یادداشت

مسئله‌شناسی «اصطلاح‌گزینی» مرتبط و منتج از «جنگ تحمیلی هشت ساله»/ از «ادبیات جنگ» تا «ادبیات پایداری» احمد شاکری

مستند

دبیات داستانی دفاع مقدس بهعنوان گونهای نوعی_موضوعی در ذیل گونۀ موضوعی ادبیات دفاع مقدس قرار گرفته و به تبع آن، در تجربۀ تاریخی دورۀ ادبیات پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به گونۀ شاخص برآمده از بستر تحولات ادبی این دوره تبدیل شده است. چنین نمودهایی بهصورت «فی الجمله» ظرفیتهای موجود در این دوره را فعلیت بخشیده و به بخشی از صیرورت ادبیات بهصورت بهین_کمالیاش در مرحلۀ گذار تاریخی تبدیل میشود. نمودهای ادبی از این حیث و در حد استعداد قالبی، گونهای، نوعی، موضوعی، مضمونی و ظهورات کمّی و کیفی، محل عروض و ظهور «مسئله»اند. این نمودها در دورههای فعلیتیافتگیشان به «مسائل» بارور میشوند و «پاسخ_سامان»هایی به فراخور بروز میدهند. بنابراین، تمرکز بر چنین گونههایی به جهت دستیابی به نظام مسائل آنها، ازسویی منوط به مباحث مبنایی در نظام مسائل حوزۀ ادبیات داستانی و ازسویدیگر منوط به پاسخهایی است که در طول دهههای گذشته به برخی مسائل این حوزه داده شده است. تبیین «نظام مسائل» و خاصه آسیبشناسی از کموکیف مواجهۀ ادبیات داستانی با مسائل یافتهشده و فهمشدهاش بدون توجه به پاسخهایی که در طول ادوار ادبی به مسائل مختلف یا مسائل مشابه داده شده است ناممکن خواهد بود. طبعاً پیش از ورود به هر موضوعی، لازم است آن را در «الگوی نظام مسائل» بررسی کنیم. این الگو نشان میدهد آیا موضوع مربوطه «مسئله» بوده یا خیر و در چه حوزهای و برای چه طیف کنشگرانی در چه ارکانی از هندسۀ معرفتی ادبیات به «مسئله» بدل شده است. همچنین، دامنۀ آثار و تبعات «مسئلهشدگی» آن در حوزۀ موردنظر چه ابعادی داشته است.


ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول حیات خود، متأثر از عوامل «مسئلهساز» و کنشگران «مسئلهمند» مراتبی از «علم» و «جهل» را سپری کرده است. شناخت نظام حاکم بر ظهور و افول مسائل، قادر است تبیین دقیقی از جهت، منطق، شدت، نتیجهبخشی یا بینتیجه بودن حرکت و تنوع و گسترۀ متحرکین ارائه کند. تصور جاری، خاصه در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، اکتفا به «مسئلهیابی» و احیاناً «توسعه و تفصیل مسائل»، «ترتیب و ترتب مسائل» و ورود به «مسائل نوپدید» بوده است. این تصویر و تصور، به مسئله بهعنوان «فرایند» و تابع «متغیرهای» گوناگون توجه نمیکند. علاوهبراین، نوعاً با نگاهی تکساحتی، جداافتاده و غیرمرتبط، مسائل را منحصر در «تولیدات خلاقه» میداند.

نظاموارگی مسائل اقتضا میکند جامعیت، کلیت، ارتباطوارگی، انواع و مراتب مسئله مورد توجه قرار گیرد. ساحت «پژوهش»، متکفل مسئلهشناسی در ارکان ادبیات داستانی (دفاع مقدس) است. اما چگونگی مسئلهمندی، سطــح مسـئلهمنـدی، دورۀ زمــانـی مســئلهمنــدی، مــسئلــهمــندی به مبـــانــی و مـــؤخـــرات، پیشفرضها و پــــیشداشـــتـــههـــای مــؤثـــر بــــر مسئلهمندی، تـــأثیر روشمنـــدی پژوهش بر مسئلهمندی، ازجمله مسائلی است که در این حوزه ناظر و مشرف را دچار تأخیر در مسئلهمندی، کژتابی در مسئلهمندی، انحراف یا ارتجاع در مسئلهمندی، عدم توسع و تفصیل در مسئلهمندی، ناتوانی از پاسخگویی دقیق به مسائل، ناتوانی از پاسخگویی بهموقع مسائل، تکثر در پاسخهای متضاد به مسائل مشخص میکند. بنابراین، پرسش از مسئله و آسیبهای آن در حوزۀ پژوهش ادبیات داستانی و خاصه ادبیات داستانی دفاع مقدس مقدم بر مسئلهشناسی در ارکان دیگر و پاسخگویی بدانهاست.

اصــطلاحســازی، نــامگــذاری و عنوانگزینی ازجمله «رخداد»های مهم، اولیه و مشهود در عرصۀ ادبیات بهشمار میرود. از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، استفاده از موضوعات، مضامین، پیامها و منابع برای تقیید داستان به آرمانهای انقلاب، گونهبندی آن و دست یافتن به تعاریف جدید ازجمله مسئله_پاسخ انگاشتههای دائمی این حوزه بوده است. در این فرایند، مفاهیم جدیدی به ادبیات پیوند خورد، اصطلاحاتی نوظهور در ادبیات سر برآورد و عناوینی نوتعریف وارد گفتمان ادبی کشور شد. این فرایند هیچگاه متوقف نشده، به سکون نگراییده و در دوران گذار متوفق نخواهد شد. بدانجهت که همانطور که اصطلاحگزینی بهمثابه پاسخی به مسائل پیش از خود درنظر گرفته میشده، خود نیز حوزۀ ادبیات را به نحو جدیدی «مسئلهمند» کرده است. عدم ایستایی، توافق یا اجماع اهالی ادبیات بر یک اصطلاح، تردیدهایی را نیز در ماهیت گونههای ادعایی به وجود آورده و اجمال در «اسم» عدم تحدید در «مسمی» را آشکار ساخته است. این امر پیش از آنکه موجب یأس در عدم دستیابی داستانهای تولیدشده به آرمانهای ادبی انقلاب باشد، نشاندهندۀ ابهام در متعلق ادبیات، ماهیت آن و همچنین تصور غبارآلوده از مبانی فکری ادبیاتی است که با آغاز دورۀ جدید در بهمن 1357 زاده شد. این آینههای غبارزده که هر کدام تصویری نامتقارن از ادبیات داستانی آرمانی را بازمیتابانند، خود موجب کژتابیهایی در مسیر کشف حقیقت ناب بودهاند. بنابراین، دور نیست که امر بر پژوهشگری که از منظر این آینهها به آن حقیقت مینگرد و به کنه آن حقیقت راهی ندارد مشتبه شود و از بیراهۀ «عنوان»، به معنونی دیگر برسد و یا با کاستی عنوان، معنون را انکار کند. بنابراین، اگرچه شأن پژوهش ادبی و تعاریف ماهوی، توقف در اصطلاحات و جدال بر سر عناوین نیست، پالایش راهها و بیراهههای طیشده جز با تجزیه و تحلیل گفتمان ادبی رایج و زمینههای شکلگیری آن ممکن نخواهد بود.

روند «عنوانسازی» با آغاز جنگ و توجه نویسندگان متعهد پیش از جنگ و عمده نویسندگانی که در طول جنگ اولین تجربههای نویسندگی خود را از سر گذراندند، رشد زایدالوصفی گرفت. از این رهگذر عناوینی چون «قصه اسلامی»[1]، «داستان اسلامی»[2]، «ادبیات جنگ»، «ادبیات مقاومت»[3]، «ادبیات پایداری»، «ادبیات دفاع مقدس»، «ادبیات ایثار و شهادت»، «ادبیات سیاه جنگ»، «ادبیات ضــدجنـــگ»، «ادبــیات ضددفاع مقدس»[4]، «واقعیتگرایی متعالی»، «واقعیتگرایی اسلامی»، «واقعـــیتگــــرایی الهی»[5]، «رمـــان متـــعالیه»[6] و «ادبیات واقــعگـرای آرمـانطـلب شیعی مربـوط به دوران گـذار»[7] برای آثاری که به واقعۀ جنگ تحمیلی هشتساله میپرداختند استعمال شد.

