی‌خانمانی، جامعۀ نمایشی، نمایش خود، زندگی روزمره، جوانی، عصر پزشکی، جراحی و زیبایی، مد، شهرت، ورزش، معنویت‌های نوپدید، دین رسانه‌ای شده، فرهنگ هیپ‌هاپ امریکایی، فرهنگ هالیوی کره‌ای، زندگی دوم، فراواقعیت و غیره، همگی محصول چنین همگرایی هستند.

چنان‌که اشاره شد در زمینۀ مطالعات فرهنگی «مسئله»، مطالبۀ انتقادی و فراگیر (درحوزۀ تخصصی یا عمومی) نسبت به وضع موجود در بافت اجتماعی و فرصت تاریخی جامعه است.


در پژوهش‌های حوزۀ ادبیات، «مسئله» چگونه ساخته می‌شود؟ فرایند پژوهش چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ وضع مطلوب چگونه تعریف شده است؟ آیا وضع مطلوب یک بحث ذاتی و طبیعی است؟ آیا وضع مطلوب مسبوق به سابقه یا برخاسته از نوعی ایدئولوژی و آرمان است؟ آیا مسئله‌ها در ادبیات نیازمند فرایند رسیدن به بحث‌برانگیزی، مطالبه‌سازی و فراگیری هستند؟ فاصلۀ بین وضع موجود و مطلوب چگونه بررسی می‌شود؟ جنس مسئله در ادبیات چیست؟ و مسائل ادبیات از کجا می‌آیند؟ 

«مسئله» در ادبیات وابسته به انگاره‌های سطح مطلوب از آن است. تصاویر پذیرفته شده از ادبیات مانند شاهکارهای ادبی جهان (کلاسیک‌ها)، امر زیبا، امر نو، امر عامه‌پسند و پرفروش‌ها، سطوح مطلوب از ادبیات را می‌سازند که می‌توان آن‌ها را در تاریخ‌ادبیات، ادبیات دینی، فرمالیسم، ادبیات متعهد، ادبیات عامه‌پسند، ادبیات سیاسی و انقلابی و غیره بررسی کرد.

مسئله، برخاسته از رویکردهای ما به سطح مطلوب در ادبیات است. چنانچه رویکرد گذشته‌نگر و تاریخ‌ادبیاتی داشته باشیم، سطح مطلوب را در شاهکارهای پیشینیان و عموماً کلاسیک‌های جهان می‌دانیم. در این رویکرد، سطح مطلوب، مسبوق به سابقه و تاریخی است و تراز مطلوب را آثار برجستۀ جهان مشخص کرده‌اند و شاخص‌ها بر اساس آن‌ها شکل گرفته‌اند. پیشینۀ پژوهش‌ها در حوزۀ ادبیات نشان می‌دهد که عموماً این پژوهش‌ها جنبۀ تاریخی و تاریخ‌ادبیات دارند و پژوهشگران در مورد مالکیت متن ادبی تحقیق داشته‌اند و به این‌که متن ادبی از کیست، در چه دوره‌ای خلق شده، در چه زمانی نوشته شده، چه حاشیه‌‌هایی داشته و... پرداخته‌اند. در این رویکرد به سطح مطلوب، مسئلۀ ادبیات ما این است که چرا دیگر حافظ، سعدی، مولانا و صائب تبریزی نداریم. چرا غزل‌ها دیگر به پای غزل حافظ نمی‌رسد، چرا در نثر همانند ناصرخسرو و بیهقی نیستیم؟ چرا حماسه‌ای مانند نامۀ باستان حکیم فردوسی نداریم؟ در سطح جهانی هم به دنبال این هستیم که چرا از یک‌سو جنگ و صلح یا از سوی دیگر، در جبهه غرب خبری نیست و در انتهای شب نداریم؟

