ده نگاه

تعریف ادبیات مستند / محبوبه شمشیرگرها

مستند

اجازه بدهید از واژۀ «ادبیات» در تعبیرِ ترکیبی «ادبیات مستند» استفاده نکنم. بهخاطر ابهامهایی که در ترکیب آن با اصطلاحاتی نظیر «تاریخ» و «مستند» و از این دست به وجود میآورد و اینکه مفاهیم «ادبیات تاریخی» و «ادبیات مستند» چندان دقیق و دلالتهای آن روشن نیست. در این ترکیب، تا حد زیادی اصطلاح انگلیسی ناظر بر این مفهوم را مدنظر داریم. مثلاً در کاربرد «ادبیات تاریخی» درواقع ترجمه Historical literature را بهکار بردهایم؛ حال آنکه منظور ما اغلب، نوشتارهایی ادبی است که وجه تاریخی آنها هم قابل اعتناست. این غفلت از آنجاست که در انگلیسی، مفهوم Literature همیشه به مفهوم فارسی اصطلاح «ادبیات» نیست بلکه اساساً یکی از معانی آن، «صورت‏ مکتوب» و «نوشتار» است که اتفاقاً در این ترکیب هم به همان معنا بهکار رفته است.


نکتۀ دیگر اینکه عنصر اصلی در نوشتارهای موسوم به «ادبیات مستند»، «ادعا»ست. وجه برجسته و مشترک همۀ این نوشتارها، وجود ادعای تطابق و تناظر بین روایتهای موجود و واقعیت خارجی است تا جایی که در مواجهه با بسیاری از زندگی‏نوشتها (خاطره‏سرشت، روزنوشت و ...)، اگر ادعای تطابق وجود نداشته باشد، یک متن ادبی (تخیلی و ساختگی) محسوب میشود؛ چون زندگینوشت‏ها از وجوه متعدد، به بسیاری از داستان‏های امروزی شباهت دارند و اساساً تشخیص مرز بین داستان و زندگینوشت کـــار آســـانی نیــســت. ایــن نکـــته زمانی پُررنگ میشود که شما با نویسندهای حرفه‏ای سروکار داشته باشید و موضوع یا بخشی جذاب از زندگی برای روایت انتخاب شده باشد. اینجاست که اهمیت عنصر ادعا معلوم میشود. تأکید بر واژۀ «ادعا» ازاینروست که هر نویسنده‏ در مقام و مرحلۀ نوشتن و ایجاد اثر مستند یا هر متنی، صرفاً میتواند «ادعا» داشته باشد و قضاوت دربارۀ صدق و کذب آن مرحلۀ بعدی است. بهعبارتدیگر، ادعا درونمتنی و اثبات و رد ادعا برونمتنی است.

در مرحلۀ بعد این نکته مطرح میشود که آیا این نوشتارِ مستند، مؤکد است به عناصری که وجه استنادی اثر را در پذیرش ادعا تقویت کند یا خیر؟ این یعنی اینکه در برابرِ مفهوم «ادعا»، مفهوم دیگری به نام «باور» قرار میگیرد. ادعا وجه درونی است و به راوی روایتها مربوط میشود و باور وجه بیرونی است که باید در مخاطبِ روایت ایجاد شود. همیشه انتظار راوی یا کسیکه نوشتار مستند را به تولید میرساند این است که متنش باور شود. چیزی که امروزه در «ادبیات داستانی» وجود ندارد. یعنی اصلاً از کسی که حتی با استفادۀ هنرمندانه از عنصر حقیقت‏نمایی داستان می‏نویسد، توقع ندارید نوشته‏اش بهمنزلۀ یک روایت مطابق با واقعیت خارجی باور شود. اگر چنین شد، دیگر اینجا ما با نوشتار مستند مواجهیم.

بنابراین، در مفهوم استناد در نوشتارها به دو وجه باید عنایت داشت:

وجـه درونی اسـتنـاد که با ادعای تطابق ازسوی راوی ایجاد میشود.

وجه بیرونی آن که ناظر است به دنیای خـــارج از راوی کـــه او نـــاچـــار است بـــرای بـــاورپـــذیر کـــردن و تـــأیید صـــدق ادعایش، دلالت‏هایی بیاورد.