برخی از این عناوین در ادبیات داستانی جهان دارای پیشینه بوده و برخی دیگر، ابتــکـاری و نـوآورانه تلقی میشد که در صدد معرفی ادبیاتی بومی و ایرانی_اسلامی بود. اما بهکار برندگان این عناوین، تعریف دقیق و روشنی از آنچه بهواسطۀ کثرت استعمال، اندکاندک به اصطلاحاتی مشهور تبدیل میشد نداشتند. برخی از این عناوین بهصورت مشترک لفظی بهکار برده میشدند و ناظر بر اختلاف ماهوی مصادیقشان بودند. برخی دیگر شرحالاسمی برای عنوان دیگر بودند. اما آنچه دراینمیان مورد توافق بود، آن بود که همۀ این عناوین آثاری دربارۀ جنگ تحمیلی بودند.

در کنار این عناوین، تقسیمبندیهای دیگری نیز_ اغلب براساس تعاریف رایج ادبیات جهان_ ازسوی طیف مقابل مطرح میشد که کارکرد، ماهیت، روش و دیدگاه ادبی آثار پدیدآمدۀ نویسندگان متعهد به انقلاب را مخدوش میدانستند یا آنها را تحت گونههای رایج ادبی قرار میدادند، و نو بودن این گونه را انکار میکردند. برخی از این تقسیمبندیها زمینۀ کنشگری ادبی موضوعی یا مضمونی را در ساحتهای دیگر هندسۀ معرفتی ادبیات ازجمله ساحت تبلیغ، پژوهش، نشر، مدیریت و آموزش پدید آورد. هریک از این کنشگران، مرزهایی را برای ادبیات داستانی جنگ تحمیلی رقم زدند که ابهام در حدود و ثغور این مرزها، آثار منتشرشده در این زمینه را به جزایر کوچک و بزرگی تقسیم کرده بود و امکان همافزایی و تشخیص سره از ناسره را دشوار ساخت.

در اینجا، لازم است میان مسئلهمندی ادبیات در دورۀ جدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مسئلهمندی ادبیات در دورۀ دفاع مقدس تفکیک قائل شویم. ذکر این نکته ضروری است که انقلاب اسلامی، به شواهد تاریخی، جامعۀ ادبی و نویسندگان نسل جدید را به مقولۀ ادبیات و بهصورت خاص «روایت» مسئلهمند کرد. به تعبیری، این مسئلهمندی «تأخیری» و مسبب از واقعۀ تاریخی بزرگی چون «انقلاب اسلامی» بوده است. ذکر این نکته که چه عوامل و اسبابی موجب شد تا در دورۀ پیش از انقلاب اسلامی جریان متعهد و دینخواه اساساً مسئلهمند به حوزهای چون ادبیات داستانی و ادبیات روایی مدرن نباشد، مجال دیگری میطلبد. اما هر دو واقعۀ مهم (انقلاب اسلامی و دفاع مقدس) که استعداد و توان مسئلهمندسازی ادبیات روایی را داشتهاند، با اتکا به ظرفیتهای خود، ادبیات را به مسئلۀ گروه و جریانی از کنشگران بدل کردهاند. پس اصل اساسی در مسئلهمندی حوزۀ ادبیات روایی، «جایگاه پسینی» آن نسبت به واقعۀ پیش از خود بوده است. نکتۀ دیگر آن است که مسئلهمندی حوزۀ ادبیات به واقعۀ دفاع مقدس، امری «ناگزیر» بوده است. به این معنی که اگر پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، واقعۀ هشتسالۀ جنگ رخ نمیداد، «دفاع مقدس» موضوعیت نداشت و ادبیات به موضوع یا موضوعات دیگری مسئلهمند میشد. این نکتۀ بسیار مهمی در فرایند مسئلهشدگی مسائل در حوزۀ ادبیات روایی است، زیرا در قبض و بسطهای موضوعی و مضمونی در عنوانسازی و اصطلاحگزینی برای گونههای ادبیات روایی، شاهد کمرنگ شدن برخی موضوعات، انحلال برخی موضوعات در برخی دیگر و تجمیع موضوعات در ذیل موضوع واحد هستیم.



اما آیا اصطلاحگزینی در میان گسترۀ مسائل موجود و مفقود این گونه (ادبیات جنگ_دفاع مقدس) جزو اهم مسائل بهشمار میآید؟ آیا دامنۀ پاسخگویی به این مسئله آنقدر با اهمیت و تعیینکننده است که به آن اولویت بخشد؟ آیا این موضوع، مسئلۀ همۀ ارکان ادبیات جنگ و دفاع مقدس است یا مسئلۀ طیفی از کنشگران آن بهحساب میآید؟ این پرسشها درحقیقت در صدد توزین جایگاه مسئله و تدقیق در «مسئله بودن مسئلۀ» اصطلاحگزینیاند. اصطلاحگزینی با دو شیوۀ پیشینی و پسینی قابل تحقق است. در شیوۀ پیشینی، ادبیات مطلوب و متوقع تئوریپردازی شده، مؤلفهها و قواعد گونهای آن کشف شده و اصطلاح متناسب با آن جعل میشود. اما در تحقیقات پسینی، که غالباً ادبیات معاصر بدان سو تمایل دارد، ادبیات یا کنش ادبی موجود و محقق مورد ارزیابی قرار میگیرد. بنابراین، اصطلاحشناسی پسینی نمیتواند از دایرۀ امر تولیدشده محقق یا تجربۀ تاریخی و کنونی ادبیات فراتر رود. درنتیجه، به فراخور تحولات صورتگرفته در حوزۀ ادبیات، نیازمند اخذ اصطلاحات جدید خواهد بود. همچنین باید توجه داشت، گاه اصطلاحات بهصورت «تعیینی»_ ترجمهای یا بومی_، و گاه بهشکل «تعیّنی» جعل میشوند. در شیوۀ تعیینی، جاعل مشخصی اصطلاحی را وضع میکند. دراینصورت، میتوان با رجوع به معنای موردنظر جاعل، حیطۀ مفهومی اصطلاح را بهدقت بیان کرد. اما در شیوۀ تعینی، مستعملین با تکرار یک اصطلاح در محدودهای از مفهوم به جعل آن کمک میکنند. لذا کثرت استعمال و کثرت مستعملین شرط جعل تعیّنی است. جاافتادگی اصطلاحی مجعول در یک معنا یا انتقال معنایی یک اصطلاح از معنای اولیه به معنای ثانوی از الزامات و آثار حرکت جریانی در گونهای خاص از ادبیات است. اما در رویکرد پسینی، استعمال چه گروهی از کنشگران ارکان هندسۀ معرفتی ادبیات تضمینکنندۀ این جعل خواهد بود؟ آیا این نویسندگان هستند که با استعمال اصطلاحی، مرجع جعل آن قلمداد میشوند؟ آیا مخاطبان ادبیات چنین نقشی دارند یا پژوهشگران و منتقدان تعیینکنندۀ چنین جعلی خواهند بود. تاریخچۀ تغییر و تحولهای اصطلاحی در حوزۀ ادبیات جنگ و دفاع مقدس گویای آن است که حداقل یکی از زمینههای هر تغییر اذعان یا ادعای عدم جامعیت یا مانعیت اصطلاحات موجود و تمسک به اصطلاح جدید بوده است. چنین ادعایی تنها از کسانی مسموع است که به مبانی ادبیات گونهای، مصادیق ادبیات گونهای، آسیبشناسی ادبیات گونهای، مقصد و غایت ادبیات گونهای و صورت بهین ادبیات گونهای اشراف داشته باشند.

میتوان دو دوره را در اصطلاحشناسی گونهای ادبیات جنگ و دفاع مقدس درنظر گرفت. دورۀ تضییق مفهومی و دورۀ توسعۀ مفهومی اصطلاحات. دورۀ تضییق دورهای است که جریانهای ادبی برآمده از «دفاع مقدس» درصدد شناخت هویت خود و نسبت با ارزشها، مبانی، غایات و مؤلفههای این واقعهاند. درنتیجه، این تمایز جریانی را در عناوین و اصطلاحات ناظر بر حرکت جریانی نمود میدهند. این فرایند در طول چند دهه ادامه مییابد. لایۀ ظاهری جریانهای معارض در اصطلاحگزینیها و لایۀ واقعی و عمیق این جریانها در آثار ادبی و نمودهای مبنایی و ارزشی آنها است. در نتیجۀ کاربست چنین معاییری و نمود آن در اصطلاحگزینی انتظار میرود وجوه تمایز جریانی و فکری برجسته شده و تمایزها آشکار شود. اما در دورۀ دوم، با توسعۀ مفهومی و ورود اصطلاحات جدید، این فرایند ناتمام میماند و جریانهای ادبی با طرح مفاهیم عام، تمایز خود را از دست میدهند و تحت عناوین مشخص و مشترکی قرار میگیرند. هریک از این مراحل از بُعد مسئلهشناسی اصطلاحی قابل توجه است.