چنان‌چه رویکرد طبیعی و معطوف به ذات ادبیات داشته باشیم، سطح مطلوب را در زیبایی‌های طبیعی ادبیات و امر زیبا می‌دانیم. در این رویکرد تعریف امر زیبا، منشأ تشخیص و ادراک سطح مطلوب است. چنانچه قوۀ معرفتی امر زیبا را در بیرون از خود و در طبیعت بدانیم یا در درون خود یا بر اساس نظر جمع و اکثریت، شاخص‌ها متفاوت خواهد بود. در این رویکرد سطح مطلوب در نسبت با امر زیبا سنجیده شده است و تراز مطلوب را معیارهای زیبایی مشخص کرده‌اند و شاخص‌ها بر اساس آن‌ها شکل گرفته‌اند. پیشینۀ پژوهش‌ها در حوزۀ ادبیات نشان می‌دهد که چنانچه به عنوان امر زیبا به متن ادبی نگاه کنیم، بحث فرم، ساختار، الهام، آفرینش و... عموماً در رویکرد ساختارگرایانه مطرح است. در این سطح، پژوهش در حوزۀ ادبیات مربوط به ساختار و چگونگی نوشته شدن یا پیدایش متن ادبی است و مسئله این است که متن ادبی را چگونه می‌نویسند، بحث عناصر داستان، عناصر شعری و ویژگی‌های خلق یک اثر مدنظر است. عموماً این پژوهش‌ها با آموزش هم پیوند دارند.

 اگر سطح مطلوب آرمانی باشد بحث ادبیات متعهد، ادبیات والا، ادبیات عامه‌پسند، ادبیات دینی، کارکرد اجتماعی ادبیات، تاریخ اجتماعی ادبیات، مصرف ادبیات، صنعت فرهنگ و... مطرح است. در اینجا رویکردهای متضاد و کارکردگرایانه مطرح است. ادبیات در سطح آرمانی در دو انگارۀ کلان «قداست» و «کارکرد اجتماعی» خلاصه می‌شود. در سطح مطلوب ادبیات، عموماً رویکرد کارکردگرایانه مدنظر است. در رویکرد کارکردگرایانه به متن ادبی، بازتاب باورها، ایدئولوژی‌ها، ساختارهای جامعه و تاریخ اجتماعی مطرح است. از سوی دیگر در سطح آرمانی، بحث تأثیر صنعت فرهنگ و اقتصاد فرهنگ بر کارکرد ادبیات، نقد می‌شود. در این‌جا، تبدیل ادبیات به کتاب، کتاب‌آرایی و کالایی شدن ادبیات نقد می‌شوند؛ زیرا عامه‌پسندشدن و مصرف انبوه و اقتصادی آن باعث یکسان‌سازی فرهنگی و مانع از آزادی تفکر می‌شود.

پژوهش‌های اصیل و کاربردی حوزۀ ادبیات به دنبال مسئله‌های آن در نسبت به سطح مطلوب شکل می‌گیرند اما بسیاری از پژوهش‌ها بـــرخـــاســته از مســئله نیــستــند و پژوهش‌نما پژوهش‌هایی که مبتنی بر مسئله‌ای در ادبیات نیستند، فارغ از این‌که پژوهش‌نما هستند، گشودن گره‌هایی دشوار و پیچیده بر کیسه‌ای تهی هستند. 


3

پژوهش‌ها در مواجهه با مسئله‌های خود چگونه عمل می‌کنند؟ این‌که پژوهش‌ها در کدام پارادایم‌های علمی رخ می‌دهد؛ شیوه استفاده از نظریه‌ها و روش‌ها در پاسخ به سؤالات مسئله مشخص می‌شود.

در پارادایم‌های اصلی پژوهش، چهـــار پــارادایــم:

1) پــوزیتیویستی،

2) تـــــفســــــیـــرگـــرا، 3) انـــتـــقـــادی و

4) پــراگماتیســمی داریم. مـا کدام پارادایم‌ را در پژوهش‌های ادبیات مدنظر داریم؟

پارادایم‌های حاکم در حوزۀ ادبیات ما بیشتر «تفسیرگرا» هستند، ما بیشتر در سایۀ پارادایم‌های تفسیرگرا به مطالعۀ ادبیات کشورمان می‌پردازیم و کمتر وارد پارادایم‌های انتقادی شده‌ایم. اگر پارادایم مطالعاتی‌مان را درست انتخاب کنیم، متناسب با آن نظریه‌ها و روش‌ها را صحیح انتخاب می‌کنیم.مجدداً برمی‌گردیم به این‌که تصور ما از وضعیت مطلوب ادبیات چیست؟ ما اگر ادبیات مطلوب را امر زیبا در نظر بگیریم، پارادایم‌، روش و مسئله ما نسبت به مطالعۀ ادبیات فرق می‌کند. اگر ادبیات را نوعی ادبیات قدسی، ادبیات دینی، ادبیات متعهد و سیاسی بدانیم، پارادایم‌ مسلط پژوهشی، نظریه‌ها و روش‌های ما متفاوت خواهد بود.