این دالها میتواند در شکلها و به شیوههای مختلف ارائه شود که همین مسئله، موجب بروز بحث‏هایی در میان پایبندان به ارائۀ روایتهای مطابق با عینیت بیرونی شده است. همین امر سبب ورود برخی افراد و نهادها به عرصۀ «توصیه» و «تجویز» می‏شود با این هدف که راویان و تهیه‏کنندگان آثار، ادعای تناظر میان واقعیتهای ذهنی با واقعیتهای عینی را با عناصر مختلفی تقویت و درواقع باورپذیر کنند. ذکر جزئیات ماجرا ازجمله زمان و مکان، نام بردن از برخی افراد و ماجراها که امکان راستی‏آزمایی آنها وجود دارد، اخذ برخی روایت‏های تکمیلی و مؤید از دیگران و همچنین افزودن مدارک اعماز اسناد نوشتاری و تصاویر، ازجملۀ آنهاست.

 

چالشهای پیش رو و راهکارهای ارتقای کمّی و کیفی

مهم‏‏ترین آسیب و مسئلۀ ما در نوشته‏های مستند، ارائۀ «ادعا» است که باید راوی بهطور خاص و برجسته در مقدمه، گزاره‏های حاوی ادعای تطابق روایتهای هر نوشتار با واقعیت خارجی را بیان کند. کاستی مهم بسیاری از این نوشتارها ضعف توضیح مقدمه است که در آنها چگونگی و روش شکلگیری اثر بهصراحت و دقت بیان نشده
است.

در ارتقــای کیفی و رفــع این آسیب، بــه تــعیین چارچوب‏‏های ازپیشتعیینشده و الزام به حفظ آنها معتقد نیستم و برخلاف برخی که به لزوم ارائۀ آئیننامه و شیوهنامه جهت تعیین دقیق خطمشی توصیه دارند، بر آنم که این عرصه، بنا به ماهیت آن، تجویزهای دقیق را برنمی‏تابد و تقید آن نیز به این الزامات، افراد را دچار زحمتی میکند که معلوم نیست نتیجۀ آن مطلوب باشد. اساساً ماهیت این نوشتهها بهدلیل تنوع بسیار زیاد (برخلاف نـــوشتـــارهای عــلمــی)، میتـواند در ساختهای مختلف و با کمترین دخالت بیرونی شکل گیرد و اساساً زندگینوشتها (ازجمله در موضوع دفاع مقدس) در یک بستر آموزشی واحد شکل نگرفته است. اما در سیاستها و اصول کلی، قضیه متفاوت است.

بنابراین، به نویسنده نگوییم چه بنویس و چه ننویس، چطور بنویس و چطور ننویس، اما از او بخواهیم که برای هرچه که هر طور نوشته توضیحی داشته باشد که ماندگار و برای مخاطب فهمپذیر باشد. اینکه مخاطب اصلاً نداند که نویسنده چه کرده (متأسفانه درحالحاضر مصادیق آن کم نیست) سطح اثر را از نوشتارهای مستند به نوشته‏های غیرقابل اعتنا تنزل میدهد. 

 

کاربرد ادبیات مستند بهویژه

در حوزۀ مطالعات بینارشتهای

در دنیای امروز و با سابقه‏ای نزدیک به نیم‏قرن، مطالعه و تحقیق دربارۀ آثاری که بهنحوی روایت زندگی آدمی را برعهده دارند مورد توجه جدی مراکز علمی در حیطه‏های آموزش و پژوهش در کشورهای مختلف بوده است. علت این توجه، درک اهمیت این نوشته‏ها در مطالعات بینارشتهای است. حدوداً از دهۀ ۱۹۷۰ میلادی که کمکم در همۀ
عـرصــه‏هــای معــرفتشناخـتـی در رشتههای مختلف علوم انسانی، رویکردها از توجه صرف به روشها و منابع و زمینههای رسمی و کاملاً حرفهای بهسوی غیر آن هم میل کرد، اهمیت روایتهای زندگی افراد جامعه در درک واقعیتهای موجود در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و زمینهها و رشتههایی مانند جامعهشناسی، آیندهشناسی، مردمشناسی و ادبیات اهمیت پیدا کرد. بههمیندلیل و بهطور خاص، طی دو دهۀ اخیر، در بسیاری از کشورها، شاهد مطالعات آکادمیک در این عرصه هستیم که پیوسته در حال توسعه است. البته در ایران بهعلت ناشناختگی این عرصه و اهمیت آن، هنوز با این مقوله فاصله داریم و تنها زمینه‏ای که این حرکت بهصورت پُررنگ در آن آغاز شده، عرصۀ دفاع مقدس است.