 

زوال مسئلهمندی به تبع زوال گونۀ ادبی

موضوع دیگری که در مسئلهمندی حوزۀ ادبیات با اهمیت جلوه میکند «فرجام مسئلهمندی» است. طبعاً مسئلهمندی ملازم با وجود مسئله یا فرض وجود مسئله است. بدون تصور مسئله نمیتوان کنشگر مسئلهمندی را تصور کرد. اما در مسئلهمندی به مسائل گونهای، آیا با «زوال»، «اهمیتباختگی» یا «حاشیهگزینی» گونههای ادبی، مسئلهمندی به آنها نیز به تبع خصوصیت گونۀ ادبی دچار چنین اوصافی خواهد شد؟ توجه به این موضوع گویای آن است که در مدارج زوال گونهای، ازجمله تغییرات پیش رو، وضع اصطلاحات جدید برای گونههای پیشین به غرض انفتاح موضوعی و تبدیل گونهای به گونۀ دیگر و مسئلهمندسازی ادبیات به گونۀ جدید است.

این موضوع خاصه در ارتباط با «ادبیات داستانی دفاع مقدس» حائز اهمیت و واجد نشانههای تاریخی و فعلی است. آغاز ادبیات داستانی دفاع مقدس را باید آغاز این دورۀ هشتساله در 1359 دانست. بنابر دلایلی، نقطۀ اوج ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول بازۀ بیستسالۀ بعد از قبول قطعنامه شکل گرفت و نشانههای نزول این ادبیات کماً و کیفاً دیده شد. این به معنای ضرورت و ناگزیری بروز چنین وصفی در ادبیات داستانی دفاع مقدس نیست، زیرا ممکن است گروهی به لزوم و ضرورت بقای این گونه و شایستگیهای آن برای رشد مستمر معتقد باشند. اما اینجا از آنچه هست_ و نه لزوماً باید باشد_ یاد میکنیم. چنین نشانههایی در گسترۀ ارکان تولید و ارکان دیگر هندسۀ معرفتی ادبیات داستانی دفاع مقدس قابل احصا است. تعداد عناوین منتشره، شمارگان آثار، تعداد نویسندگان ممحض در این گونه، میزان ترجمۀ آثار به زبانهای دیگر و علل دیگر حاکی از این نزول هستند. این نکته را نیز مفروض میداریم که نزول گونۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس به معنای نزول ادبیات داستانی متعهد پدید آمده در پس از انقلاب اسلامی نیست. درنتیجه، کمرونقی مسئلهمندی به ادبیات داستانی دفاع مقدس لزوماً به معنای کمفروغی مسئلهمندی به مسائل ادبیات داستانی متعهد نخواهد بود. زیرا در بُعد نظری، گونهها تاریخ مصرف دارند و میتوانند به گونههای عالیتر ترقی یابند و جایشان را به یکدیگر بسپارند. موضوعات جدید، گونههای جدیدی را معرفی کنند و بالطبع، حوزۀ مسائل جدیدی نیز در ادبیات داستانی مطرح شود. گزارهای که میتوان در پس چهار دهه ادبیات داستانی دفاع مقدس مطرح کرد نزول این گونه و تنزل جایگاه آن بهعنوان «گونۀ ممتاز» ادبیات داستانی است. اما در پاسخ به اینکه آیا مسئلهمندی به مسائل این گونه نیز به تبع گونه به محاق خواهد رفت، باید به نکاتی توجه کرد.

با اذعان به کمرنگ شدن ادبیات داستانی دفاع مقدس نسبت به دوران اوج خود و تقلیل جایگاهش نسبت به برخی گونههای دیگر ادبی، این انگاره تقویت میشود که این گونه با مبانی، ارزشها و کارکردهای مشابه در گونههای دیگر «حلول» پیدا میکند. گونههایی چون ادبیات داستانی پایداری، ادبیات داستانی تاریخی و ادبیات داستانی مدافعان حرم. البته این رخداد بهصورت دفعی و آنی رخ نداده بلکه همانطور که پیش از این نیز بدان اشاره شد، دایرۀ مفهومی و مصداقی موسع ادبیات داستانی دفاع مقدس این امکان را به حوزۀ ادبیات داستانی داد تا برخی نشانهها و مؤلفههای گونههای دیگر را در خود پرورش دهد و آنها را تا حد توان و مقدور به فعلیت رساند. گرچه ممکن است دربارۀ «زمان» زوال و سستی ادبیات داستانی دفاع مقدس و چگونگی فرایند حلول یا تحویل آن به گونههای ادبی دیگر چونوچراهایی وجود داشته باشد. نوعاً «دخالت»ها و «سیاستگذاری»ها بیش و پیش از فرایند طبیعی و منطقیِ تبدیل گونهای در شکلگیری وضعیت فعلی مؤثر بودهاند. به تعبیری، گونۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس_ نه آنچنان که بایسته است در سیری طبیعی و پس از طی مدارج استکمالی و نطفهبندی به گونههای دیگر رخ دهد_ به نزدیکترین گونه یا گونهها تحویل و تغییر داده شد بلکه برخی سیاستهای نوعاً موضوعمحور در برجستهسازی موضوعاتی ازقبیل «انقلاب اسلامی» و کفایت یا بسندگی پرداخت به موضوع دفاع مقدس دخیل بودهاند. لذا این تصور که ادبیات داستانی دفاع مقدس در کمال بهرهوری از مسئلهمندی به مسائل گونهای خود و پاسخگزینی بدان به مسائل گونهای دیگر متوجه یا متذکر شده است خطایی آشکار است. تلاش برای تقویت گونههای دیگر ادبی و زایش سزارین_ زودهنگام آن از بطن ادبیات داستانی دفاع مقدس خود حاکی از عدم سیر طبیعی و صرف زمان مؤثر و لازم برای آن است.

ازسویدیگر، زوال نابهنگام یا ازرونقافتادگی گونهای در غیر سیر طبیعی خود نه تنها موجب زوال مسئلهمندی به آن نمیشود بلکه مسئلۀ مضاعفی را بر آن تحمیل میکند. دراینحال، مسئلۀ «چرایی و چگونگی زوال پس از رونق» از دل وضعیت جدید سر برمیآورد. بنابراین، میتوان مسئلۀ اصطلاحگزینی را بهعنوان تابعی کلی از برآورد وضعیت گونۀ ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات داستانی دفاع مقدس درنظر گرفت و تمایل به تغییر اصطلاح یا توسعۀ مفهومی آن را معلول به سستی گراییدن این ادبیات قلمداد کرد.

گونـــهبنـــدی ادبـــی، بـــهواســـطۀ کاربـــست معـــاییر مـــتنوعی، فروع و شـــاخههـــای مـــتعـــددی مییابـــد. همانطور که گذشت، مسئلهمندی به ادبیات داستانی دفاع مقدس با شروع این واقعه آغاز شد. همچنین، تلقیهای اولیه و اصطلاحسازیهای ناظر بر گونهبندی با محوریت «دفاع مقدس» در طول زمان دچار تغییر، توسعه یا تضییق شد. همانطور که اصطلاحاتی چون «ادبیات جنگ»، «ادبیات جنگ تحمیلی»، «ادبیات دفاع مقدس» و «ادبیات پایداری» مفاهیم متعددی در گونهبندی ادبیات معرفی کردهاند، در ذیل هریک از این اصطلاحات نیز تعاریف متعددی ذکر شده است. چنانکه برداشت «موضوعی» از این گونه مؤلفههای موضوعی ازجمله محدودۀ جغرافیایی، طول زمانی، اشخاص وقایع و موقعیتهای تاریخی را محور مسئلهمندی ادبیات داستانی دفاع مقدس قرار داد. تلقی موضوعی از این گونه آسانیابترین و شایعترین تلقی تا کنون بهحساب میآید. در تعابیر مختلفی که از واقعۀ هشتسالۀ میان ایران و عراق در اصطلاحشناسی گونهای صورت گرفته، «اوصاف» و «قیود» امتیازبخش و تشخصبخش در دایرۀ «موضوعی» به متعلق خود اضافه شدهاند. بهعنوان مثال، در تعبیر «جنگ تحمیلی» واژۀ «تحمیلی» حاکی از خصوصیتی است که موضوع را از «مطلق جنگ» متمایز ساخته، علت آغاز جنگ را «تجاوز» دشمن دانسته و در پی حق «دفاع» را برای طرف تحمیلشده مسلم دانسته و طرف مدافع را از «آغازکنندگی» جنگ یا «جنگافروزی» مبرا میداند. در اصطلاح «دفاع مقدس»، که به همراه «ادبیات داستانی» برای تسمیه گونۀ ادبی استفاده شده، به نحو واضحتری به دفاع جنبۀ «قدسی» داده و بر ارزشهای الهی و ابعاد دینی این نبرد تأکید میورزد.