4

حال ببینیم پژوهش با مطالعات ادبیات پایداری چه نسبتی دارد. وقـــتی بــحــث پـــژوهـــش در حـــوزۀ ادبیات پایداری مطرح است، انگاره و تصور از ادبیات پایداری در ذهن ما چیست؟ سطح مطلوبی که ما برای ادبیات پایداری تعریف می‌کنیم برخاسته از کدام رویکرد یا تلفیق کدام رویـکردهاسـت، آیا مـسئـله‌ها بحث‌انگیز هستند، آیا فراگیر شده‌اند که بخواهیم در مورد آن‌ها پژوهش کنیم؟

واقعیت امر این است که از نظر تئوریک، سطح مطلوبی که برای ادبیات پایداری تعریف کرده‌ایم، وضعیت روشنی ندارد. عقب‌ماندگی دانشگاه‌ها از مسائل روز و انفصال آن‌ها با فضای ادبی کشور و متون تولید شده در جامعه، در کنار سیاست‌گذاری‌های فرهنگی نامناسب مانع ارائۀ تصویر روشنی از انگارۀ ادبیات پایداری شده است.

اما اگر بخواهیم براساس وضع موجود بحث کنیم؛ عموماً سطح مطلوبی که از ادبیات پایداری تعریف شده در طیف ادبیات متعهد، ایدئولوژیک، دینی و سیاسی می‌گنجد و سطح مطلوب ادبیات پایداری از امر زیبا، کارکرد اجتماعی و تاریخ اجتماعی دور است. تلقی و انگارۀ عمومی از ادبیات پایداری، ادبیات دفاع مقدس است که ریشه‌ها و تصویرهایش را باید در ادبیات مقاومت، ادبیات متعهد، ادبیات سیاسی و ادبیات جنگ جست‌وجو کنیم.

اگر ادبیات پایداری را نوعی ادبیات قدسی، ادبیات دینی، ادبیات متعهد و سیاسی بدانیم، پارادایم‌های پژوهشی در حوزۀ مطالعات ادبیات پایداری، تفسیرگراست.

در کنار سطح تاریخی، کسانی هم بر «ادبیات بودن» ادبیات پایداری تکیه دارند و سطح امر زیبا را در نظر می‌گیرند، اما جای نگاه فرهنگی و اجتماعی بـه مطالعات ادبیات پایداری خالی است.

مطلوب من در این جستار، نگاه به ادبیات پایداری به عنوان یک متن با کارکرد فرهنگی و کارکرد اجتــماعـی است. متـــنی کـــارکــرد اجتماعی دارد که مصرف آن می‌تواند در جامعه منجر به عمل اجتماعی شود و گفتمان ساز باشد. هرگاه از ارتباط خوانندگان با متنی، گفتمانی در جامعه شکل بگیرد که بتوان دربـاره کــارکــردهای اجــتماعــی‌اش صحبت کرد، با متنی روبه‌رو هستیم که کارکرد اجتماعی دارد و در این‌جا بحث‌ تحلیل گــفتــمان و رویــکرد انتقادی مطرح می‌شود. مثلاً بسیاری از نوحه‌های ما در ابتدای جنگ کارکرد اجتماعی داشتند. بسیاری از دانش‌آموزان و دانشجویان ما با شنیدن نوحه‌های صادق آهنگران، دچار نوعی تزکیه و تخلیۀ درونی می‌شدند و نوعی وفاق حسی بینشان ایجاد می‌شد و نوحه‌ها کارکرد اجتماعی می‌یافتند. در کنار سخنان مبلّغان که متون غیرادبی بودند، نوحه‌ها که متون ادبی یا شبه ادبی به حساب می‌آمدند، عمل اجتماعی را شکل می‌دادند. وقتی مبلّغی به مدرسه‌ای می‌رفت و تبلیغ می‌کرد، بعد از آن نوحه‌ای هم خوانده می‌شد؛ فردایش می‌دیدیم که تعدادی از دانش‌آموزان آماده‌اند که به جبهه بروند! این یعنی آن نوحه‌ها کارکرد اجتماعی داشتند. مثلاً تلویزیون و رادیو در ایام کرونا دعای فرج را هر شب ساعت 9 شب پخش می‌کرد و بسیاری از مردم با آن همراهی می‌کردند و می‌خواندند. نوع مصرف این دعا در آن بافت اجتماعی و فرصت تاریخی در جامعه، ایجاد نوعی عمل اجتماعی می‌کرد، مردم دعا می‌کردند و روحیه می‌گرفتند. 

