ده نگاه

ویژگی‌های متن ادبی / حجت‌الاسلام‌والمسلمین سعید فخرزاده

مستند

همۀ متون لزوماً در حیطۀ ادبیات نمیگنجند. ویژگی متن ادبی آمیختگی با هنری است به نام ادبیات که آن را زیبا، جذاب و تأثیرگذار میکند. ادبیات، فنّی در ترکیب درست کلمات است بهگونهایکه فراتر از زبان عادی معمولی است و بیان مفهوم در قالبی زیباست. بنابراین، هدف ادبیات هم تأثیرگذاری و هم پیامرسانی است. در نگارش متن ادبی، نویسنده بیشتر به دنبال سوژههای جذاب است نه مستندسازی و برای او انتقال پیام و تأثیرگذاری اهمیت دارد. اما زمانیکه میخواهیم از گذشتهای سخن بگوییم و تاریخ را نقل کنیم، نباید تخیل را اضافه کنیم. مثلاً در باب خاطراتی که از گذشته جمعآوری میکنیم چون تبیین و تفسیر گذشته اولویت دارد نه انتقال پیام، نباید تخیل وارد شود. اینجا اگر ما بیشتر به پیام توجه کنیم تا بحث تاریخی، ممکن است مخاطب را با روایت یا خاطرۀ نیمهتخیلی یا تمامتخیلی یا تحریفشده تحت تأثیر قرار دهیم. اما در آینده هر چقدر این مستندات غیرواقع باشند، تصویر نادرستی از گذشته منتقل میکنند و این آغاز انحراف است. نکتۀ دیگر این است که گاه در روایتها چون با بینش فکری ما همخوانی وجود دارد، نیاز به مستندسازی را احساس نمیکنیم درصورتیکه نیاز است.



تفاوت مستندنگاری و خاطرات داستانی

من معتقدم در بحث خاطره باید مستندسازی صورت پذیرد. ما اجازۀ دستکاری خاطره را نداریم. در داستان چون به مخاطب گفته میشود که این یک داستان برگرفته از یک واقعیت، الهام از یک واقعیت یا براساس واقعیت است، اجازه دارید هر کاری بکنید. آنجا مخاطب میداند که با تاریخ سروکار ندارد، اما مخاطب در نقل خاطره ممیزی قائل نمیشود و آن را نباید از نگاه مستندنگاری تاریخی خارج کنیم. دستکاری خاطرات برای زیباتر کردن آنها، حتی به مقدار کم، تحریف است و آن را از حیز انتفاع اسنادی خارج میکند و دیگر به حوزۀ داستان وارد میشود. یکی از آفتها داستانی کردن خاطرات برای جذب حداکثری مخاطب است و من اعتقادی ندارم که لزوماً با وارد کردن تخیل به خاطره آن را جذاب میکنیم. در ثبت خاطرات، باید اصل مصاحبه بهعنوان سند در آرشیو قرار بگیرد یعنی باید امکانی فراهم شود که عین مصاحبه در جایی برای اهل آن در دسترس باشد، اما وقتی میخواهیم برای مخاطب عام بنویسیم، قطعاً با روانسازی و ویرایش جملات آن را تغییر میدهیم تا متن قابل خوانش و جذاب را ایجاد کند که این به معنای تحریف و اضافه و کم کردن مفهومی خاطره نیست و بهنظر من چون با موضوعات ویژه و سوژههای قدر روبهرو هستیم، خودشان جذابیت دارند. البته لزومی ندارد برای همۀ شهیدان کتاب بنویسیم، چــــون بــــه تکــــرار دچار میشــــویم. بههمیندلیل، برخی نویسندگان برای تغییر فضای تکراری، تخیل را به آن میافزایند که دیگر آنچه نوشته شده زندگی واقعی شهید نیست و شناخت اشتباهی را ایجاد میکند. اگر منظر ادبیات این است که باید مجموعهای از ارزشهای مقدس را منتقل کند، آیا اجازۀ غلو و تخیل در عرصۀ مقدسات را داریم؟ اگر ما برای وقایع صدر اسلام و شخصیتهای آن قداست قائل هستیم و بر سلامت روایت تأکید میکنیم، باید اینجا هم همین تأکید را داشته باشیم. وقتی روایتی از رزمنده‌‌ای راجعبه جنگ نقل میشود، یک متخصص که به موضوع جنگ اشراف دارد باید صحت روایت را بسنجد. نکتۀ دیگر اینکه وقتی فردی واقعهای را روایت میکند، آن اتفاق در یک بستر تاریخی خاص اتفاق افتاده و در آن فضا و اتمسفر، ارزش و اعتبار خاص خودش را دارد و زمانیکه این جمله از آن زمان و مکان و شأن خودش خارج میشود، دیگر آن ارزش را ندارد و به کمال منتقل نمیشود. مصاحبهگر در مصاحبۀ فعال باید بتواند آن اتمسفر و موضوعات متعددی را که هست بگیرد. نیازی نیست بهسمت تخیل برویم. بعد این قطعات را پیش رو میگذارد و این تصویر بههمریخته را تنظیم و مرتب میکند. اینجا دیگر نویسنده است که میداند چینش جملات، ترکیب، حذف یا اضافه کردن عبارات و انتخاب اولویتها به چه شکلی باید صورت پذیرد.

 

مشکلات حوزۀ مستندنگاری

یکی از مشکلات ما در حوزۀ تولیدات هنری این است که فکر میکنیم با تولید یک اثر هنری کار تمام میشود، حال آنکه تأثیرگذاری اثر هنری بعد از تولیدش است. ناشر پس از تولید و نشر کتاب باید بررسی کند که روی مردم تأثیر دارد یا نه. چه مخاطبی این کتاب را گرفته، با چه سبکی، انتقادشان چیست. باید ملاکهای هر دورۀ زمانی مشخص باشد. او باید آگاه باشد و تشخیص بدهد. نکتۀ دیگر اینکه متأسفانه خیلی از سازمانها و نهادها خودشان را درگیر جزئیات نظامی میکنند، درحالیکه بهدلیل تغییر شکل و ابزار جنگ، در آینده این جزئیات نظامی کارایی ندارد. حال آنکه روابط انسانی در حوزۀ فرهنگ تغییری پیدا نمیکند و این روابط انسانی در هر مقطعی قابل ستایش و بررسی است. پس، بایسته است که این روایت انسانی اولاً شناسایی و بهدرستی جمعآوری و ثبت شود و در مرحلۀ دوم بهدرستی انتقال پیدا کند.