اما اصطلاحات موضوعی بهواسطۀ دلالت بر «واقعۀ خارجی» بهعنوان «موضوع» تابع محدودیتها و چالشهایی در مسئلهشناسی خواهند بود. نخستین چالش «غیرسازی» اصطلاحات موضوعی بهواسطۀ جداسازی «غیرموضوعی» یا غیردفاع مقدس است. این موضوع تا حداقل دو دهۀ آغازین ادبیات داستانی دفاع مقدس چندان مشکلساز و محدودیتآفرین نبود. زیرا اولاً گمان میشد تا سالها و دههها ادبیات میتواند از گنجینۀ این واقعه ارتزاق کند و مخاطبان خود را راضی نگه دارد. ثانیاً ادبیات به موضوعاتی غیر از جنگ تحمیلی مبتلا نشده بود. بنابراین، اساساً «قید موضوعی» تهدیدآمیز بهنظر نمیرسید. اما اشتیاق نویسندگان به «موضوعات دیگر» که در کرانههای ارزشی ادبیات دفاع مقدس قرار میگرفتند و اقبال مخاطبان به چنین آثاری این انگاره را با چالش مواجه ساخت، زیرا ادبیات برای تمیز و تمایز میان موضوع پیشین (دفاع مقدس) و موضوعات جدید نیازمند جعل اصطلاحات ویژه بود. محدودیتهای زمانی و مکانی موضوع دفاع مقدس نه تنها به این تکثیر اصطلاحی دامن میزد بلکه عملاً گونۀ جدید را بهعنوان «غیر» شناسایی میکرد. دومین چالش پدیدآمده در مسئلهشناسی ادبیات داستانی واقعۀ هشتساله در پی تلقیهای موضوعی از این گونه، انصراف تلقی موضوعی به تعاریف حداقلی است. با وجود ورود اوصاف «تحدیدگر» در اصطلاحها از ادبیات «جنگ» تا «جنگ تحمیلی» و «دفاع مقدس»، بهنظر میرسید تلقیهای موضوعی قادر نیستند دست از کلیت واقعه بردارند. به تعبیری، قیود و اوصاف بهکاررفته یا باید کلیت این واقعۀ هشتساله را دربر میگرفتند یا از کارکرد خود خارج میشدند. همانطور که مراد از «جنگ تحمیلی» بخشی از واقعۀ هشتساله نیست، مراد از «دفاع مقدس» نیز نمیتواند جزئی از دورۀ زمانی هشتساله تلقی شود. بنابراین، اصطلاحات ناگزیر به انصراف بر کلیت دایره متعلق خود بودند. این در حالی بود که با اضافه شدن اوصافی به «موضوع» ادبیات داستانی تعلق گرفته به موضوع نیز «مقید» میشد. بهبیان دیگر، ادبیات داستانی دفاع مقدس به تمامی آثار نوشتهشدۀ دربارۀ واقعۀ هشتساله اطلاق نشده و تنها ادبیاتی را که کلیت وصف دفاعی و قدسی بودن را بازتاباند یا حداقل معارض آن نباشد دربر میگرفت. این بدان معنی بود که اصطلاحات موضوعی با حفظ موضوعیت خود، تلاش داشتند طیفی از ارزشهای موضوع را نیز لحاظ کنند. در پی این رویداد، اصطلاحات متعدد توسط مستعملین برای نامیدن و گونهبندی داستانهای نوشتهشده دربارۀ یک رخداد استعمال شد. تنوع اصطلاحات نیز تنها بهواسطۀ تفاوت در مبانیِ قابل پذیرش بود. ظهور داستانهای متنوع و متعارض در ذیل گونۀ موضوعی ادبیات داستانی جنگ هشتساله با اصل مطلقنگری دربارۀ واقعیت مواجه شده و این نتیجه را بنیان نهاد که موضوع برخلاف آنکه پیش از آن تلقی میشد، با مسائلی در حوزۀ ارزشها و مضامین آمیخته است.

بنابراین، بقا یا زوال مسئلهمندی ارتباط مستقیمی با نحوۀ تلقی از گونههای ادبی (موضوعی یا مضمونی) و حدود تأثیرات آنها در گسترۀ مسائل دارد. عامل دیگری که در مسئلهمندی به مسائل گونهای تعیینکننده است «کارکرد»ها و «کاربرد»های گونههای ادبی است. این مقوله آنچنان از اهمیت برخوردار است که حتی تأثیرات خود را در اصطلاحگزینی گونۀ ادبی و وزندهی به تلقیهای موضوعی یا مضمونی از آن بر جای میگذارد. موضوعاتی چون «دفاع مقدس» وجود خارجی، عینی و تاریخی دارند. ادبیات در مقام نوع روایتگر در طیفی از «کارکردهای» مفروض ذهنی نویسنده آغاز شده و تا «کاربردهای» متوقع یا محقق مخاطب با گونههای ادبی مواجه شده و نسبت به آن مســئلهمند میشود. دراینصورت، هریک از دو ضلع «نویسنده» و «مخاطب» در نسبتی که با «موضوع» و «روایت» برقرار میکنند ظرفیتها، انتظارات، نیازها و گرایشهایی را در قالب کارکردهای منظور و کاربردهای محقق برجسته میسازند.

اصطلاحگزینی در حوزههای گونهای، زمانی از اعتبار، اقبال و کارکرد حداکثری برخوردارند که در مسمای خود، حرکت جمعی (جریانی) را نمایندگی کنند. در نگاهی دیگر، مسئلهمندی بهاصطلاح نه مسئلهمندی به کنشی فردی و اندک که مسئلهمندی به حرکتی جمعی است که درصدد شناسایی و تفکیک جریانها بهعنوان محمل حرکتهای جمعی ادبی است. در این بُعد، مسئلهشناسی اصطلاحات ادبی با مسئلهشناسی جریانهای ادبی همپوشانی خواهد داشت، زیرا با توسعۀ مفهومی هر اصطلاح بر تعداد «کنش»ها و «کنشگران» جریانی، مبانی جریانی، طول مدت جریانی، قابلیت تفسیر جریانی و غایت جریانی افزوده میشود. جریان ادبی نیازمند نقطۀ وفاق «مدون» یا «غیرمدون»، «مصرح» یا «ضمنی»، «اجمالی» یا «تفصیلی» میان کنشگران (نویسندگان، منتقدان، مخاطبان و ...) است. به تعبیری، تنها تعلق «اسمی_عنوانی» جمعی به یک مقوله در جریانشدگی آن مؤثر واقع نخواهد شد. این امر میتواند مؤلفه مهمی در شناخت «جریان»ها از «جریاننما»ها و مصحح استعمال اصطلاحات در حوزۀ جریانهای ادبی قرار گیرد.

چگونه میتوان دایرۀ شمول اصطلاحات را براساس تعیین وزان متعلق آنها سنجید؟ طبعاً اصطلاحها بدون آنچه بدان اشاره میکنند قابل توزین نیستند. بلکه برخی اصطلاحات ادبی ناظر بر جریان ادبی بوده و برخی کنشهای مادون جریان را تمایز میبخشند. وفاق جمعی نسبتی با کثرت و قلت «جمع» در جریان ادبی و همچنین فرایند توسعه و شیوع جریان ادبی دارد. وفاق در کلیدواژۀ منتخب، اعماز موافقت نظری و انگیزانندههای عملی است. اینکه جمع بماهو جمع بر اندیشهای اتفاق داشته و در مراتبی به آن تعلق خاطر دارند. لحاظ هر دو ساحت نظر و عمل خاصه در حوزۀ هنر و ادبیات از ضروریات است. زیرا وفاق نظری در جریانهای غیرادبی نیز یافت میشود. اما در ساحت هنر، «انگیزاننده»ها به اندازۀ ثابتات و مبادی نظری اهمیت داشته یا حتی بیش از آن تعیینکنندهاند. هنر از مبادی تجربی و حسی آفرینشگر زاییده میشود و بعضاً مبادی نظری در پی خلاقیت هنری و بهصورت مؤخر از آن کشف و استخراج میشوند.