در ادبیات داستانی هم متونی داریم که منجر به عمل اجتماعی شده‌اند. مثلاً داستان‌ها با گرایش چپ سوسیالیستی که در دهۀسی تا پنجاه در کشور ما نوشته شد، کارکرد اجتماعی داشتند؛ طبقۀ فقیر و طبقۀ متوسط را نسـبت به طبقــۀ سرمـایه‌دار مسئله‌مند می‌کــردند و نوجوانان و جوانان با خواندن آثار صمد بهرنگی، محمود به‌آذین، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد، علی‌‌اشرف درویشیان، محمود دولت‌آبادی و دیگران نسبت به طبقۀ حاکم و سرمایه‌دار، زاویه‌دار و مسئله‌مند می‌شدند؛ یعنی این متون کارکرد اجتماعی داشتند. در دهه 50 در حوزۀ دینی و انقلابی، متن‌های ادبی و داستانی دکتر علی شریعتی مانند کویریات، حسن و محبوبه و داستان‌‌های محمود حکیمی مانند اشراف‌زاده قهرمان، سوگند مقدس، طاغوت، عصر یخبندان و... خوانندگان را نسبت به طاغوت زمان خودش یعنی حکومت پهلوی مسئله‌مند می‌کرد و این متون کارکرد اجتماعی داشتند.

در مطالعات ادبیات پایداری سراغ کارکرد اجتماعی متون ادبی نرفتیم؛ این جای خالی پژوهش‌های ادبیات پایداری ماست. 

از سوی دیگر، متنی فرهنگی است که بتواند تولید معنا کند یا در تولید معنا در جامعه نقش و مشارکت داشته باشد و متنی کارکرد فرهنگی دارد که بتواند مسئلۀ خود را به امر فرهنگی تعالی دهد.

متون ادبی چگونه تولید معنا می‌کنند؟ وقتی بازتاب دهۀ شصت را در رما‌ن‌های شبه‌روشنفکرانه دهۀ هشتاد و دهۀ نود بررسی می‌کنیم، یافته‌ها نشان می‌دهند که انگاره‌ای که از دهۀ شصت در رمان‌ها ساخته می‌شود با فرهنگ، تاریخ و ادبیات رسمی کشور متفاوت است. در ادبیات رسمی از دهۀ شصت، دو انگاره ساخته شده است؛ یک این‌که مسئولین و مردم ساده‌زیست بودند، مقاومت می‌کردند و در آرزوی دیدار خدا، شهادت و ایثار بودند و حاضر بودند جانشان را فدا کنند، دیگر این‌که با وجود دشمنان داخلی و جنگ تحمیلی، امنیت و رفاه نسبی در جامعه برقرار بود. اما در طیف وسیعی از رمان‌های دهۀ هشتاد و نود، تصویری که از دهۀ شصت ساخته می‌شود، تصویر افرادی است که با استفاده از قدرت در دهۀ شصت به پول و ثروت در دهه‌های بعدی رسیده‌اند و جامعه‌ای تصور می‌شود که امنیت نداشت و در آن جامعه به خاطر روابط دختر و پسر، کمیته انقلاب اسلامی مرتب جوانان را بازداشت می‌کرد. جای پژوهش در مورد تولید معناهای فرهنگی در ادبیات ما خالی است. 

در حــوزۀ مطــالعــات ادبیات پایداری لازم است پژوهش‌هایی با رویکرد فرهنگی و اجتماعی به متون و در پارادایم‌های انتقادی و پراگماتیستی داشته باشیم. در پارادایم‌ انتقادی به دنبال کارکرد اجتماعی متون پایداری و در پارادایم‌ پراگماتیستی که در واقع تلفیقی از رویکردهاست به دنبال امر فرهنگی باشیم. ببینیم متون ادبیات پایداری چه معنایی را نسبت به جنگ، رزمندگان، دین، حاکمیت و ساختارهای جامعه تولید می‌کنند. مثلاً ادبیات پایداری در دهۀ شصت و هفتاد دربارۀ دفاع مقدس در جامعه معنایی تولید می‌کرد که با معنای تولید شده از سوی برخی از متون در دهۀ هشتاد به این‌سو تفاوت معناداری دارند. ما از این جنس پژوهش‌ها نداریم؛ یعنی پژوهش‌های مطالعات فرهنگی و پژوهش‌هایی که به تحلیل گفتمان انتقادی و به کارکردهای اجتماعی متون پایداری بپردازند.