این تفکیک خاصه در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی میتواند رهگشا و تعیینکننده باشد. بهخصوص درصورتیکه بدانیم شکلگیری جریانی به این نام برآمده از تجربۀ مشترک از انقلاب اسلامی بهعنوان کنشگر در بسیاری از نویسندگان این نسل بوده است. ادبیات داستانی دفاع مقدس نیز بیش از هر چیز زاییدۀ «تجربیات مشترک» کنشگران آن بوده است. این تعلق در دورۀ ابتدایی در نویسندگان ادبیات داستانی دفاع مقدس بر آگاهی نظری دربارۀ چیستی دفاع مقدس و چیستی و کارکردهای ادبیات داستانی حاکی از آن پرده میافکند. بلکه روایت حماسی در طول دورۀ دفاع مقدس با وجود آگاهی نویسندگان جریان مزبور نسبت به سختیها و تلخیها و شکستها و خیانتهایی که بعضاً در جنگ رخ داده، حاکی از شور حماسی حاکم بر این دوره است. نه لزوماً براساس مبنای نظری. لذا در دورههای بعد با فرو نشستن شور حماسی برخاسته از متن دفاع مقدس، تعلقها رو به کاستی نهاده و بُعد عقلانی تعلق حماسی را به عقب میراند و روایتهای واژگونه یا متضادی از دفاع مقدس توسط همین طـــیف کـــنشـــگران جـــریان حماسی مشاهده میشود. توزین یا مقایسۀ این دو سویه از وفاق جمعی ازجمله موضوعات بااهمیت و البته صعب در جریانشناسی و اصطلاحشناسی ادبیات است.

تأثیر و تأثر جریان ادبی بر کنشگران بهصورت دوطرفه امری انکارناپذیر است. همانطور که جریان ادبی کنشگران خود را انتخاب کرده و بدانها جهت میدهد، کنشگران نیز در تکثیر و تکثر خود به جریان ادبی هویت میدهند. جریان ادبی ظرف محدودکننده و متصلبی نیست که کنشگرانش را گزینش کرده، غربال کرده و هدایت کند، و با نام (عنوان) بر آنها حکومت کند. بلکه این ظرف به حسب مظروف خود در حال صیرورت است. به همین سبب است که بقای جریان ادبی در قیاس با حدوث آن با پیچیدگیها و مخاطرات بیشتری مواجه است. بنابراین، هر دو ساحت یکدیگر را تحدید میکنند و این تعامل دوسویه درنهایت برآیندی از جریان ادبی را شکل میدهد و نتیجۀ خود را در تغییر اصطلاحات و عناوین بر جای میگذارد. در نتیجۀ این تأثیر دوسویه، توسعهیافتگی و شیوع جریان ادبی تنها توسعۀ کمّی بهواسطۀ کثرت کنشگران نیست بلکه به تبع این کثرت کمّی، کثرت سلایق و علایق نیز بهواسطۀ کنشگران در جریان ادبی وارد میشود. این بدان معنی است که بهصورت مداوم هویت جریان ادبی بهواسطۀ مخرج مشترک آنچه وفاق جمعی را در اجتماعی متکثرالسلیقه موجب میشود در حال بازنگری و تغییر قرار میگیرد. به میزانی که بر دامنه و تنوع کنشگران در جریان ادبی افزوده میشود، مخرج مشترک آنها بهسوی کلیات و ترک قیود مـــتمایـــل مـــیشـــــود. درنتـــیجــــه، اصـــطلاحات برآمده از این مسمی به «توسعۀ مفهومی» رو میآورند. به تعبیری، جریان ادبی دائماً در چالش حفظ یا ترک مقیدات و چارچوبهای خود قرار دارد، زیرا طبعاً برخی افراد یا کنشگران یا منتسبان به جریان ادبی در چـــارچـــوب برخی مقیدات نمیگنجند. لذا باید از دایرۀ جریان خارج شوند. ازسویدیگر، جریانبودگی و اشاعۀ جریانی به حضور همین افراد و کنشگران بستگی دارد. به تعبیری، یکی از رهزنان توسعه و شیوع جریانی، تبدیل شدن بخشی از اصول به سلایق و عقبنشینی از اصول خواهد بود. چنانکه طرحِ اصطلاح گونهای ادبیات پایداری نیز بهواسطۀ وسعتبخشی بی حد آن به لحاظ مفهومی، عملاً زمینه را برای عدول از چارچوبهای خاص ادبیات شیعی انقلابی ایرانی فراهم آورد.

در نتیجۀ چنین فرایندی در جریان ادبی، هر جریان به مرحلهای از انتخاب خواهد رسید. اینکه بر اصول خود تأکید ورزد و از تبدیل شدن اصول به سلایق و درنهایت مسامحه دربارۀ آنها جلوگیری کند و درنتیجه زمینههای انشعاب جریانی را فراهم آورد. بدین معنی که کنشگران معارض با اصول، جریان دیگری تأسیس کرده و سلایق خود را بهعنوان اصول فکری و ادبی جریان ادبی دوم تدوین کنند. دیگر آنکه شاهد اضمحلال جریان ادبی بهواسطۀ عقبنشینی از وجه وفاق جمعی به غرض حفظ جمع و تکثر آن باشد.

همچنین، «تنویع» جریانی و تنویع اصطلاحی همواره با تقسیم و تکثیر همراه است. گاه جریان ادبی «تجمیع جریانی» و بالطبع تجمیع «اصطلاحی» را تجربه میکند. این فرایندی است که برخلاف تنویع، از تکثر جریانی حرکت کرده و بهسمت وحـــدت جـــریانی ســـیر میکنـــد. بدینصورت که جریانهای متعدد ادبی به یکدیگر میپیوندند و تحت حرکت واحد یا اصول واحد جریانی تجمیع میشوند. حال گاه این تجمیع صرفاً عنوانی است و گاه صورت حرکت جمعی مشترک آگاهانۀ بیرونی دارد. در فرض تجمیع عنوانی_اصطلاحی، اصطلاحات مقید به کناری گذاشته میشود و جریانهای مقید بهواسطۀ عناصر محوری مشترک در ذیل جریان واحد تلقی یا شمرده میشوند. این نامگذاری بیش از آنکه ناظر بر حرکت جریانها بهسوی هم باشد، تلاشی مفهومی برای یافتن پیوستهای محتوایی_موضوعی میان جریانهای مقید و اصطلاحات ناظر بر آن است. تجمیع جریانی به دو صورت تحققپذیر است. نخست اینکه جریانهای تجمیعیافته در ذیل جریان جدید، از جریانبودگی خلع شده و دیگر با عنوان جریانی وجود نداشته باشند. دوم آنکه جریانهای ادبی با حفظ جریانبودگی مقسم جدید و عنوان جریانی کلیتری را فراتر از خود پذیرا شده و تحت عنوان و ضابطۀ آن درآیند. منطق تجمیع به عکس منطق تنویع عمل میکند. به این معنی که تنویع با تقیید متعلق جریانی همراه است. درحالیکه تجمیع جریانی با گرفتن مخرج مشترک بین متعلقهای جریانی و حرکت از جریان «به شرط شیئ» بهسمت جریان «لا بشرط» صورتبندی میشود.

سیر استعمالی و نظری اصطلاح «ادبیات پایداری» که با مفهومشناسی این اصطلاح همراه بوده بهسمت توسعۀ مفهومی تمایل داشته است. عموم اندیشهورزان در اینکه ادبیات دفاع مقدس _ در معنای عمیق و معتقد به امر قدسی_ در ذیل ادبیات پایداری میگنجد و یکی از اصناف آن تلقی میشود اختلاف نظر ندارند. اما عبور از اصطلاح «ادبیات دفاع مقـــدس» به «ادبیـــات پایـــداری»، بدون توسعۀ مفهومی رخ نمیدهد. این توسعه در ساحتهای مختلفِ موضـــوعی، مضـــمونی، مـــوقعیتی، ارزشی، ایدئولوژیک، بومی، گونهای، نـــوعـــی، قـــالبی، دورهای و فـــلســفی محقق شده است. درنتیجه، به میـــزان توسعۀ مفـــهومی، مقیدات موضوعی، مضمونی، رویکردی، زبانی، زمانی، قالبی، نوعی و مبنایی نیز از میان رفته است و جریانهای ادبی متنوعی در طول تاریخ ادبیات جهانی در ذیل این اصطلاح تجمیع شدهاند. این فرایندی در جهت نگاه حداکثری به «جامعیتافزایی افراد» و نگاه حداقلی به «مانعیتزدایی اغیار» است.

مقولۀ تنویع و تجمیعِ فرایندی در سه مرحلۀ کلی، در بازههای زمانی مشخص بهصورت ادواری شکل میگیرد. بدینصورت که شکلگیری جریانهای ادبی همانند جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی_ ابتدا از جریانی واحد، غیرمقید و کلان آغاز شده و سپس در مرحلۀ تنویع به جریانهای همسوی مقید یا غیرهمسو تنویع میشود و در مرحلۀ سوم برخی از جریانها در تجمیعی دوباره تحت جریان کلیتری_ همانند جریان ادبیات داستانی پایداری_ قرار میگیرند. این حرکت از توسعۀ مفهومی به تضییق مفهومی و سپس حرکتی به توسعۀ مفهومی بازتاب خود را در اصطلاحگزینی، ازجمله تکثیر اصطلاحات و تجمیع اصطلاحات، پدید آمدن گونههای متعدد و حرکت بهسمت گونۀ مشترک بروز میکند.

عللی برای تجمیع جریانی قابل احصا است:

تــضعیــف جـــریانهــا و بهکارگیری تجمیع جریانی بهعنوان ابزار تقویت جریانی.

اشتراک کنشگران در جریانهای ادبی مختلف و قرار گرفتن آنها تحت جریان واحد.

اشتراک کنشهای ادبی در ذیل جریانهای مختلف در قدر مشترک مشخص.

گرچه جریان ادبی پویا و زایا از مراتبی از «خـــودادراکــی» بــرخـوردار است و بههمـــینواسطــه چــارچـوبهای هویتی خود را حفظ میکند و با اخذ اقداماتی ازجمله نامگزینی به «طرد اغیار» و «جلب افراد» مبادرت میورزد. اما این تنها برای تثبیت و شناخته شدن جریان ادبی کافی نیست. حتی کثرت کنشهای ادبی یا فراوانی مخاطبان کنشها و آثار ادبی در یک جریان نیز تا مرحلهای مؤثر خواهد بود. فارغ از فضای عمومی ادبیات، جریانها در کلیت ادبی شماره شده، شناسایی شده و به رسمت شناخته میشوند.

جریان ادبیات داستانی دفاع مقدس با وجود کنشهای ادبی و ظهورات متکثر و مختلف در ارکان هندسۀ معرفتی، تا دههها با تمامیت هویتی خود توسط برخی مجامع علمی و دانشگاهی به رسمیت شناخته نشد. تأسیس «رشتۀ ادبیات پایداری» و بالطبع شیوع اصطلاح ادبیات پایداری را میتوان تلاشی برای تثبیت جایگاه این جریان در محافل دانشگاهی ارزیابی کرد. این رسمیتنایافتگی تاریخی به دو صورت فیالجمله و بالجمله تحلیلپذیر است، زیرا اساساً برخی ادبیات داستانی دفاع مقدس را جریانی در ضمن جریان ادبیات داستانی جنگ در جهان ارزیابی کرده و هیچ تشخص بومی برای آن قائل نبودند. برخی نیز اساساً عنوان جریانی را بهصورت مطلق برای این حرکت جمعی به رسمیت نمیشناختند. طبعاً مطالعات جریانشناسانه خاصه در حوزۀ ادبیات و بهخصوص در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس در صدد تثبیت علمی جریان ادبی و شناسایی جریانبودگی آن و اطوار و آثار جریانی آن است.

در تاریخچۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، اولین اصطلاح گونهای استعمالشده «داستان جنگ» است. این عنوان آنقدر کلی است که جامع رویکردهای مختلف و بهاصطلاح نسبت به ارزشها لابشرط است. با ظهور و آشکارشدگی رویکردهای مختلف، معیار گونهبندیها و اصطلاحگزینی برای آنها نیز متعدد میشود. لذا با ورود مقیدات شاهد اصطلاح «داستان دفاع مقدس» و «داستان ضدجنگ» هستیم. اما ادبیات داستانی به اصطلاح اخیر (داستان دفاع مقدس) نیز بسنده نمیکند و تلاش دارد با توسعۀ موضوعی این گونه، گسترههای گونۀ دیگری که نسبت به اصطلاح پیشگفته موسعتر هستند معرفی کند.

با مروری بر این سیر، آشکار خواهد شد ادبیات داستانی ابتدا به گونۀ موضوعی موسّعی مسئلهمند شد که نسبت به مضمون «لابشرط» است. سپس با تقیید این گونۀ موضوعی به گونۀ موضوعی_مضمونی مسئلهمند میشود. و در مرحلۀ آخر، با کنار نهادن موضوع، به گونۀ کلیای به نام «داستان پایداری» مسئلهمند میشود که مفهومی فراموضوعی است. سیر مسئلهمندی به دگرگونیهای گونهای نیازمند تحلیلی مستقل است. طبعاً دامنۀ مسائل و ترکیب و ترتیب آنها و همچنین غرض موردنظر از آنها در تبدیل گونهها متعدد است. بهعنوان مثال، مسئلهمندی به ادبیات دفاع مقدس تفاوت آشکاری با مسئلهمندی به ادبیات مقاومت دارد. ادبیات دفاع مقدس گرچه مشتملبر مضامینی چون مقاومت و پایداری است، این دو مضمون را در پارادایم شیعی و انقلاب اسلامی طرح میکند. ازاینرو، ادبیات داستانی دفاع مقدس گونهای اختصاصی در عرصۀ ادبیات داستانی ایران معاصر است. درحالیکه جایگزینی اصطلاح «ادبیات پایداری» بهجای «ادبیات دفاع مقدس» هم بهلحاظ موضوعی و هم ازجهت مضمونی به گونۀ پیشگفته توسعه داده و مؤلفههای تشخّصبخش آن را زایل میکند. بهنحویکه میتوان گفت مسئلهمندی به ادبیات پایداری با مسئلهمندی به ادبیات دفاع مقدس تفاوت آشکاری دارد.

موضوع دیگری که بر این جایگزینی میانگونهای مترتب است، چرایی مسئلهمندی از گونهای خاص به گونهای دیگر است. تبدیل اصطلاحات و توسعه و تضییقی که در ماهیت و شمول و فراگیری گونه میدهند بر چه اساسی صورت میگیرد. این تبدیل و تغییر نتیجۀ عمل سه رکن «ماهیت»، «کارکرد» و «انتظارات» از گونههای داستانی است. سیر میان گونهای و مسئلهمندی به گونهای پس از گونۀ دیگر گاه نتیجۀ تحدید ماهیت، گاه نتیجۀ ناکارآمدی گونۀ پیشین و گاه متأثر از انتظاراتی است که گونۀ پیشین از برآوردهسازی آن ناتوان است.

همانطور که آمد، ازجمله اصطلاحات متأخر مشهور «ادبیات پایداری» و «ادبیات مقاومت» است. ادبیات پایداری، که بهنظر میرسد شکل ترمیمشده و فارسیشده اصطلاح عربی «ادبالمقاومه» در کتابی به همین نام نوشتۀ شاعر معروف عرب غسان کنفانی است، امروزه کاربرد وسیعتری یافته است. خاستگاه «تاریخی»، «تجربی» و «جریانی» این اصطلاح «ادبیات دفاع مقدس» است. در حوزۀ ادبیات روایی، شیوع داستانها و خاطرات دفاع مقدس و تثبیت این آثار بهعنوان جریانی تأثیرگذار در جامعۀ ادبی و کتابخوان زمینههای رواج اصطلاح «ادبیات پایداری» و بلکه جانشینی آن بهجای «ادبیات دفاع مقدس» را فراهم آورد. در شکلگیری و نطفهبندی این اصطلاح، «دفاع مقدس» سهمی «عمیقتر»، «اساسیتر» و «فراگیرتر»ی از «انقلاب اسلامی» داشته است.

میتوان علل متعددی را در رونق این اصطلاح و جایگزینی آن با اصطلاح ادبیات دفاع مقدس برشمرد:

پایانیافتگی تجربۀ موضوعی «دفاع مقدس» پس از قبول قطعنامه براساس تعریف موضوعی از ادبیات دفاع مقدس و تلقی حداقلی از «موضوع» به «تجربۀ تاریخی».

پیوند زدن ادبیات دفاع مقدس با تجربههای جهانی مشابه.

تباریافتگی ادبیات دفـــاع مقدس بـــا طرح اصطلاح جدید و کشف پیوندهای مشترک میان آن و تاریخ کهن ادبیات فارسی.

جستوجو برای یافتن مضامین فرازبانی، فراملی، فرامذهبی و فرامکتبی. جهانی شدن یا جهانی نمایاندن ادبیات دفاع مقدس.

توسعهبخشی به کارکرد ادبیات دفاع مقدس از قِبَل انفتاح مفهومی در آن.

گشایش ادبیات دفاع مقدس از چارچوبهای تنگ ایدئولوژیک.

ســـهـــمیافـــتـــگـــی ادبـــیات دفـــاع مـــقـــدس و تـــشخـــصیافـــتگـــی آن در تـــاریخـــچۀ ادبـــیات شناختهشدۀ پایداری در جهان.

ورود بخشی از پیام و آرمان انقلاب اسلامی در جهت جهانی شدن در حوزۀ تقسیمات ادبی.

ارائۀ مفهومی عام در چارچوب ملی_ایرانی مشتملبر تمامی انواع موضوعی مختص به انقلاب اسلامی و ادبیات دورۀ معاصر.

حل منازعه و انشعاب درونجریانی رویکرد متعهد به ارزشهای دفاع مقدس و رویکرد سیاهنویس با جعل مفهوم جامع هر دو.

اما طرفداران تعبیر عام «ادبیات پایداری» معتقدند بهترین سکو برای تعامل فرهنگی و تبادل ادبی تمرکز بر «بنمایه»ها، «مضامین» و «موضوعات» مشترک است. ادبیات پاسخی تاریخی، عامالبلوی و ازلی_ابدی به پرسش از «نیاز جوامع بشری به ذخایر علمی و تجربی دیگران» ارائه کرده است. میدانیم که ادبیات هر جامعهای به شرط «بومی» بودن برآمده از بنمایههای فکری و فرهنگی و تاریخچۀ هر کشور است. بنابراین، ادبیات بومی ازسویی اختصاصات آن کشور را دارد و ازسویدیگر مشتملبر مشترکاتی با دیگر جوامع است. 

این مشترکات است که «ادبیات مقاومت» را به عنوان یک گونۀ جهانی معرفی کرده است. در تاریخچۀ ادبیات داستـــانی ایران، میتـــوان محـــور مشـــترک گونـــۀ «ادبیات انقلاب»، «ادبیات جنگ» و «ادبیات تاریخی» را «مقـــاومـــت» دانـــست. ادبیات داستانی و روایی ایران با حفظ و برجستهسازی اختصاصات خود، بهسمت ادبیات جهانی مقاومت حرکت کرده است. برخی از مؤلفهها، خصـــوصیات و مـــشترکـــات ادبیات مـــقاومـــت در جهـــان بـــدینقرارنـــد: مردمـــی اســت، جــهانزبانـی است، اختصاص به جنسیت خاصی ندارد، اختصـــاص به سن خـــاصـــی ندارد، شورانگیز است، آینۀ زمانه است، آزادیخـــواه اسـت، انعـــکاسدهندۀ مظلومیت است، نتیجۀ همگرایی است، هدف مقدسی دارد، امیدمند است، ظلمستیز است، عدالتباور است، نشـــاندهندۀ ارزشهـــای عـــام انـــسانی است، مشتملبر احساسات و تفکر است، آرمانخواه است، متعهد و روشنگرانه است، زبان ساده و متناسب با مردم دارد، فراژانری است و در گونههای مختلف مشاهده میشود، مخاطبمحور است، بـــرای مخاطب نوشته میشود، آمیزهای از تضادها است، ارجاعات بیرونی دیده میشود: مرگ و زندگی، مشتملبر نماد و تمثیلهای متعدد است: شاخه زیتون، گل لاله، سرو...، جهان شمول است، انسان جهانی محور و موضوع روایت است، تأکید بر هویت دارد، هویتطلب و هویتیاب است، استقلالطلب است، وحدت جهانی را دنبال میکند، یعنی تشکیل جبهۀ مشترک با تعریف زبان و هدف واحد.

اما در کنار برخی آوردههای رواج استعمال ادبیات پایداری و فراخنای پدیدآمده در پی چنین انتخابی که درنهایت با توسعه در مفهوم، تغییراتی را در حوزۀ ادراکی، نقـــد، پـــژوهـــش، مســـئلـــهشناسی، مخـــاطـــبشـــناسی، آسیبشناسی، سیاستگذاری و دیگر ارکـــان هندسۀ معرفـــتی ادبیات _ خاصه ادبیات داستـــانی دفاع مقدس _ پدید آورد، آســـیبها و مخاطراتی را نیز متوجه حوزۀ ادبیات، خاصه ادبیات داستانی دفاع مقدس کرد. گرچه میتوان ادعا کرد تأسیس یا استخدام اصطلاحات جدید بیش از آنکه برآمده از تغییراتی اساسی در حوزۀ رویکردها، مبانی، غایات، مؤلفهها و ارکان ادبیات باشد، نتیجۀ تمایل و اشتهای پدیدآمده برای «نمایش تغییر» در حوزۀ ادبیات بود. به اقتضای بحث حاضر، برخی از این تأثیرات را در تعیین حدود ضد «ادبیات ارزشی دفاع مقدس» (ادبیات سیاه دفاع مقدس) یادآور میشویم.

هــمانطــور کــه پـــیــش از آن آمد، استعــمال ادبیــات پـــایداری تلاش داشت تجربۀ بومی، نوآور، ایمانمدارانه، بیواسطه، انقلابی و اختصاصی پدیدآمده در طول هشت سال دفاع مقدس را در کالبد تجربهای جهانی، فرادینی، فراملی، کهن و فرااقلیمی پیوند زند. برایناساس، ادبیات «خاص» در دایرۀ مفهومی و تجربی بزرگتری با نام ادبیات «عام» گنجانده و براساس معیارهای آن ارزیابی میشد. بهبیانی، این اصطلاح، بیش از آنکه زمینۀ مقایسۀ ادبیات دفاع مقدس را با ادبیات پایداری به غرض تمرکز بر اختصاصات ادبیات دفاع مقدس و تمایزات و تفاوتهای آن فراهم آورد، این مفهوم را در کلیت بزرگتری مضمحل کرد. ادبیات دفاع مقدس را در جایی نشاند که لازم است از اختصاصات خود دست شوید یا حداقل این اختصاصات نادیده انگاشته شود.

این موضوع زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد که در تعریف ادبیات پایداری و تحلیل مؤلفههای آن، نوعی اشتراک ماهوی میان تمامی نمونههای ادبیات پایداری در جوامع مختلف در طول تاریخ لحاظ میشود بهنحویکه تمامی آنها از «ارزشهای عام»ی بهرهمند میشوند و اختصاصات ادبیات دفاع مقدس تنها بهعنوان «عوارض» آن شناسایی میشود. چنین تلقی بر این باور تأکید میورزد و آن را بهعنوان پیشفرض میپذیرد که جریان ادبیات _ خاصه ادبیات داستانی دفاع مقدس_ گرچه در ادبیات داستانی معاصر گونهای نو و پیشرو بوده، در قیاس با ادبیات داستانی جهانی در همان چارچوبی تعریف میشود که نمونههای بیشماری از آن را میتوان یافت. این به معنای تمسک به حداقلها _ به فرض اشتراک در ارزشهای پایه در تمامی مصادیقی که با عنوان ادبیات پایداری در جهان شناخته میشوند_ و وانهادن حداکثری امتیازات است. در بُعد «مسئلهمندی» جایگیری ادبیات داستانی دفاع مقدس در ذیل ادبیات پایداری، بهعنوان یک کلانموضوع، آثاری را بر جای نهاد.

نخست اینکه این جانمایی به ترک مسائل اختصاصی ادبیات داستانی دفاع مقدس بهعنوان ادبیاتی برخاسته از تجربۀ تاریخی مبتنیبر دیدگاه شیعی و در راستای اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی منجر شد. در این فرایند، امیدی به حل مسائل اختصاصی این حوزه در ذیل «ادبیات داستانی پایداری» وجود نداشت.

دوم اینکه، جانشینی اصطلاح «ادبیات پایداری» و کثرت استعمال آن در حوزههایی چون ادبیات داستانی دفاع مقدس، عملاً ادبیات داستانی دفاع مقدس را دچار چالشی هویتی ساخت. زیرا ادبیاتی که گمان میشد در ساحت معرفتی و تجربی ایران اسلامی پدید آمده و ریشه در مبانی و ارزشهای اسلامی و انقلابی دارد، در ذیل ساحتی وسیعتر بهلحاظ جغرافیایی و اقلیمی و پردامنهتر بهلحاظ تاریخی و وقوعی و گستردهتر بهلحاظ تنوع چهرهها و کنشگرهای انسانی و عمومیتر بهلحاظ غایات و انگیزههای موردنظر از رویارویی قرار گرفت. درحالیکه مفهوم پایداری «اعم»از «دفاع مقدس» است، تلقی برابری معنایی این دو ادبیات دفاع مقدس را بر آن داشت تا با مسئلهای جدید مواجه شود و تلاش کند امتیازات خود نسبت به مقولۀ عام پایداری را برجسته سازد. لذا ادبیات داستانی دفاع مقدس برای طرح مسائل خود یا مسئلهمندی به مسائل خود، ابتدا میبایست از عرصۀ «ادبیات پایداری» عبور کرده و ساحت تخصیصیافتۀ مسائل خود را مطرح کند. تجربۀ عملی نیز نشان داد، تمایل مجامع علمی در تبیین چیستی ادبیات پایداری با توجه به صعوبت تعریف آن_ با توجه به وسعت و دامنۀ آن_ به نتیجۀ فوری و قطعی نرسیده و عملاً نوبت مسئلهمندی به ادبیات داستانی دفاع مقدس فرا نرسد.

اما در این تغییر و تبدل و تحویل اصطلاح ادبیات دفاع مقدس به ادبیات پایداری، چه بر سر ضد خاص «ادبیات دفاع مقدس» یعنی ادبیات سیاه دفاع مقدس آمد؟ این میتواند پرسشی اصیل در توزین ترجیح ادبیات پایداری بهجای ادبیات دفاع مقدس باشد. آیا با اخذ اصطلاح جدید ادبیات سیاه دفاع مقدس بیش از اصطلاح «ادبیات دفاع مقدس» شناخته و مرزبندی و فهمیده شد یا خیر؟

در تقریری که از نسبت «عموم و خصوص مطلق» میان ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری ترسیم شد، مشخص خواهد شد که نسبت میان اضداد آنها «عموم و خصوص من وجه» است. ادبیات پایداری چه بهلحاظ موضوع، مضمون، شخصیت، حیطۀ زمانی و مکانی و موقعیتی اعماز ادبیات دفاع مقدس است. این بدان معنی است که مصادیق ادبیات دفاع مقدس در ذیل ادبیات پایداری قرار میگیرند، اما برخی از مصادیق ادبیات پایداری را نمیتوان در ذیل ادبیات دفاع مقدس برشمرد. این امر بیش از آنکه مقولهای زمانی_مکانی باشد، جنبۀ معرفتی_ارزشی دارد. انگیزههای پایداری و ارزشهای حاکم بر آن با انگیزهها و ارزشهای حاکم بر دفاع مقدس تفکیکپذیر است.

بنابراین، مسئلهمندی به مسائل ادبیات پایداری لزوماً مشتملبر مسائل ادبیات دفاع مقدس نخواهد بود. در این جابهجایی شاهد توسعه در مسائل، نمونهها و مصادیق و مبانی و مناشی ادبیات هستیم. هر دو تعبیر «پایداری» و «دفاع مقدس» از آن جهت که ناظر بر «ارزش» هستند، واجد «ضد» نیز خواهند بود. آنچه مسئلهمندی ادبیات داستانی دفاع مقدس را به ادبیات داستانی ضددفاع مقدس یا ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس به چالش خواهد کشید، همپوشانی ادبیات پایداری با ادبیات سیاه دفاع مقدس است. بهبیانی دیگر، محتمل است برخی آثار ضددفاع مقدس در میان مصادیق ادبیات پایداری یافت شوند. درنتیجه، تمرکز بر ادبیات دفاع مقدس که قادر بود برخی اضداد خود را از قبل مختصات و اختصاصات خاصش تمیز دهد، در استعمال ادبیات پایداری عملاً از بین میرفت. دلیل این امر را باید در ملاکهای «ادبیات پایداری» جست. خاصه در «ادبیات جنگ»، که یکی از موقعیتهای ظهور پایداری است، شاهد جریانی جهانی به نام «ادبیات ضدجنگ» هستیم. ادبیات ضدجنگ در معنای جهانی آن، نمایشدهندۀ قربانیان جنگهای بیپایان، بینتیجه و بیحاصل است. ادبیات ضدجنگ نفس جنگ را مخرب دانسته، هدف خود را مخالفت با مطلق جنگ و دعوت به «صلح» قرار داده است. صدای این ادبیات، پایداری در مقابل «تحریککنندگان»، «آتشافروزان» و «فرماندهان» جنگ است. اینکه بزرگتر از ظلمی که طرفین جنگ به هم روا میدارند، نفس جنگ است و باید با آن مقابله کرد. در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس نیز، تأکید بر روابط انسانی فارغ از «ایدئولوژی»های جزمگرا که به راهاندازندۀ جنگ ایران و رژیم بعث عراق هستند، تصویری از جنگ ارائه میدهد که در آن باید از دو طرف تقابل نظامی «دفاع» کرد. و این ممکن نخواهد شد مگر با «تهاجم» به اصل
«جنگ» و «جنگافروزی» به هر بهانهای.

ازدیـــگرسوی، غایــت نبــرد و هــمچنین روشهــا و کنشهای حاکم بر نبرد و نتایج و پیامدهای ناشی از نبرد در هویتیافتگی ادبیات داستانی دفاع مقدس مدخلیت دارد. درحالیکه غایات، روشها و کنشها در ادبیات پایداری اعماز ادبیات دفاع مقدس است. بهعنوان مثال، ادبیات پایداری با غایتی کاملاً مادی و غیرالهی بلکه منفعتطلبانه و غیرخداجویانه محـــقق میشود درحالیکه ورود انگیزههای غیرقدســـی و شرکآمیز ماهیتاً ادبیات دفاع مقدس را به ادبیات سیاه دفاع مقدس یا ادبیات ضددفاع مقدس تبدیل خواهد کرد. روشها و کنشهای حاکم بر دفاع مقدس منطبقبر تشریع الهی است. بههمینعلت، بهکارگیری روشهای ممنوعه و غیرالهی در جنگ عملاً آن را از حیطۀ ادبیات دفاع مقدس خارج میسازد درحالیکه این عامل خارجکنندۀ مصادیق از ذیل ادبیات پایداری نیست. همچنین، پیامدها و نتایج در ادبیات پایداری و دفاع مقدس متفاوتاند. ادبیات دفاع مقدس به تبع مبنای فکری و تاریخی خود تابع «تکلیفمداری» است درحالیکه ادبیات پایداری میتواند تابع «نتیجهگرایی» باشد. «شکست» در ادبیات پایداری مخل به غرض پایداری است درحالیکه «شکست» و «شهادت» در ادبیات دفاع مقدس، نیل به «احدیالحسنیین» است.



[1]. «مقدمه ای بر هنر اسلامی»، محسن مخملباف، چاپ اول، 1360.

 

[2]. «چشمانداز ادبیات داستانی پس از انقلاب»، محمدرضا سرشار، ص 28.

 

[3]. این اصطلاح با چاپ کتاب «ادبیات مقاومت در فلسطین اشغالی» به ادبیات داستانی بعد از انقلاب معرفی شد. غسان کنفانی، نویسندۀ کتاب، جنگ 1948 و مهاجرت فلسطینیان را مبدأ پیدایش ادبیات مقاومت فلسطین میداند. «ادبیات مقاومت در فلسطین اشغالی»، ترجمۀ موسی اسوار، چاپ دوم، 1362، انتشارات سروش.

 

[4]. «کندوکاوی پیرامون ادبیات جنگ و دفاع مقدس»، کامران پارسینژاد، ص 109.

 

[5]. سه اصطلاح اخیر در آثار محمدرضا سرشار آمده است. همان، ص 32. نیز رک: «ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی»، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1390.

 

[6]. به نقل از «چشمانداز ادبیات داستانی پس از انقلاب»، ص 37. «دره جذامیان»، میثاق امیرفجر، ص 402.

 

[7]. «پیشدرآمدی بر رویکردها و مکتبهای ادبی»، دفتر دوم، شهریار زرشناس، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1389، ص 29.